کلمه جو
صفحه اصلی

embroiled


(verb transitive) به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن، اشفته کردن

انگلیسی به انگلیسی

• involved in conflict, entangled

جملات نمونه

1. a country that was at once embroiled in two wars
کشوری که در آن واحد گرفتار دو جنگ بود

2. at the time, our company was embroiled in a law suit
در آن زمان شرکت ما درگیر دعوی قضایی بود.

3. I don't want to become embroiled in their arguments.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم درگیر بحث های آن ها بشوم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم در استدلال هایشان غافلگیر شوم

4. They became embroiled in a dispute with their neighbours.
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر مشاجره با همسایگان خود شدند
[ترجمه گوگل]آنها در اختلاف با همسایگان خود درگیر شدند

5. He became embroiled in a dispute with his neighbours.
[ترجمه ترگمان]او درگیر مشاجره با همسایگانش شد
[ترجمه گوگل]او با اختلاف با همسایگانش درگیر شد

6. The Government insisted that troops would not become embroiled in battles in Bosnia.
[ترجمه ترگمان]دولت اصرار داشت که سربازان در بوسنی درگیر جنگ نخواهند شد
[ترجمه گوگل]دولت اصرار داشت که سربازان در جنگ در بوسنی نباشند

7. Take care not to get embroiled with those people.
[ترجمه ترگمان]مواظب باشید که با این افراد درگیر نشوید
[ترجمه گوگل]نگران نباشید با این افراد غرق شوید

8. They embroiled Peter in their quarrel.
[ترجمه ترگمان]در دعوای آن ها با پیتر درگیر شدند
[ترجمه گوگل]آنها در پی نزاع خود با پیتر درگیر شدند

9. He embroiled himself in their argument.
[ترجمه ترگمان]درگیر جر و بحث آن ها شد
[ترجمه گوگل]او خود را در بحث خود غرق کرد

10. I don't want to become embroiled in their quarrels.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم درگیر دعوای آن ها بشوم
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم در نزاعهایشان دخالت کنم

11. So keeping a low profile avoids getting embroiled in political controversy, which is the proper province of the elected Diet.
[ترجمه ترگمان]بنابراین نگه داشتن یک پروفایل پایین، از درگیر شدن در بحث سیاسی، که استان مناسب مجلس منتخب است اجتناب می کند
[ترجمه گوگل]بنابراین نگه داشتن مشخصات کوچک، از مشکلات سیاسی که از استانهای مناسب رژیم انتخابی برخوردار هستند، اجتناب می کنند

12. Newport have also been embroiled in allegations, by Glamorgan Wanderers and Penarth, of poaching.
[ترجمه ترگمان]نیوپورت همچنین در اتهامات مربوط به Glamorgan Wanderers و Penarth، از شکار غیرقانونی، درگیر بوده است
[ترجمه گوگل]نیوپورت نیز در اتهاماتی که توسط Glamorgan Wanderers و Penarth از اتهام شکار گمارده شده است، محکوم شده است

13. More recently he was embroiled in a row with Darlington's Catholic community over plans to extend two schools.
[ترجمه ترگمان]اخیرا او در یک ردیف با جامعه کاتولیک دارلینگتون در مورد طرح هایی برای گسترش دو مدرسه درگیر بوده است
[ترجمه گوگل]اخیرا او در کنار گروهی از کاتولیکهای دارلینگتون قرار گرفت و قصد داشت دو مدرسه را گسترش دهد

14. Bush has become embroiled in destructive skirmishing at home even as his aides maneuver adroitly to avoid pointless battles abroad.
[ترجمه ترگمان]بوش حتی به هنگام مانور دادن دستیاران خود با زیرکی برای اجتناب از نبرده ای بی هدف در خارج از کشور درگیر درگیری های مخرب در خانه شده است
[ترجمه گوگل]بوش در حیرت انگیز مخرب در داخل خانه، حتی به عنوان حامیان کمک خود را به طرز وحشیانه ای برای جلوگیری از بی اهمیت جنگ در خارج از کشور وارد شده است

15. But soon thereafter, Mr Teitelbaum became embroiled in a series of lawsuits over control of the franchiser.
[ترجمه ترگمان]اما اندکی پس از آن، آقای Teitelbaum در مجموعه ای از پرونده های قضایی بر سر کنترل of درگیر شد
[ترجمه گوگل]اما به زودی پس از آن، آقای Teitelbaum در یک سری از پرونده های قضایی بیش از کنترل franchiser گرفتار شد

پیشنهاد کاربران

گرفتار


کلمات دیگر: