کلمه جو
صفحه اصلی

mortise


معنی : کام، جای زبانه، مادگی زبانه، باکام محکم کردن، جفت کردن
معانی دیگر : (نجاری)، فاق (که زبانه یا tenon در آن جا می گیرد)، (با کام و زبانه) جفت کردن، محکم به هم وصل کردن، کلاف کردن، mortice مادگی زبانه

انگلیسی به فارسی

( mortice ) مادگی زبانه، کام، جای زبانه، جفت کردن، باکام محکم کردن


دراز کشیدن، کام، مادگی زبانه، جای زبانه، جفت کردن، باکام محکم کردن


انگلیسی به انگلیسی

• recess or groove in a piece of wood or another material that fits together with a corresponding projecting piece of material; connection, joint

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کام - فاق

مترادف و متضاد

کام (اسم)
mortise, wish, desire, palate, mortice

جای زبانه (اسم)
mortise, mortice

مادگی زبانه (اسم)
mortise, mortice

باکام محکم کردن (فعل)
mortise, mortice

جفت کردن (فعل)
graft, truss, accompany, mortise, dovetail, couple, assemble, geminate, twin, link, yoke, husband, mortice

جملات نمونه

1. Replace all old surface-mounted bolts with key-operated mortise security bolts.
[ترجمه ترگمان]تمام پیچ های روی سطح قدیمی را با پیچ و تاب های اولیه قفل ایمنی جایگزین کنید
[ترجمه گوگل]همه پیچ و مهره های سطح مقطع قدیمی را با پیچ و مهره های امنیتی پیچیده با کلید فعال جایگزین کنید

2. It had a mortise lock, a simple keyhole and no key.
[ترجمه ترگمان]قفل بزرگ قفل بود، یک سوراخ کلید ساده و کلیدی نبود
[ترجمه گوگل]این یک قفل مورب، یک سوراخ کلید ساده و بدون کلید داشت

3. Fit a five-lever mortise lock to the back door, or supplement the existing lock with a mortise deadlock.
[ترجمه ترگمان]یک قفل پنج اهرم را به در پشتی متصل کنید، یا قفل موجود را با یک بن بست mortise تکمیل کنید
[ترجمه گوگل]یک قفل مجهز به پنج اسلحه را به درب عقب نصب کنید، یا قفل موجود را با یک قفل مورچه مجهز کنید

4. In addition, mortise holes were made on the full - size timber, and resonant frequencies measured sequently.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، mortise ها بر روی چوب با اندازه کامل ساخته شدند و فرکانس های تشدید sequently اندازه گیری شدند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، حفره های حفاری بر روی لبه ی کامل ساخته شده و فرکانس های رزونانس به ترتیب اندازه گیری شده اند

5. Mortise and tenon structure can withstand a nail than furniture made of greater tension.
[ترجمه ترگمان]ساختار زبانه و زبانه می تواند یک میخ را تحمل کند تا مبل ایجاد شده از تنش بیشتر
[ترجمه گوگل]ساختار پیچ و مهر و موم می تواند ناخن را از مبلمان ساخته شده از تنش بیشتر مقاومت کند

6. Uses mortise lock that is inserted inside the door for maximum safety.
[ترجمه ترگمان]از قفل mortise استفاده می کند که در داخل در حداکثر ایمنی قرار داده می شود
[ترجمه گوگل]استفاده از قفل مورب که در داخل درب برای حداکثر ایمنی قرار می گیرد

7. The tenon does not conform to the mortise, so it can not fit into the mortise.
[ترجمه ترگمان]زبانه با the مطابقت ندارد به همین دلیل این زبانه نمی تواند با the مطابقت داشته باشد
[ترجمه گوگل]این شلوار با پیچ و خم مطابقت ندارد، بنابراین نمی تواند در داخل آن جا قرار بگیرد

8. Mortise lock —the lock body is inserted into the door edge, the lever and escutcheon are installed on the surface of the door.
[ترجمه ترگمان]قفل mortise - بدنه قفل در لبه در وارد می شود، اهرم و escutcheon روی سطح در نصب می شوند
[ترجمه گوگل]قفل جاسوسی - قفل بدن به لبه درب وارد شده، اهرم و جعبه در سطح درب نصب شده است

9. The distal tibiofibular syndesmosis is important for ankle mortise stability, weight transmission and walking.
[ترجمه ترگمان]کنترل دوربرد syndesmosis برای پایداری مچ پا، انتقال وزن و راه رفتن مهم است
[ترجمه گوگل]سندزموس دیستال تیبوفیبولار برای پایداری مچ پا، انتقال وزن و راه رفتن ضروری است

10. The artist magnifies a part of mortise and tenon joint, so that the nature outlook in Chinese ancient times could distantly correspond to urbanization process of armoured concrete.
[ترجمه ترگمان]این هنرمند بخشی از مفصل mortise و زبانه را بزرگ نشان می دهد، به طوری که دیدگاه طبیعت در زمان باستان چین می تواند با فرآیند شهرنشینی در بتن مسلح همخوانی داشته باشد
[ترجمه گوگل]هنرمند بخشی از جناح چپ و راست را بزرگ می کند، به طوری که چشم انداز طبیعت در زمان های قدیم چینی می تواند به دور از روند فرسایش شهری بتن زره پوش باشد

11. To fit into a socket mortise.
[ترجمه ترگمان]برای تناسب با یک سوکت socket
[ترجمه گوگل]برای جا به جایی سوکت

12. The arm and post are then lined up and the mortise marked off on the arm from the post.
[ترجمه ترگمان]سپس بازو و پس از آن صف کشیده می شوند و the روی بازو از سمت تیر نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]بازو و پست سپس به صورت رند شده و مچ پا مشخص شده بر روی بازو از پست

13. The seat of the chair is a straight forward mortise and tenon construction apart from two considerations.
[ترجمه ترگمان]روی صندلی یک خط مستقیم به جلو و یک زبانه کام لا از دو طرف قرار دارد
[ترجمه گوگل]صندلی صندلی یک مفاصل دراز و نشست مستقیم و بدون در نظر گرفتن دو مفهوم است

14. Wooden framed windows are best secured with locks resembling small mortise security bolts.
[ترجمه ترگمان]پنجره های قاب چوبی به بهترین شکل با قفل های شبیه به پیچ و مهره امنیتی کوچک چفت شده اند
[ترجمه گوگل]پنجره های چوبی چوبی دارای قفل هایی شبیه به پیچ و مهره امنیتی کوچک می باشند

15. When end grain must be joined to edge or face grain, the joint of choice is the mortise and tenon. More on this later.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گندم نهایی باید به لبه و یا با غلات متصل شود، انتخاب مشترک زبانه و زبانه است بعدا بیشتر
[ترجمه گوگل]هنگامی که دانه به پایان می رسد باید به لبه یا چهره دانه، هماهنگی از انتخاب است دراز و کشیدن بیشتر در مورد این بعد


کلمات دیگر: