1- جان خود را به خطر انداختن یا فدا کردن، جانبازی کردن 2- موکدا اظهار یا اعلام کردن 3- شرطبندی کردن 4- (شراب و غیره) درسردابه انبار کردن
lay down
1- جان خود را به خطر انداختن یا فدا کردن، جانبازی کردن 2- موکدا اظهار یا اعلام کردن 3- شرطبندی کردن 4- (شراب و غیره) درسردابه انبار کردن
انگلیسی به فارسی
تسلیم شدن
جان خود را به خطر انداختن
تصریح کردن، مقرر کردن
انگلیسی به انگلیسی
• set, determine; (slang) abase oneself
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] پایه گذاری کردن، کنار گذاشتن
مترادف و متضاد
Give up, surrender or yield (e.g. a weapon)
Intentionally take a fall while riding a motorcycle (in order to prevent a more serious collision)
Specify, institute, enact, assert firmly, state authoritatively, establish or formulate
Lie down; to place oneself in a reclined or horizontal position on a bed or similar for the purpose of resting
جملات نمونه
1. He lay down and was asleep immediately.
[ترجمه kia] او دراز کشید و بلافاصله به خواب رفت.
[ترجمه ترگمان]او دراز کشید و فورا به خواب رفت[ترجمه گوگل]او دراز کشید و بلافاصله در خواب بود
2. They lay down under the shade of a tree.
[ترجمه ترگمان]زیر سایه درختی دراز کشیدند
[ترجمه گوگل]آنها در زیر سایه یک درخت قرار دارند
[ترجمه گوگل]آنها در زیر سایه یک درخت قرار دارند
3. She dusted off her bed and lay down.
[ترجمه sh] اون تختخوابش را تکاند و دراز کشید.
[ترجمه ترگمان]سرش را از روی تختش برداشت و دراز کشید[ترجمه گوگل]او تختخوابش را تکان داد و پاییز گذاشت
4. He lay down on the bed and tried to relax.
[ترجمه ترگمان]روی تخت دراز کشید و سعی کرد آرام بگیرد
[ترجمه گوگل]او روی تخت گذاشت و سعی کرد استراحت کند
[ترجمه گوگل]او روی تخت گذاشت و سعی کرد استراحت کند
5. She lay down for half an hour.
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت دراز کشید
[ترجمه گوگل]او نیم ساعت به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]او نیم ساعت به زمین افتاد
6. She walked across the floor and lay down on the bed.
[ترجمه ترگمان]از روی زمین گذشت و روی تخت دراز کشید
[ترجمه گوگل]او در سراسر کف رفت و روی تخت گذاشت
[ترجمه گوگل]او در سراسر کف رفت و روی تخت گذاشت
7. Man can have no greater love than to lay down his life for his friends.
[ترجمه ترگمان]انسان نمی تواند عشقی بزرگ تر از این داشته باشد که جان خود را فدای دوستان خود کند
[ترجمه گوگل]انسان می تواند عشق بیشتری نسبت به زندگی خود برای دوستانش نداشته باشد
[ترجمه گوگل]انسان می تواند عشق بیشتری نسبت به زندگی خود برای دوستانش نداشته باشد
8. She lay down on her bed, fully dressed.
[ترجمه ترگمان]روی تختش دراز کشید، کاملا لباس پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او روی تختش گذاشت، کاملا لباس پوشید
[ترجمه گوگل]او روی تختش گذاشت، کاملا لباس پوشید
9. She lay down on her bed and shut her eyes .
[ترجمه ترگمان]روی تختش دراز کشید و چشمانش را بست
[ترجمه گوگل]او روی تختش گذاشت و چشمهایش را بست
[ترجمه گوگل]او روی تختش گذاشت و چشمهایش را بست
10. We are never afraid to lay down our lives for the right cause.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت نگران این نیستیم که جون ما رو به خاطر هدف درست رها کنیم
[ترجمه گوگل]ما هرگز نترسیم زندگی خودمان را برای علت درست بگذاریم
[ترجمه گوگل]ما هرگز نترسیم زندگی خودمان را برای علت درست بگذاریم
11. You can't lay down hard and fast rules.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی قانون های سخت و سریع رو زیر پا بذاری
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید قوانین سخت و سریع را تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید قوانین سخت و سریع را تنظیم کنید
12. He lay down on the bed fully clothed.
[ترجمه ترگمان]با لباس کامل روی تخت دراز کشید
[ترجمه گوگل]او در رختخواب به طور کامل لباس گذاشته است
[ترجمه گوگل]او در رختخواب به طور کامل لباس گذاشته است
13. The soldiers lay down their guns and walked towards the enemy camp, carrying a white flag.
[ترجمه ترگمان]سربازان تفنگ هایشان را پایین آوردند و به طرف اردوگاه دشمن رفتند که پرچم سفیدی به دست داشتند
[ترجمه گوگل]سربازان اسلحه خود را گذاشتند و به سمت اردوگاه دشمن رفتند و یک پرچم سفید داشتند
[ترجمه گوگل]سربازان اسلحه خود را گذاشتند و به سمت اردوگاه دشمن رفتند و یک پرچم سفید داشتند
14. He lay down and fell into a deep sleep .
[ترجمه ترگمان]دراز کشید و به خوابی عمیق فرو رفت
[ترجمه گوگل]او گذاشت و به خواب عمیق فرو رفت
[ترجمه گوگل]او گذاشت و به خواب عمیق فرو رفت
پیشنهاد کاربران
استراحت کردن
وضع قانون
( Example : This regulation lays down rules on analysis of the data )
( Example : This regulation lays down rules on analysis of the data )
تصریح کردن - مقرر داشتن - تعیین کردن
چیزی رو با احتیاط زمین گذاشتن
دراز کشیدن
Lay down the law
چیزی رو دیکته کردن، مقرر کردن بر انجام کاری به صورت تاکیدی
چیزی رو دیکته کردن، مقرر کردن بر انجام کاری به صورت تاکیدی
Lay down your Weapon
رسوب کردن
وضع کردن قانون
کشتن ، به قتل رساندن
زمین گذاشتن
کشتن ، به قتل رساندن
زمین گذاشتن
وضع کردن
تنظیم کردن
کنار کشیدن، واگذار کردن، تحویل دادن، تسلیم شدن
دست از سر کسی/چیزی برداشتن ( و اونو به حال خودش گذاشتن )
وضع کردن ، دراز کشیدن یا ب معنی leave و فدا کردن
لم دادن
To put something down
Ex :
Lay down your weapons
Ex :
Lay down your weapons
کنار گذاشتن
قرار دادن بالش زیر سر و لم دادن
A Ferrite Number is a description of the ferrite content of a weld metal determined using a standardized
procedure. Such procedures are laid down in this standard
دراز کشیدن
. فداکاری
. فداکاری
به جای گذاشتن ( باقی گذاشتن )
پهن کردن
کلمات دیگر: