1. She had that indefinable something that went beyond mere sex appeal.
[ترجمه ترگمان]او این احساس توصیف ناپذیر را داشت که فراتر از جاذبه جنسی بود
[ترجمه گوگل]او این چیزی غیر قابل تعریف داشت که فراتر از تجدید نظر جنسی بود
2. There's an indefinable air of tension at the meeting.
[ترجمه ترگمان]در جلسه یک حالت توصیف ناپذیر وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این جلسه هوای نامشخصی از تنش وجود دارد
3. He felt, in some indefinable way, that he had come home.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که به خانه بازگشته است
[ترجمه گوگل]او، به روش نامعلومی، احساس کرد که او به خانه آمده است
4. She has that indefinable something that makes an actress a star.
[ترجمه ترگمان]او آن چیزی وصف ناپذیر را دارد که بازیگر را ستاره می کند
[ترجمه گوگل]او چیزی غیر قابل تعریف دارد که باعث می شود یک بازیگر یک ستاره باشد
5. There was something indefinable in her eyes.
[ترجمه ترگمان]در چشمانش حالت توصیف ناپذیر داشت
[ترجمه گوگل]در چشمانش چیزی غیر قابل تشخیص بود
6. She felt a sudden indefinable sadness.
[ترجمه ترگمان]اندوهی ناگهانی بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]او احساس ناراحتی ناگهانی را احساس کرد
7. More and more the soldiers felt a certain indefinable malaise during their brief periods of leave at home.
[ترجمه ترگمان]سربازان بیشتر و بیشتر احساس رخوت خاصی را در طول دوره های کوتاه مدت ترک در خانه احساس کردند
[ترجمه گوگل]بیشتر و بیشتر سربازان در طول دوره های کوتاه تر ترک خود در خانه احساس ناامنی خاصی داشتند
8. And yet about him there hung the indefinable air of ugliness.
[ترجمه ترگمان]و با این وصف، حالت توصیف ناپذیر زشتی زشتی داشت
[ترجمه گوگل]و در عین حال در مورد او هوا نامشخص از زشتی آویزان شد
9. Always worrying about the indefinable moment.
[ترجمه ترگمان]همیشه نگران آن لحظه بود
[ترجمه گوگل]همیشه در مورد لحظه نامعلوم نگران است
10. She felt an indefinable sadness.
[ترجمه ترگمان]غم توصیف ناپذیر را احساس کرد
[ترجمه گوگل]او احساس ناراحتی نامشخصی داشت
11. That has something to do with the indefinable thing called talent.
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که با آن چیز توصیف ناپذیر آمیخته به استعداد باشد
[ترجمه گوگل]این چیزی است که با چیز نامشخص استعدادی به نام استعداد دارد
12. The vision leaves an indefinable longing and regret.
[ترجمه ترگمان]تصویر یک اشتیاق وصف ناپذیر و پشیمانی را رها می کند
[ترجمه گوگل]دید چشم انداز و پشیمانی ناامن را از بین می برد
13. She lacks the indefinable charm of weakness.
[ترجمه ترگمان] اون افسون indefinable نقطه ضعفی رو کم داره
[ترجمه گوگل]او فاقد جذابیت نامطلوب ضعف است
14. These words were uttered with an indefinable sound which startled the girl.
[ترجمه ترگمان]این کلمات با صدایی وصف ناپذیر ادا شد که دخترک را از جا پراند
[ترجمه گوگل]این کلمات با صدای نامحدودی که دختر را تحسین میکرد، سخن میگفتند