(در اصل) حق داشتن زمین در مقابل دادن کرایه به ارباب (به جای بیگاری و خدمت جنگی برای ارباب)، مالکیت زمین (به طور پشت اندرپشت) در مقابل پرداخت سالیانه ی وجه ثابت، زمینی که بدین طریق مورد استفاده بود
feu
(در اصل) حق داشتن زمین در مقابل دادن کرایه به ارباب (به جای بیگاری و خدمت جنگی برای ارباب)، مالکیت زمین (به طور پشت اندرپشت) در مقابل پرداخت سالیانه ی وجه ثابت، زمینی که بدین طریق مورد استفاده بود
انگلیسی به فارسی
(در اصل) حق داشتن زمین در مقابل دادن کرایه به ارباب (بهجای بیگاری و خدمت جنگی برای ارباب)
مالکیت زمین (بهطور پشتاندرپشت) در مقابل پرداخت سالیانهی وجه ثابت
زمینی که بدین طریق مورد استفاده بود
زمین را به طریق فوق به رعیت دادن
فو
انگلیسی به انگلیسی
• right to use property or land for an annual payment (in scotland); feudalistic land
پیشنهاد کاربران
FEU ( حملونقل دریایی )
واژه مصوب: واچ
تعریف: ← واحد چهل پایی
واژه مصوب: واچ
تعریف: ← واحد چهل پایی
کلمات دیگر: