کلمه جو
صفحه اصلی

heighten


معنی : زیاد کردن، بالا بردن، بسط دادن، بلند کردن، بلندتر کردن، شدید کردن
معانی دیگر : به اوج رساندن یا رسیدن، بلندتر کردن یا شدن، تشدید کردن یا شدن، زیاد شدن یا کردن، سخت تر شدن یا کردن، بیشتر کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

بلند کردن، بلندتر کردن، بالا بردن، زیاد کردن، شدیدکردن، بسط دادن


بالا بردن، بلندتر کردن، بلند کردن، شدید کردن، بسط دادن، زیاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heightens, heightening, heightened
(1) تعریف: to make higher.
متضاد: lower
مشابه: rise

(2) تعریف: to make more intense or increase the degree or amount of.
متضاد: dampen, reduce
مشابه: elevate, exasperate, intensify, strengthen, thicken

- Rather than lessening his anxiety, the drug actually heightened it.
[ترجمه ترگمان] این دارو به جای کاهش اضطراب او، آن را تشدید کرد
[ترجمه گوگل] در عوض به کاهش اضطراب او، این دارو واقعا آن را افزایش داد
- Being able to help other people heightened his pleasure in life.
[ترجمه ترگمان] توانایی کمک به دیگران لذت او را در زندگی افزایش داد
[ترجمه گوگل] توانایی کمک به دیگران، لذت بردن از زندگی خود را افزایش داد

(3) تعریف: to cause the patterns or features of (something) to become clearer, as in a visual image such as a photograph.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become higher.
مشابه: rise, thicken

(2) تعریف: to become more intense or greater in degree.
مشابه: intensify, rise

• raise, elevate; increase, intensify, enhance; grow
when something heightens a feeling or state or when it heightens, it increases in degree or intensity:a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بلند کردن، ارتفاع دادن، بلندتر نمودن

مترادف و متضاد

زیاد کردن (فعل)
increase, raise, add, enhance, augment, propagate, boost, heighten

بالا بردن (فعل)
raise, enhance, boost, upgrade, lift, amplify, elevate, uplift, bump up, horse, heighten, elate, enthrone, sublimate, hoist, upraise

بسط دادن (فعل)
enlarge, stretch, expand, produce, develop, heighten

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

بلندتر کردن (فعل)
heighten

شدید کردن (فعل)
keen, heighten

intensify


Synonyms: add to, amplify, augment, boost, build up, elevate, enhance, enlarge, exalt, extend, improve, increase, lift, magnify, make higher, raise, send up, strengthen


جملات نمونه

heightening the citizen's awareness

بالا بردن (سطح) آگاهی شهروندان


1. There are fears that the march will heighten racial tension.
[ترجمه ترگمان]ترس هایی وجود دارند مبنی بر این که این راهپیمایی موجب تشدید تنش های نژادی خواهد شد
[ترجمه گوگل]ترس وجود دارد که راهپیمایی تنش نژادی را افزایش دهد

2. Seeing others enjoying themselves only served to heighten his sense of loneliness.
[ترجمه ترگمان]دیدن دیگران که از خود لذت می برند تنها سبب تشدید حس تنهایی او می شوند
[ترجمه گوگل]دیدن دیگران از خود تنها لذت بردن از حس تنهایی او بود

3. The campaign is intended to heighten public awareness of the disease.
[ترجمه ترگمان]هدف از این فعالیت افزایش آگاهی عمومی نسبت به این بیماری است
[ترجمه گوگل]کمپاین در نظر گرفته شده است تا آگاهی عمومی از این بیماری را افزایش دهد

4. Increased levels of fat in the diet could heighten the risk of cancer.
[ترجمه ترگمان]افزایش سطح چربی در رژیم غذایی می تواند خطر سرطان را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]افزایش سطح چربی در رژیم غذایی می تواند خطر ابتلا به سرطان را افزایش دهد

5. Police hope the bus advertising campaign will help heighten public awareness of Operation Blade.
[ترجمه ترگمان]پلیس امیدوار است که کمپین تبلیغاتی اتوبوس به افزایش آگاهی مردم از عملیات شمشیر کمک کند
[ترجمه گوگل]پلیس امیدوار است که کمپین تبلیغات تبلیغاتی به افزایش آگاهی عمومی از عملیات تیغه کمک کند

6. While we use salt to heighten flavor, we use acidity to provide definition.
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما از نمک برای بالا بردن طعم استفاده می کنیم، از اسیدیته برای ارائه تعریف استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]در حالیکه ما از نمک برای افزایش طعم استفاده می کنیم، برای تعیین تعریف از اسیدیته استفاده می کنیم

7. Feelings of guilt heighten feelings of anxiety.
[ترجمه ترگمان]احساسات و احساسات ناشی از احساس گناه بر اضطراب چیره شد
[ترجمه گوگل]احساس گناه افزایش احساس اضطراب

8. The succession struggle is going to heighten tensions between the party's fundamentalist and gradualist factions.
[ترجمه ترگمان]کش مکش جانشینی منجر به تشدید تنش های بین جناح های بنیادگرای حزب و gradualist می شود
[ترجمه گوگل]مبارزه با پیروزی در حال افزایش تنش میان جناح های بنیادگرای و تدریجی حزب است

9. These defeats only heighten the fact that victory today is vital.
[ترجمه ترگمان]این شکست ها تنها این واقعیت را تشدید می کنند که پیروزی امروز حیاتی است
[ترجمه گوگل]این شکست ها تنها این واقعیت را افزایش می دهد که پیروزی امروز حیاتی است

10. Studying the pictures to heighten their sense of what the words say.
[ترجمه ترگمان]مطالعه عکس ها را بررسی می کنم تا مفهوم آن کلمات را طولانی تر کنم
[ترجمه گوگل]مطالعه تصاویر برای افزایش احساس خود را از آنچه کلمات می گویند

11. Trade tends to be protected when international tensions heighten.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که تنش های بین المللی بیشتر شود، تجارت در امان خواهد بود
[ترجمه گوگل]تجارت هنگامی که تنش بین المللی افزایش می یابد، حفظ می شود

12. The upshot of all this was to heighten the military tension on the divided peninsula.
[ترجمه ترگمان]نتیجه این همه، تشدید تنش های نظامی در شبه جزیره تقسیم شده بود
[ترجمه گوگل]نتیجه این همه افزایش تنش نظامی در شبه جزیره تقسیم شد

13. This will heighten your awareness of little-word buildup, and help you revise quickly.
[ترجمه ترگمان]این باعث افزایش آگاهی شما از انباشته شدن اطلاعات کوچک می شود و به شما کمک می کند به سرعت آن را اصلاح کنید
[ترجمه گوگل]این امر باعث افزایش آگاهی شما درباره ساختن کلمه کمی می شود و به شما کمک می کند تا سریعا تغییر دهید

14. Some texts heighten irrational thinking and glorify upper-caste Hindu symbols.
[ترجمه ترگمان]برخی از متون بیانگر تفکر غیرمنطقی و نمادهای فرهنگی طبقه بالا هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از متون، تفکر غیر منطقی را افزایش می دهند و علامت های هندو در بالای کست را تحسین می کنند

15. Perhaps they hope to heighten their appreciation of nature by gaining insight into its ways.
[ترجمه ترگمان]شاید آن ها امیدوارند که با کسب شناخت از طبیعت، قدردانی خود از طبیعت را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]شاید آنها امیدوار باشند که با شناخت روش های خود از طبیعت قدردانی می کنند

His speech heightened my admiration for him.

نطق او تحسین مرا نسبت به وی بیشتر کرد.


The building has been heightened by the addition of another storey.

ساختمان با افزوده شدن یک طبقه‌ی دیگر بلندتر شده است.


He was heightening his speed.

او سرعت خود را بیشتر می‌کرد.


Happiness heightened the ruddiness of her cheeks.

خوشحالی سرخی گونه‌های او را بیشتر کرد.


پیشنهاد کاربران

تشدید کردن

شدت گرفتن حسی مثل تنهایی، ترس و . . . یا آگاه تر شدن و واضح تر شدن چیزی برای کسی

it is of heightened importance
از اهمیت دو صد چندان بر خوردار است.


بالا بردن، تشدید کردن

Synonym: intensify

Example: heightening the possibility to win
بالا بردن احتمال برد

heighten ( verb ) = بالا بردن، زیاد کردن، افزایش دادن، تشدید کردن

examples:
1 - A very successful interview can heighten a candidate's chances to get a job.
یک مصاحبه بسیار موفق می تواند شانس یک نامزد را برای استخدام را افزایش دهد ( بالا ببرد ) .
2 - Tension has heightened after the recent bomb attack.
تنش بعد از بمب گذاری اخیر افزایش یافته است.
3 - there are fears that the march will heighten racial tension.
نگرانی وجود دارد که راهپیمایی باعث افزایش تنش نژادی شود.
4 - increased levels of fat in the diet would heighten the risk of cancer.
افزایش سطح چربی در رژیم غذایی خطر سرطان را تشدید می کند.
5 - the case has heightened public awareness of the problem of sexual harassment.
این موضوع آگاهی عمومی را نسبت به مسئله آزار جنسی افزایش داده است.


⁦✔️⁩به اوج رساندن،
بالا بردن،
زیاد شدن یا کردن،
بیشتر کردن یا شدن

Adele: Anticipation builds for new music as singer updates social media
. . .
Adele 💥has heightened💥 speculation that she is about to release her first new music since 2015, after updating her website and social media pages
گمانه زنی ها پیرامون بیرون آمدن اولین آهنگ جدید Adele بعد از سال ۲۰۱۵، افزایش یافته است. . .
BBC. co. uk@


کلمات دیگر: