کلمه جو
صفحه اصلی

prodigy


معنی : شگفتی، اعجوبه، چیز غیر عادی، بسیار زیرک
معانی دیگر : نابغه، چمراس، فرهمند، هرچیز معجزه آسا یا شگفت انگیز، (جمع) عجایب

انگلیسی به فارسی

چیز غیر عادی، اعجوبه، شگفتی، بسیار زیرک


جالب، اعجوبه، شگفتی، چیز غیر عادی، بسیار زیرک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: prodigies
(1) تعریف: a person, esp. a young one, of exceptional talent or ability.
مترادف: marvel
مشابه: ace, genius, intellect, mastermind, mind, stunner, virtuoso, whiz, wizard, wonder

- Mozart had been a prodigy who began composing music at the age of five.
[ترجمه ترگمان] موتزارت یک اعجوبه بود که شروع به نواختن موسیقی در سن پنج سالگی کرد
[ترجمه گوگل] موتزارت یک جادوگر بود که در سن پنج سالگی موسیقی را شروع کرد

(2) تعریف: something that inspires wonder by being extraordinary.
مترادف: marvel, miracle, phenomenon, wonder
مشابه: rarity, sensation, wonderment, wonderwork

• marvel, wonder, something extraordinary; genius, person with exceptional intelligence
a prodigy is a person with an unusually great natural ability for something such as music or mathematics, which shows itself at an early age.
a prodigy is also something amazing and wonderful; a literary use.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] اعجوبه، پرادیجی - سرویس قابل دسترس و آماده برای کاربران کامپیوتر همراه با مودم . کاربران می توانند اطلاعات مربوط به هوا، ورزش، مسافرت، خرید، و مسائل مالی را به دست آورند، پست الکترونیکی تبادل کنند، و به اینترنت دسترسی داشته باشند. این سرویس مانند روزنامه و مجلات از طریق فروش تبلیغات . هزینه ها را برای کاربران کم می کند . اطلاعات بیشتر می تواند از http:// www.prodigy.com به دست آورید.

مترادف و متضاد

شگفتی (اسم)
amazement, astonishment, marvel, singularity, prodigy

اعجوبه (اسم)
wonder, prodigy, monster

چیز غیر عادی (اسم)
prodigy

بسیار زیرک (صفت)
prodigy

person or thing that is extraordinary


Synonyms: brain, child genius, curiosity, enormity, freak, genius, intellect, marvel, mastermind, miracle, monster, natural, one in a million, phenomenon, portent, rare bird, rarity, sensation, spectacle, stunner, talent, whiz, whiz kid, wizard, wonder, wonder child, wunderkind


جملات نمونه

1. a child prodigy
کودک نابغه

2. The 16-year-old tennis prodigy is the youngest player ever to reach the Olympic finals.
[ترجمه ترگمان]این اعجوبه tennis ۱۶ ساله جوان ترین بازیکن است که تا به حال به فینال المپیک راه یافته است
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز 16 ساله تنیس، جوانترین بازیکن است که تاکنون به مرحله نهایی المپیک آمده است

3. Mozart was an infant prodigy .
[ترجمه حمید] موتزارت یک کودک نابغه بود
[ترجمه ترگمان]موتسارت یک اعجوبه دوران کودکی بود
[ترجمه گوگل]موتزارت یک زرق و برق دار نوزاد بود

4. The line-up included top bands Prodigy and Radiohead.
[ترجمه ترگمان]این خط شامل باندهای بالایی Prodigy و ردیوهد است
[ترجمه گوگل]این گروه شامل گروه های برتر Prodigy و Radiohead بود

5. She was a child prodigy, giving concerts before she was a teenager.
[ترجمه ترگمان]او یک اعجوبه بچه بود و قبل از اینکه نوجوان شود کنسرت ها را اجرا می کرد
[ترجمه گوگل]او فرزند مهیج بود، قبل از اینکه او نوجوان بود کنسرتی ارائه دهد

6. A child prodigy, he made his first professional tour as a pianist at the age of six.
[ترجمه ترگمان]او که یک نابغه بود، اولین تور حرفه ای خود را به عنوان نوازنده پیانو در سن شش سالگی انجام داد
[ترجمه گوگل]یک فرزند شگفت انگیز، او اولین سفر حرفه ای خود را به عنوان یک پیانیست در سن شش سالگی انجام داد

7. She was a child prodigy on the violin.
[ترجمه ترگمان]او یک اعجوبه child بود
[ترجمه گوگل]او فرزند خردسال ویولن بود

8. A child prodigy, Balling won a jazz contest in 1944 and formed his own small group.
[ترجمه ترگمان]A در سال ۱۹۴۴ در یک مسابقه جاز برنده شد و گروه کوچک خود را تشکیل داد
[ترجمه گوگل]یک کودک با شکوه، بالینگ در سال 1944 در یک مسابقه جاز موفق به کسب یک گروه کوچک شد

9. Prodigy is trying a price cut of its own.
[ترجمه ترگمان]Prodigy داره قیمت خودشو از خودش میبره
[ترجمه گوگل]Prodigy در حال تلاش برای کاهش قیمت خود است

10. A musical prodigy, he played solo recitals by age
[ترجمه ترگمان]یک اعجوبه موسیقی، تک نوازی را با سن و سال اجرا کرد
[ترجمه گوگل]یک جادوگر موسیقی، او با سن بازیهای انفرادی بازی کرد

11. Werbach was a precocious environmentalist and a leadership prodigy.
[ترجمه ترگمان]Werbach یک متخصص محیط زیست زودرس و یک نابغه رهبری بود
[ترجمه گوگل]وارباخ یک محیط زیست زودگذر و یک جنبش رهبری بود

12. He was no such prodigy as a cricketer, but made the Warwickshire side as an attacking bat and top-class fielder.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک کریکت باز چنین اعجوبه نبود، بلکه مدافع عنوان مهاجم به عنوان بازیکن مهاجم و مدافع تیم بود
[ترجمه گوگل]او مانند یک بازیگر کریکت ناکارآمد نبود، اما طرف Warwickshire را به عنوان یک خفاش حمله و درجه بالایی طبقه بندی کرد

13. Evgeny Kissin was the kind of child prodigy who made people believe in the possibility of a Mozart.
[ترجمه ترگمان]Evgeny Kissin نوعی prodigy کودک بود که باعث شد مردم به امکان یک موتسارت باور کنند
[ترجمه گوگل]اوگنی کیسین نوعی کودک جنجالی بود که مردم را به امکان موتزارت باور داشت

14. Last year's prodigy, in sharp contrast, endured the most miserable day of his short and spectacular formula one career.
[ترجمه ترگمان]prodigy سال گذشته، در تضاد شدید، most روز زندگی کوتاه و دیدنی اش را به عنوان یک شغل تحمل کرد
[ترجمه گوگل]جالب ترین سال گذشته، در کنتراست شدید، روز بد و بدتری از فرمول کوتاه و دیدنی خود را یک حرفه ای تحمل کرد

15. Mozart was a musical prodigy.
[ترجمه ترگمان]موتسارت یک نابغه موسیقی بود
[ترجمه گوگل]موتزارت یک جادوگر موسیقی بود

a child prodigy

کودک نابغه


He was known as a worker of prodigies.

شهرت یافته بود که او کارهای اعجازانگیز می‌کند.


the prodigies of nature

شگفتی‌های طبیعت


پیشنهاد کاربران

الگو یا مظهر
Everest climbers display prodigies of endurance

استعداد

someone with a very great ability that usually shows itself when that person is a young child
جوان یا کودک با استعداد ( اسم )

اعجوبه، نابغه
piano prodigy
اعجوبه پیانو

اعجوبه , نابغه

# a mathematical prodigy
# Mozart was a musical prodigy
# She was a child prodigy on the violin

کودک اعجوبه

Prodigy is a young person with exceptional abilities


کلمات دیگر: