معنی : عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، دراز، قطار، نخ مانند، زهی، چسبناک، ریشهای، کشیدن، بصف کردن، رشته کردن، به نخ کشیدن، زهدار کردن، نخ کردن، زه انداختن به
معانی دیگر : بند، نیفه، زنجیره، رجه، کاروان، دسته، گروه (به ویژه گروه بازیکنان همتراز)، رده، (کمان و ساززهی) زه، تار، (جمع) سازهای زهی ارکستر (و غیره)، نوازندگان سازهای زهی، (ویولن و غیره) سیم، (عامیانه - معمولا جمع - در قراردادها یا کمک یا اعانه) شرط (شروط)، سامه، قید و شرط، تاردار کردن، سیم یا زه انداختن (به ساز و غیره)، به ریسمان کشیدن، نخ کردن (سوزن و غیره)، به رشته کشیدن، آمودن، (با: up) تنش دار کردن، (زیادی) کشیدن، کش دادن، عصبی کردن، (سیم و غیره) کشیدن، آویختن (از دو سو)، رشته وار پیش رفتن، رنجیره وار جلو رفتن، (موسیقی - ساز) زهی، ویژه ی سازهای زهی، رشمه، تعداد اسبان مسابقه که به یکنفر تعلق دارند، (قدیمی) عصب حیوان، زردپی، تنود، (گیاه) لیف، ریسمانچه، نخچه، (معماری) رجوع شود به: stringcourse، (بیلیارد) خط آغاز (string line هم می گویند)، (با ریسمان) آویختن، بستن، سفت کردن، (ساز زهی را) کوک کردن، تنظیم کردن، (لوبیا سبز و غیره) نخچه ی نیام را کشیدن، زنجیره وار چیدن، ردیف کردن، رج بندی کردن، ن کردن باسوزن و غیره، n : ریش ریش، ن مانند، به ن کشیدن مثل دانه های تسبیح