کلمه جو
صفحه اصلی

shakes

انگلیسی به فارسی

تکان می خورد، لرزش، تکان، تزلزل، ارتعاش، لرز، تکان دادن، تکان خوردن، لرزیدن، متزلزل کردن، بهم زدن، جنباندن، اشفتن، لرزش داشتن


جملات نمونه

1. something that shakes the judges from their benches
آنچه که قضات را در مسند خود به لرزه در می آورد

2. no great shakes
(عامیانه) معمولی،نه مثل آش دهن سوز،نه چندان خوب یا برجسته

3. malaria causes the shakes
مالاریا موجب تب و لرز می شود.

4. in a couple of shakes (or in two shakes of a lamb's tail)
(انگلیس - عامیانه) زود،در یک آن،الان

5. that news gave me the shakes
آن خبر مرا به لرزه انداخت.

پیشنهاد کاربران

تکان دادن
مانند
hands shakes
دست دادن

می لرزد

لرزش

تکان دادن


کلمات دیگر: