کلمه جو
صفحه اصلی

deep in thought

انگلیسی به انگلیسی

• absorbed by many thoughts

جملات نمونه

1. She sat, not listening, but deep in thought.
[ترجمه ترگمان]او نشسته بود، گوش نمی داد، اما عمیقا به فکر فرورفته بود
[ترجمه گوگل]او نشست، گوش نداد، اما عمیق در فکر بود

2. Alice had been so deep in thought that she had walked past her car without even seeing it.
[ترجمه ترگمان]آلیس در فکر فرورفته بود که او بدون اینکه حتی آن را ببیند از کنار ماشینش رد شده بود
[ترجمه گوگل]آلیس خیلی فکرش را می کرد که حتی قبل از دیدن ماشین او گذشته بود

3. Abby had been so deep in thought that she had walked past her aunt's car without even seeing it.
[ترجمه ترگمان]ابی فکر می کرد که او بدون دیدن آن از کنار اتومبیل خاله اش عبور کرده است
[ترجمه گوگل]ابی تا به حال فکر شده بود که او گذشته از ماشین عمه خود را بدون حتی دیدن آن را راه می رفت

4. She was deep in thought and didn't hear me call her.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا در فکر فرورفته بود و صدای من را نمی شنید
[ترجمه گوگل]او عمیق در فکر بود و من را نمی شنوند او را صدا می کرد

5. Sam stood up and paced the floor, deep in thought.
[ترجمه ترگمان]سام از جا برخاست و در حالی که عمیقا به فکر فرورفته بود، روی زمین در حال قدم زدن بود
[ترجمه گوگل]سام ایستاد و کف را در عمق فکر فرو برد

6. He is deep in thought.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به فکر فرورفته است
[ترجمه گوگل]او عمیق در فکر است

7. He paced along the shore, deep in thought.
[ترجمه ترگمان]در طول ساحل قدم می زد و عمیقا به فکر فرورفته بود
[ترجمه گوگل]او در امتداد ساحل قدم گذاشت، عمیق در فکر

8. He was deep in thought.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به فکر فرورفته بود
[ترجمه گوگل]او عمیق در فکر بود

9. His expression was grave and he looked deep in thought.
[ترجمه ترگمان]چهره اش جدی بود و عمیقا به فکر فرورفته بود
[ترجمه گوگل]بیان او قبر بود و او عمیق در اندیشه نگاه کرد

10. She was still deep in thought when the sound of a car drew her to the window.
[ترجمه ترگمان]هنوز عمیقا به فکر فرورفته بود که صدای ماشین او را به سمت پنجره کشید
[ترجمه گوگل]وقتی صدایی از ماشین او را به پنجره کشید، هنوز در فکرش بود

11. The boy-him, he had to remind himself-looked deep in thought.
[ترجمه ترگمان]پسر، او، مجبور بود به خودش یادآوری کند - عمیقا به فکر فرورفته بود
[ترجمه گوگل]پسر او، او مجبور بود خودش را یادآوری کند

12. He looked deep in thought as he approached but the thing which intrigued Annie most was the way his mouth moved.
[ترجمه ترگمان]همچنان که نزدیک می شد، عمیقا به فکر فرو رفت، اما چیزی که بیش از همه توجهش را جلب کرده بود همان چیزی بود که دهانش را گیج کرده بود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید عمیق به نظر می رسید به عنوان او نزدیک است، اما چیزی که Ennie بیشتر جذاب بود راه دهان او نقل مکان کرد

13. He walked back to the house deep in thought.
[ترجمه ترگمان]به فکر فرو رفت و به فکر فرو رفت
[ترجمه گوگل]او به فکر فرو رفت و برگشت به خانه

14. Kent was silent, preoccupied, deep in thought.
[ترجمه ترگمان]کنت ساکت و متفکر و متفکر بود
[ترجمه گوگل]کنت ساکت بود، مشتاقانه فکر کرد

15. Instead, she sat on the hearth rug wrapped deep in thought and an enormous yellow blanket while he refreshed their drinks.
[ترجمه ترگمان]به جای آن، روی قالیچه شومینه نشست و در حالی که غرق در فکر بود و یک پتوی بزرگ زرد به تن داشت در حالی که او نوشیدنی آن ها را تازه می کرد، روی قالیچه شومینه نشسته بود
[ترجمه گوگل]در عوض، او در فرش سرامیک، در عمق اندیشه و پتو زرد بسیار عجیب و غریب نشسته بود، در حالی که نوشیدنی ها را تازه می کرد


کلمات دیگر: