کلمه جو
صفحه اصلی

exhaust


معنی : خروج، در رو، اگزوز، از پای در اوردن، نیروی چیزی را گرفتن، تمام کردن، خسته کردن، سپری کردن، تهی کردن، بادقت بحی کردن
معانی دیگر : (دود یا گاز یا هوا و غیره را از چیزی کاملا) بیرون کشیدن، تهی کردن یا شدن، (کاملا) مصرف کردن یا شدن، گساردن، ته (چیزی را) بالاآوردن، ته کشیدن، (موجودی یا ذخیره یا خوراک و غیره) تمام کردن، (کاملا) خالی کردن، (نیروی چیزی را کشیدن یا مصرف کردن) فرسودن، از توان انداختن، (مجازی) خسته کردن، ستوهیدن، واکوفتن، بی رمق کردن، خستن، مانده کردن، (به طور کامل به مطلبی) پرداختن، حق (مطلبی را) ادا کردن، (دود موتور و غیره) برون دمیدن، بیرون دادن یا داده شدن، (مکانیک) برون دمی، برون دمش، بیرون دادن (به کمک لوله یا تلمبه یا بادزن و غیره)، (مکانیک) برون دمیده (دود و گاز و غیره که از موتور به خارج دمیده می شود)، دود و بخار، برون دمه، دود اگزوز، خروجی، خروج بخار، مفر، بادقت بحک کردن

انگلیسی به فارسی

اگزوز، خروج (بخار)، در رو، مفر، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، خسته کردن، از پای در آوردن، تمام کردن، بادقت بحث کردن


اگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exhausts, exhausting, exhausted
(1) تعریف: to consume all of; use up.
مترادف: drain, eat up, expend, finish off, spend, use up
متضاد: replenish
مشابه: blow, consume, deplete, dissipate, kill, run out of, use, wear

- The expenses of the remodeling exhausted his funds and his patience.
[ترجمه ترگمان] مخارج خانه، پول و شکیبایی او را فرسوده کرده بود
[ترجمه گوگل] هزینه های بازسازی، بودجه و صبر او را از بین برد
- When their fuel was exhausted, they had to continue on foot.
[ترجمه ترگمان] وقتی سوخت آن ها به پایان رسید، مجبور شدند پیاده به راه خود ادامه دهند
[ترجمه گوگل] هنگامی که سوخت آنها خسته بود، آنها مجبور بودند پا را ادامه دهند

(2) تعریف: to cause fatigue in; wear out; tire.
مترادف: drain, fatigue, poop, prostrate, tucker out, wear out
متضاد: invigorate
مشابه: enervate, overdo, overwork, strain, tire, waste, wear, weary, wind

- The long day at work had exhausted her, and she went straight to bed.
[ترجمه ترگمان] روز طولانی کار او را خسته کرده بود و یک راست به بس تر رفت
[ترجمه گوگل] روز طولانی در کار او را خسته کرده بود و او به رختخواب رفت

(3) تعریف: to treat or study thoroughly, in every detail.
مترادف: plumb
مشابه: cover, delve into, embrace

- His paper exhausts the topic.
[ترجمه ترگمان] مقاله او این موضوع را منتشر می کند
[ترجمه گوگل] مقاله او موضوع را از بین می برد

(4) تعریف: to drain or draw a vacuum in; empty of contents.
مترادف: drain, vent
مشابه: empty, evacuate, void

- This pipe exhausts the pressure cooker when it is cooled.
[ترجمه ترگمان] این لوله زودپز را هنگامی که سرد شده، تخلیه می کند
[ترجمه گوگل] این لوله هنگامی که خنک می شود، اجاق گاز فشار را از بین می برد

(5) تعریف: to remove or dissolve away (contaminants).
مترادف: discharge, emit, remove, vent
مشابه: belch, release, spew

(6) تعریف: to destroy the fertility of; deplete the resources of.
مترادف: devitalize, impoverish, wear out
مشابه: deplete, sap, tax, weaken

- Years of intensive cultivation exhausted the soil.
[ترجمه ترگمان] سال ها کشت شدید، خاک را خسته کرد
[ترجمه گوگل] سالها کشت پرورش زمین را خسته می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to pass out as waste, as the fumes of an engine.
مشابه: emanate, escape, issue, pour, spew

(2) تعریف: to become fatigued; tire.
مترادف: fatigue, poop out, tire
متضاد: refresh
مشابه: wear, weary

- An anemic person exhausts easily.
[ترجمه ترگمان] به همین راحتی، یه آدم داغون به راحتی می میره
[ترجمه گوگل] یک فرد مریض راحت می شود
اسم ( noun )
مشتقات: exhausted (adj.), exhaustible (adj.), exhausting (adj.), exhaustingly (adv.), exhauster (n.), exhaustibility (n.)
(1) تعریف: the escape of fumes from an engine, or the fumes themselves.
مترادف: emission
مشابه: discharge, effluence, fumes, venting

- The smell of the car's exhaust was unpleasant.
[ترجمه ترگمان] بوی اگزوز ماشین ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل] بوی خروجی خودرو ناخوشایند بود

(2) تعریف: the parts of an engine or other apparatus through which waste vapors are channeled; exhaust system.
مشابه: chimney, flue, vent, waste pipe

- There is a problem with your exhaust, and you'll have to have it repaired.
[ترجمه ترگمان] یک مشکل با اگزوز شما وجود دارد و شما باید آن را تعمیر کنید
[ترجمه گوگل] یک مشکل با اگزوز شما وجود دارد، و شما باید آن را تعمیر کنید

(3) تعریف: a device for drawing out air or waste vapors, such as a vacuum pump.
مترادف: draft
مشابه: fan, hood, pump, vent

• steam or gases ejected from an engine; pipe through which steam or gases are ejected; emptying
make tired, weaken; drain; empty; use up; emit, eject
if something exhausts you, it makes you very tired.
if you exhaust a supply of something such as money or food, you use it all up.
if you exhaust a subject, you talk about it so much that there is nothing else to say.
an exhaust or an exhaust pipe is a pipe which carries the gas out of the engine of a motor vehicle.
exhaust is the gas produced by the engine of a motor vehicle.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خروجی
[ریاضیات] پوشاندن

مترادف و متضاد

tire or wear out


خروج (اسم)
emersion, emergence, exhaust, outgo, exodus, transpiration, egress, exit, egression

در رو (اسم)
outlet, exhaust, port, egress, exit

اگزوز (اسم)
exhaust

از پای در اوردن (فعل)
exhaust

نیروی چیزی را گرفتن (فعل)
exhaust, eviscerate

تمام کردن (فعل)
finish, attain, fulfill, process, end, wrap up, exhaust, integrate, fiddle away, polish off

خسته کردن (فعل)
weary, harass, bore, fatigue, exhaust, strain, tire, fag, jade

سپری کردن (فعل)
finish, complete, exhaust

تهی کردن (فعل)
purge, deplete, exhaust, strip, evacuate, eviscerate, vacate

با دقت به کردن (فعل)
discuss, exhaust

Synonyms: bankrupt, burn out, conk out, cripple, debilitate, disable, do in, drain, draw, enervate, enfeeble, fag, fatigue, frazzle, impoverish, overdo, overexert, overextend, overfatigue, overtire, overwork, peter out, poop, poop out, prostrate, run ragged, sap, suck dry, tucker, use up, weaken, wear down, weary


Antonyms: animate, invigorate, refresh


consume, use up


Synonyms: bankrupt, bleed dry, deplete, devour, dispel, disperse, dissipate, drain, draw, dry, eat, eat up, empty, expend, finish, impoverish, run out, run through, spend, squander, strain, suck dry, take last of, void, wash up, waste


Antonyms: refresh, replenish


جملات نمونه

1. To exhaust the city's water supply would be a calamity
مصرف کردن دخیره آب شهر فاجعه خواهد بود

2. The long climb to the top of the mountain exhausted our strength.
صعود به قله کوه، پاک نیروی ما را تحلیل برد

3. It we continue to squander our money recklessly, our treasury will soon be exhausted.
اگر از روی غفلت به هدر دادن پولمان ادامه دهیم، خزانه ما به زودی به اتمام می رسد

4. exhaust fan
پنکه هواکش

5. exhaust muffler
صداگیر اگزوز،صداخفه کن اگزوز

6. exhaust pipe
لوله ی اگزوز

7. engine exhaust asphyxiated him
برون دمه ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.

8. the exhaust pipe gives forth smoke
لوله ی اگزوز دود می دهد.

9. to exhaust a bank account
حساب بانکی را خالی کردن

10. to exhaust a wine cask
بشکه ی شراب را خالی کردن

11. to exhaust an oil well
چاه نفت را خالی کردن

12. to exhaust one's resources
منابع خود را تا آخر مصرف کردن

13. to exhaust the air from a container
هوای محفظه ای را بیرون کشیدن

14. a smoking exhaust pipe
لوله ی اگزوز که از آن دود متصاعد می شود

15. a loud explosion was heard from his exhaust
صدای انفجار از لوله ی اگزوز اتومبیلش شنیده شد.

16. Diesel exhaust contains a lot of soot.
[ترجمه ترگمان]اگزوز دیزل شامل مقدار زیادی دوده است
[ترجمه گوگل]اگزوز دیزل حاوی مقدار زیادی بخار است

17. Exhaust fumes are poisoning our cities.
[ترجمه ترگمان]دود اگزوز شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه گوگل]گازهای خروجی مسموم شهرهای ما هستند

18. Sometimes exhaust fumes escape into the vehicle.
[ترجمه ترگمان]گاهی دود اگزوز به داخل وسیله نقلیه فرار می کند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات دود اگزوز به وسیله نقلیه فرار می کند

19. The bus was pouring out thick black exhaust fumes.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس پر از دود اگزوز سیاه شده بود
[ترجمه گوگل]این اتوبوس ریختن گازهای اگزوز سیاه ضخیم بود

20. The new exhaust system, it is claimed, will lower fuel consumption.
[ترجمه ترگمان]ادعا می شود که سیستم اگزوز جدید مصرف سوخت را کاهش خواهد داد
[ترجمه گوگل]ادعا شده است که سیستم اگزوز جدید مصرف سوخت را کاهش می دهد

21. Her husband ran a pipe from her car exhaust to the bedroom in an attempt to gas her.
[ترجمه ترگمان]شوهرش پیپ را از اگزوز ماشین بیرون کشید تا او را گاز بگیرد
[ترجمه گوگل]شوهرش لوله ای را از اگزوز ماشینش به اتاق خواب در تلاش برای گازش زد

22. Exhaust fumes made him drowsy and brought on a headache.
[ترجمه ترگمان]دود غلیظی او را خواب آلود می کرد و سر درد می آورد
[ترجمه گوگل]دود اگزوز او را سیراب کرد و به سردرد آورد

23. They advised him to exhaust all other remedies before applying to court.
[ترجمه ترگمان]آن ها به او توصیه کردند که قبل از مراجعه به دادگاه تمام داروهای دیگر را تخلیه کند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از درخواست به دادگاه توصیه کردند که تمام راه حل های دیگر را از بین ببرند

to exhaust the air from a container

هوای محفظه‌ای را بیرون کشیدن


to exhaust a wine cask

بشکه‌ی شراب را خالی کردن


to exhaust one's resources

منابع خود را تا آخر مصرف کردن


The world's oil reserves will be exhausted in a few decades.

ذخایر نفتی جهان تا چند دهه‌ی دیگر تمام خواهد شد.


My patience was being exhausted.

صبرم داشت تمام می‌شد.


to exhaust an oil well

چاه نفت را خالی کردن


to exhaust a bank account

حساب بانکی را خالی کردن


War exhausts nations.

جنگ ملت‌ها را فرسوده می‌کند.


you look exhausted!

تو کاملاً خسته به نظر می‌رسی!


Writing this dictionary exhausts me.

نگارش این فرهنگ مرا فرسوده می‌کند.


exhausted soil

خاک فرسوده (بی‌قوت)


He exhausted the subject of Kennedy's assassination.

او موضوع قتل کندی را به طور کامل بررسی کرد.


The engine exhausts through a long pipe.

دود موتور از لوله‌ی بلندی خارج می‌شود.


exhaust muffler

صداگیر اگزوز، صداخفه کن اگزوز


exhaust pipe

لوله‌ی اگزوز


exhaust fan

پنکه هواکش


Engine exhaust asphyxiated him.

برون‌دمه‌ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.


پیشنهاد کاربران

- کاملا مصرف کردن

به ته رساندن

تماماً استفاده کردن

ممنون خانم neda دنبال همین عبارت بودم

tire out

اداء کامل

استفاده کردن

1 ) لوله اگزوز 2 ) دود و گاز حاصل از اتومبیل

حل شدن، مرتفع شدن ( مساله ای )

به شدت خسته کردن
Even a short walk exhausted her.
Don't exhaust yourself. We'll clean up for you.
She was exhausted by running up the steep hill.

به معنی خروج ، اگزوز

weariness

به غایت چیزی رسیدن/دست یافتن، ته و توی چیزی را درآوردن

بسیار جامع

تمام کردن

کاهش دهنده

ضعف آورنده اعصاب

کاویدن تمام و کمال مسئله یا چیزی

تمام کردن، تمام شدن

آنچه درباره این کلمه باید بدانید:

از پای در آوردن ، نیروی چیزی را گرفتن، به شدت خسته کردن، بی رمق کردن

تهی کردن یا شدن، ( کاملا ) مصرف کردن یا شدن، ته ( چیزی را ) بالاآوردن،
ته کشیدن، ( موجودی یا ذخیره یا خوراک و غیره ) تمام کردن، ( کاملا ) خالی کردن،

در رو، اگزوز

وامانده شدن

توضیح دادن، دلیل چیزی را ذکر کردن

کاملا استفاده کردن

خروجی

خروجی نازل ( در موتورهای راکتی و هواتنفسی )

exhaust ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: اگزوز
تعریف: سامانه ای که دود حاصل از احتراق را به محیط خارج هدایت می کند


کلمات دیگر: