کلمه جو
صفحه اصلی

incomparable


معنی : لطیف، بی مانند، بی نظیر، غیر قابل مقایسه، غیر قابل قیاس، بی همتا، بی رقیب
معانی دیگر : قیاس ناپذیر، ناهمسنج پذیر، یکتا، بی تا، منحصر به فرد

انگلیسی به فارسی

غیر قابل قیاس، بی مانند، بی نظیر، بی همتا، بیرقیب، غیر قابل مقایسه


غیر قابل مقایسه است، غیر قابل مقایسه، بی نظیر، غیر قابل قیاس، بی همتا، بی مانند، بی رقیب، لطیف


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: incomparably (adv.), incomparability (n.), incomparableness (n.)
(1) تعریف: having no equal; unsurpassed.
مترادف: matchless, nonpareil, peerless, unparalleled, unrivaled, unsurpassed
مشابه: exceptional, extraordinary, inimitable, preeminent, superlative, supreme, surpassing, transcendent, unapproachable, unique

- This recording of the aria has been called incomparable by the music critics.
[ترجمه ترگمان] این ضبط آریا از نظر منتقدان موسیقی بی نظیر بوده است
[ترجمه گوگل] این ضبط آریا توسط منتقدان موسیقی نامشخص است
- Even as a child, Mozart had an incomparable talent.
[ترجمه ترگمان] حتی به عنوان یک کودک، موتزارت یک استعداد بی نظیر داشت
[ترجمه گوگل] حتی به عنوان یک کودک، موتزارت دارای استعداد بی نظیر بود

(2) تعریف: not suitable for comparison; dissimilar.
مترادف: different, dissimilar, unlike
متضاد: comparable, equivalent
مشابه: unequal

• cannot be compared, dissimilar; matchless, unequalled, unparalleled
something that is incomparable is very good or great in degree; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ناهمسنجیدنی، قیاس ناپذیر، ناسنجیدنی، بی قیاس

مترادف و متضاد

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

بی مانند (صفت)
unique, inapproachable, unparalleled, unprecedented, inimitable, incomparable, unexampled

بی نظیر (صفت)
unique, inapproachable, unparalleled, unprecedented, inimitable, incomparable, unrivaled, unbeatable, nonpareil, unexampled

غیر قابل مقایسه (صفت)
incomparable

غیر قابل قیاس (صفت)
incomparable

بی همتا (صفت)
unique, unparalleled, incomparable, unrivaled, unbeatable, unmatched, matchless, peerless, nonpareil, unexampled

بی رقیب (صفت)
inimitable, incomparable, unrivaled

superlative


Synonyms: beyond compare, excellent, exceptional, ideal, inimitable, matchless, paramount, peerless, perfect, preeminent, second to none, sovereign, superior, supreme, surpassing, towering, transcendent, ultimate, unequalled, unmatchable, unmatched, unparalleled, unrivalled, unsurpassable


Antonyms: common, inferior, lowly, poor, unimpressive


جملات نمونه

1. incomparable skill
مهارت بی مانند

2. love is incomparable with money
عشق و پول با هم غیرقابل مقایسه هستند.

3. His talent is incomparable with mine.
[ترجمه ترگمان]استعداد او بی نظیر است
[ترجمه گوگل]استعداد او منصفانه نیست

4. Friday, January 2 the incomparable singer / songwriter Miss Lavelle White takes the stage.
[ترجمه ترگمان]روز جمعه، ۲ ژانویه، دوشیزه Lavelle وایت خواننده و ترانه بی نظیر در صحنه حاضر شد
[ترجمه گوگل]جمعه، 2 ژانویه خواننده / ترانه ماندگار بی نظیر خانم لاوول سفید، صحنه را می گیرد

5. The cuisine is incomparable and the cellars are treasure houses of vintage after vintage of superb wines.
[ترجمه ترگمان]این غذاها بی نظیر هستند و زیرزمین، treasure از شراب انگور پس از شراب عالی هستند
[ترجمه گوگل]غذاهای غیر قابل تقسیم است و زیرزمین ها خانه های گنجینه ای از پرنعمت پس از پر کردن شراب فوق العاده هستند

6. She is incomparable and in business terms she is perfect.
[ترجمه ترگمان]او بی نظیر است و در شرایط کاری کامل است
[ترجمه گوگل]او غیر قابل مقایسه است و در شرایط تجاری او کامل است

7. His singing voice is incomparable.
[ترجمه ترگمان]صدای آواز او بی نظیر است
[ترجمه گوگل]صدای آواز او غیر قابل مقایسه است

8. Shape like tiger, white, fierce and incomparable, so become a distinguished symbol.
[ترجمه ترگمان]شکل ببر، سفید، درنده و بی نظیر، بنابراین نماد برجسته ای تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]شکل مانند ببر، سفید، شدید و غیر قابل مقایسه، بنابراین تبدیل به یک نماد برجسته

9. But don't fear self-deceiving stupid. His incomparable pleasure.
[ترجمه ترگمان]اما از خود بی خود نشو لذت بی نظیری که داشت
[ترجمه گوگل]اما از احمق بودن خود فهمیده نباشید لذت بی نظیرش

10. Website author the also exactly be her incomparable art charm and oriency artistic image gasping in admiration of being.
[ترجمه ترگمان]نویسنده وب سایت نیز همان جذابیت هنری بی نظیر و تصویر هنری oriency را دارد که در تحسین از بودن به نفس نفس افتاده بود
[ترجمه گوگل]نویسنده وب سایت همچنین دقیقا جذابیت هنری بی نظیر و هنری هنری است که از تحسین وجودش دوری می کند

11. It is both her incomparable strength and her ultimate limitation.
[ترجمه ترگمان]این هم قدرت بی نظیر او و هم محدودیت نهایی اوست
[ترجمه گوگل]هر دو قدرت ناپایدار و محدودیت نهایی آن است

12. Though incomparable in scale with the two world wars, the Korean War was the first hot war during the cold-war period, and was also one of the severest conflicts between the East and the West.
[ترجمه ترگمان]جنگ کره با اینکه در مقایسه با دو جنگ جهانی بی نظیر بود، اولین جنگ گرم در طول دوران جنگ سرد بود و یکی از سخت ترین نبردها بین شرق و غرب بود
[ترجمه گوگل]اگرچه در دو جنگ جهانی دوام نیاورده بود، جنگ کره اولین جنگ گرم در طول جنگ سرد بود و همچنین یکی از شدیدترین درگیری ها میان شرق و غرب بود

13. Parallel processing possesses incomparable superiority relative to traditional sequential processing.
[ترجمه ترگمان]پردازش موازی دارای برتری بی نظیر نسبت به پردازش سنتی سنتی است
[ترجمه گوگل]پردازش موازی دارای برتریت بی نظیر نسبت به پردازش متوالی سنتی است

14. It was a performance of incomparable brilliance.
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش درخشندگی بی نظیر بود
[ترجمه گوگل]این عملکردی از درخشش غیر قابل مقایسه بود

Love is incomparable with money.

عشق و پول با هم غیرقابل مقایسه هستند.


incomparable skill

مهارت بی‌مانند


پیشنهاد کاربران

منحصر به فرد syn:unique


کلمات دیگر: