کلمه جو
صفحه اصلی

compute


معنی : حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن
معانی دیگر : حساب کردن (معمولا با ماشین)، آماردن، شمارگری کردن، آماریدن، (با بکار بردن کامپیوتر) حساب کردن، تعیین کردن، بررسی کردن، رایانگری کردن، کامپیوتر کاری کردن

انگلیسی به فارسی

محاسبه کردن


حساب کردن، تخمین زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: computes, computing, computed
(1) تعریف: to calculate by mathematical operations.
مترادف: calculate, figure
مشابه: cipher, count, estimate, reckon

- Now we'll compute the score and see who actually won.
[ترجمه ترگمان] حالا ما نمره را محاسبه می کنیم و می بینیم که چه کسی برنده می شود
[ترجمه گوگل] اکنون نمره را محاسبه میکنیم و ببینید که چه کسی در واقع موفق شد
- When I computed the difference between how much money I was making and how much I was spending, I realized I was in trouble.
[ترجمه ترگمان] زمانی که تفاوت بین میزان پولی که داشتم و اینکه چقدر پول خرج می کردم را محاسبه کردم، متوجه شدم که دچار دردسر شده ام
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه شدم تفاوت بین چه مقدار پولی که من ساختم و چه مقدار هزینه کردم، متوجه شدم که من مشکل دارم

(2) تعریف: to determine by using a computer.

- He found a good software program to help him compute his taxes.
[ترجمه ترگمان] او یک برنامه نرم افزاری خوب برای کمک به او برای محاسبه مالیات های خود یافت
[ترجمه گوگل] او یک برنامه نرم افزاری خوب برای کمک به او برای محاسبه مالیاتش پیدا کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to calculate an amount.
مترادف: calculate, figure
مشابه: cipher, reckon

(2) تعریف: to use a computer.
اسم ( noun )
مشتقات: computable (adj.), computability (n.)
• : تعریف: calculation or reckoning.
مترادف: calculation, reckoning
مشابه: computation

• calculate, reckon, figure
to compute a quantity or number means to calculate it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] محاسبه کردن
[ریاضیات] محاسبه کردن، حساب کردن

مترادف و متضاد

حساب کردن (فعل)
account, score, calculate, count, compute, numerate, figure, sum, cipher

تخمین زدن (فعل)
account, compute, estimate, appraise, guesstimate, foreshow, guess

محاسبه کردن (فعل)
calculate, compute

calculate, estimate


Synonyms: add up, cast up, cipher, count, count heads, count noses, cut ice, dope out, enumerate, figure, figure out, gauge, keep tabs, measure, rate, reckon, run down, size up, sum, take account of, take one’s measure, tally, tot, total, tote, tote up


Antonyms: conjecture, guess, guesstimate, surmise


جملات نمونه

1. we can now compute the distance between the moon and the earth accurately
اکنون می توانیم فاصله ی ماه از زمین را دقیقا محاسبه کنیم.

2. I tried to compute the cash value of the ponies and horse boxes.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم ارزش پول نقد اسب چه ها و اسب را محاسبه کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم ارزش پول نقد پویش ها و اسب جعبه را محاسبه کنم

3. Compute the ratio of the object's height to its weight.
[ترجمه ترگمان]نسبت ارتفاع شی به وزن خود محاسبه کنید
[ترجمه گوگل]نسبت ارتفاع قد به وزن آن را محاسبه کنید

4. Who can compute the distance of the moon from the earth?
[ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند فاصله ماه را از زمین محاسبه کند؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند فاصله ماه را از زمین محاسبه کند؟

5. Fujitsu's micro-vector processor effort will deliver accelerated compute power for Sparc system users performing CPU-intensive scientific, engineering and visualisation applications.
[ترجمه ترگمان]تلاش پردازشگر بردار کوچک Fujitsu، توان محاسباتی را برای کاربران سیستم sparc که کاربردهای علمی، مهندسی و visualisation را اجرا می کنند، سرعت می بخشد
[ترجمه گوگل]تلاش شرکت پردازشگر میکروکنترلر Fujitsu، توانایی محاسبه شتاب را برای کاربران سیستم Sparc ارائه می دهد که برنامه های کاربردی علمی، مهندسی و تجسم با شدت CPU را ارائه می دهند

6. There is certainly no objective way to compute or scientifically analyze a resolution of the disagreements.
[ترجمه ترگمان]قطعا هیچ روش عینی برای محاسبه و یا به طور علمی تجزیه و تحلیل یک قطعنامه عدم توافق وجود ندارد
[ترجمه گوگل]مطمئنا هیچ راهی عینی برای محاسبه یا تجزیه و تحلیل علمی قطعنامه اختلافات وجود ندارد

7. The representation must allow us to compute a link between descriptions of acoustic input and stored descriptions.
[ترجمه ترگمان]این نمایش باید به ما امکان محاسبه یک پیوند بین توصیف ورودی صوتی و توضیحات ذخیره شده را بدهد
[ترجمه گوگل]نمایندگی باید اجازه دهد که ما یک لینک بین توصیف ورودی صوتی و توضیحات ذخیره شده را محاسبه کنیم

8. Before we can compute the remaining eight weights associated with the hidden layer, we must compute the error for each PE.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانیم هشت بار باقیمانده را با لایه پنهان محاسبه کنیم، باید خطای هر PE را محاسبه کنیم
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانیم هشت وزن باقی مانده مرتبط با لایه مخفی را محاسبه کنیم، باید خطای هر PE را محاسبه کنیم

9. His ideas just don't compute.
[ترجمه ترگمان]ایده های او فقط محاسباتی نیستند
[ترجمه گوگل]ایده های او فقط محاسبه نمی کنند

10. Analytic functions compute an aggregate value based on a group of rows.
[ترجمه ترگمان]توابع تحلیلی یک مقدار تجمعی را براساس یک گروه از ردیف ها محاسبه می کنند
[ترجمه گوگل]توابع تحلیلی یک مقدار جمع بر اساس یک گروه از ردیف ها را محاسبه می کنند

11. Accessorial software can execute all required functions for compute added design.
[ترجمه ترگمان]نرم افزار Accessorial می تواند تمام توابع مورد نیاز برای محاسبه added را اجرا کند
[ترجمه گوگل]نرم افزار Accessorial می تواند تمام توابع مورد نیاز برای محاسبه طراحی اضافه شده را اجرا کند

12. Expression to compute the arc tangent of ( float ).
[ترجمه ترگمان]عبارت است از محاسبه تانژانت قوس (شناور)
[ترجمه گوگل]بیان برای محاسبه مماس قوس از (شناور)

13. The software using method of amplitude ratio can compute source mechanism easily in less limitations. It can give both earthquake location parameter and source mechanism solution.
[ترجمه ترگمان]نرم افزار با استفاده از روش نسبت دامنه می تواند به راحتی مکانیسم منبع را به راحتی در محدودیت های کم تر محاسبه کند آن می تواند هر دو پارامتر مکان زلزله و راه حل مکانیسم منبع را به شما بدهد
[ترجمه گوگل]نرم افزار با استفاده از روش نسبت دامنه می تواند مکانیزم منبع را به راحتی در محدودیت های کمتر محاسبه کند این می تواند هر دو پارامتر موقعیت مکانی زمین لرزه و راه حل مکانیابی منبع را ارائه دهد

14. A more sophisticated way of assessing federal debt would be to try to compute our net worth by subtracting debt from assets.
[ترجمه ترگمان]یک روش پیچیده تر برای ارزیابی بدهی فدرال تلاش برای محاسبه ارزش خالص ما با کم کردن بدهی از دارایی ها می باشد
[ترجمه گوگل]روش پیچیده تر برای ارزیابی بدهی های فدرال، سعی خواهد کرد ارزش خالص ما را با کم کردن بدهی از دارایی محاسبه کند

15. Using the unit cumulative normal frequency distribution we may compute confidence limits for our estimate of beta.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از توزیع فرکانس طبیعی واحد، ما می توانیم محدودیت های اطمینان را برای برآورد ما از بتا محاسبه کنیم
[ترجمه گوگل]با استفاده از توزیع فراوانی توزیع فرکانس طبیعی، ممکن است محدوده اطمینان را برای برآورد بتا محاسبه کنیم

We can now compute the distance between the Moon and the Earth accurately.

اکنون می‌توانیم فاصله‌ی ماه از زمین را دقیقاً محاسبه کنیم.


In the future, computing will be as important as literacy.

در آینده کار با کامپیوتر به اهمیت داشتن سواد خواهد بود.


پیشنهاد کاربران

برآورد کردن

منطقی بودن، عاقلانه بودن, با عقل جور درآمدن make sense, add up
Informal:
seem reasonable; make sense.
"the idea just doesn't compute

Compute = محاسبه کردن

Computation = محاسبه

Computer = محاسبه گر

Copute = محاسبه کردن

Computation = محاسبه


کلمات دیگر: