کلمه جو
صفحه اصلی

pouch


معنی : کیسه، چنته، کیسه کوچک، کیف پول، در جیب گذاردن، بلعیدن
معانی دیگر : کیسه ی کوچک (مثلا کیسه ی توتون)، همبونه، انبانه، کیسه ی نامه ها (که می توان در آن را مهر و موم یا قفل کرد و برای ارسال نامه های سفارتخانه ها و غیره به کار برد)، کیسه ی مراسلات، در کیسه ریختن، هرچیز کیسه مانند، (جامه) جیب، (قدیمی) کیف پول، (کالبد شناسی) اندام کیسه مانند، کاواکی، فرورفتگی، پف کردگی زیر چشم (در اثر بیماری یا بی خوابی)، کیس کردن یا شدن، (جانور شناسی) کیسه ی کانگورو (marsupium هم می گویند)، تبدیل به کیسه کردن، انبانگونه کردن، کیسه دار کردن، (ماهیان و برخی پرندگان) بلعیدن، فرو دادن

انگلیسی به فارسی

کیسه، کیسه کوچک، کیف پول، چنته، درجیب گذاردن،بلعیدن


کیسه، چنته، کیف پول، کیسه کوچک، در جیب گذاردن، بلعیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a bag made in a variety of sizes and shapes, usu. of a sturdy material, and used to carry loose substances and articles such as tobacco or letters.
مترادف: bag, pocket, purse, sack
مشابه: carryall, ditty bag, handbag, knapsack, mailbag, pack, rucksack, satchel

- a mail pouch
[ترجمه ترگمان] یک کیسه پستی
[ترجمه گوگل] کیسه پستی

(2) تعریف: a natural pocket of skin, esp. one on the abdomen of a female marsupial that is used to hold and carry young.
مترادف: marsupium, pocket, sac
مشابه: bag

(3) تعریف: a fold of loose, baggy flesh under an eye.
مترادف: sac
مشابه: bag, bulge, pocket, protuberance
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pouches, pouching, pouched
(1) تعریف: to put in or as if in a bag or pouch.
مترادف: bag, pack, sack
مشابه: enclose, pocket

- She pouched the letters.
[ترجمه ترگمان] او نامه را جواب می دهد
[ترجمه گوگل] او حروف را لمس کرد

(2) تعریف: to cause to take on the shape of a pouch.
مترادف: bag, protrude
مشابه: belly, inflate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to take on the form of a pouch or pocket.
مترادف: bag, bulge, pack, poke, protrude
مشابه: belly, inflate, puff, swell

• pocket, sac; handbag, purse; baggy skin under the eye
put in a pouch, place in a pocket
a pouch is a flexible container like a small bag.
a kangaroo's pouch is a pocket of skin on its stomach in which its baby grows.

مترادف و متضاد

کیسه (اسم)
bourse, bladder, bag, sac, sack, pouch, cyst, cod, bagging, bung, capsule, theca, sinus, purse

چنته (اسم)
bag, knapsack, pouch, satchel, carryall, cod, wallet

کیسه کوچک (اسم)
pouch, cod, vesicle

کیف پول (اسم)
pouch, moneybags, purse, wallet

در جیب گذاردن (فعل)
pouch, pocket

بلعیدن (فعل)
guzzle, gorge, pouch, swizzle, devour, swallow, engorge, ingurgitate

soft container, often made of cloth or skin


Synonyms: bag, pocket, poke, purse, receptacle, sac, sack


جملات نمونه

1. gunpowder pouch
کیسه ی باروت

2. abdominal pouch
(کانگورو و غیره) کیسه ی شکمی (marsupium هم می گویند)

3. a diplomatic pouch
کیسه ی مراسلات سیاسی

4. He was going to make a tobacco pouch out of them.
[ترجمه ترگمان]او می خواست کیسه توتون از آن ها بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او قصد داشت یک کیسه تنباکو را از آنها بیرون بیاورد

5. I will pouch up no such affront.
[ترجمه ترگمان]هرگز چنین اهانتی به خود نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]من چنین خجالت نمی کشم

6. She kept her money in a pouch around her neck.
[ترجمه ترگمان]پولش را در کیسه دور گردنش نگه داشت
[ترجمه گوگل]او پول خود را در یک کیف در اطراف گردن او نگه داشته است

7. The eggs eventually hatch inside the mother's pouch.
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ در نهایت در کیسه مادر باز می شود
[ترجمه گوگل]تخم مرغ ها در داخل کیسه مادر قرار می گیرند

8. He reached into his pouch and laid three large gold pieces in Broadman's palm.
[ترجمه ترگمان]دستش را به جیبش برد و سه تکه طلای درشت طلا در کف دستش گذاشت
[ترجمه گوگل]او به کیف خود رسید و سه عدد بزرگ طلا را در کف دست بردمن گذاشت

9. There were spices - a small cloth pouch of cumin and a bigger one of turmeric.
[ترجمه ترگمان]There بود - یک کیسه پارچه ای کوچک از زیره سبز و یک کیسه بزرگ زرد چوبه
[ترجمه گوگل]ادویه جات - یک کیسه ی کوچک از زیره و یکی از زردچوبه بزرگتر

10. His sperm ducts empty into this pouch so that the eggs are quickly and efficiently fertilised.
[ترجمه ترگمان]مجاری اسپرم خود را در این کیسه تخلیه می کنند تا تخم مرغ به سرعت و به طور موثر دفع شوند
[ترجمه گوگل]مجاری اسپرم او به این کیسه خالی می شود تا تخم ها به سرعت و کارآمد بارور شوند

11. Nevertheless some of the patients with an intact pouch have had a relatively satisfactory short term outcome.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، برخی از بیمارانی که کیسه دست نخورده دارند نتیجه نسبتا رضایت بخشی دارند
[ترجمه گوگل]با این وجود برخی از بیماران با یک کیسه دست نخورده دارای نتایجی نسبتا رضایت بخش هستند

12. It is now looking to use the pouch for different products, including prepared tuna salad.
[ترجمه ترگمان]هم اکنون به دنبال استفاده از کیسه برای محصولات مختلف از جمله سالاد ماهی تن آماده است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر به دنبال استفاده از کیسه برای محصولات مختلف، از جمله آماده سالاد سالاد

13. With one Joey outside the pouch, she looks to mate again with available males.
[ترجمه ترگمان]با یک جوئی خارج از کیسه، بار دیگر با مردان در دسترس، جفت گیری می کند
[ترجمه گوگل]با یک جوی خارج از کیسه، او به نظر می رسد دوباره با مردان موجود همکاری کند

14. All our electric shavers are supplied with a free travel pouch.
[ترجمه ترگمان]تمام لوازم برقی ما با کیسه مسافرتی آزاد عرضه می شوند
[ترجمه گوگل]همه شتر های برقی ما با یک کیسه مسافرتی رایگان عرضه می شوند

15. I climbed to my feet, stuffing the bag of mints into my pouch.
[ترجمه ترگمان]از جایم بلند شدم و کیسه آب نبات نعنایی را در جیبم گذاشتم
[ترجمه گوگل]من به پاهایم صعود کردم، کیسه قاشق را به کیسه من ریختم

gunpowder pouch

کیسه‌ی باروت


a diplomatic pouch

کیسه‌ی مراسلات سیاسی


He pouched the money.

پولها را در کیسه ریخت.


پیشنهاد کاربران

کیست؟
the resulting pressure can cause a pouch to form there
ایجاد کیست مری


کِیف کردن از سر ذوق

پاکت ( شیر پاکتی ) .

کیسه کانگورو

کیسه کانگورو

Kangaroos carry their young in pouches

علوم نظامی:
فشنگ دان

pouch ( مهندسی بسپار - مجموعة بسته بندی )
واژه مصوب: چنته
تعریف: کیسه ای پاکت مانند برای بسته بندی محصولات جامد یا مایع


کلمات دیگر: