کلمه جو
صفحه اصلی

turn out


معنی : تولید کردن، وارونه کردن، با کلید خاموش کردن، از کار درامدن، بنتیجه مطلوبی رسیدن
معانی دیگر : 1- انجامیدن، شدن، از آب در آمدن، 2- (چراغ) خاموش کردن 3- خارج گذاشتن، در بیرون قرار دادن 4- بیرون کردن، اخراج کردن، مرخص کردن 5- پشت و رو کردن 6-خارج شدن، رفتن، 7- تولید کردن 8- (از بستر) خارج شدن، برخاستن 9- مجهز کردن، ملبس کردن، اجتماع، ازدحام، انگلیس اعتصاب، اعتصابگر، گردهمایی، تعداد حضار، میزان تولید، تولید، بخش عریض جاده، پهنگاه، راه خروجی، کالسکه و اسب، تجهیزات، اسباب

انگلیسی به فارسی

تولید کردن، وارونه کردن، با کلید خاموش کردن،اجتماع، ازدحام، تولید، ازکاردرآمدن، به نتیجه مطلوبی رسیدن، (انگلیس) اعتصاب، اعتصابگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the number of people who appear at a meeting, lecture, or the like, or who participate in an event such as an election.

(2) تعریف: the act of turning out.

(3) تعریف: a widening in a highway that allows cars to pass, or a similar place along a railway line.

(4) تعریف: the number of items produced; output.
مشابه: output

• drive away; discharge; gather; remove; clear, evacuate
number of spectators or participants; outfit; equipment; cleaning; production, output; employee strike
the turnout at an event is the number of people who go to it.
the turnout in an election is the number of people who vote in it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] معلوم شدن، ثابت کردن، نتیجه دادن
[معدن] دوراهی (ترابری)
[عمران و معماری] پهلوگاه - دوراهی
[زمین شناسی] پهلوگاه، دوراهی
[آب و خاک] آبگردان

مترادف و متضاد

Antonyms: nap, sleep


تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

وارونه کردن (فعل)
turn, cant, reverse, turn out, keel, convert, turn over

با کلید خاموش کردن (فعل)
turn out

از کار درامدن (فعل)
turn out

بنتیجه مطلوبی رسیدن (فعل)
turn out

equip; produce


Synonyms: accouter, appoint, arm, bear, bring out, build, clothe, dress, fabricate, finish, fit, fit out, furnish, make, manufacture, outfit, process, put out, rig, rig out, yield


get out of bed


Synonyms: appear, arise, come, emerge, get up, pile out, rise, rise and shine, roll out, show up, uprise, wake, wake up


جملات نمونه

1. Everything will be fine. /Things will turn out all right. /Things will work out all right.
[ترجمه ترگمان]همه چیز خوب خواهد بود همه چیز روبه راه خواهد شد همه چیز درست حل خواهد شد
[ترجمه گوگل]همه چیز خوب خواهد بود / چیزها همه درست خواهند شد / چیزها همه کار خواهند کرد

2. I knew that everything would turn out fine in the end.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که در پایان همه چیز روبه راه خواهد شد
[ترجمه گوگل]من می دانستم که در پایان همه چیز خوب خواهد شد

3. It take courage to grow up and turn out to be who you really are.
[ترجمه ترگمان]آن شجاعت را به خود می گیرد که بزرگ شود و تبدیل به کسی شود که واقعا هستید
[ترجمه گوگل]شجاعت رشد و شکوفایی است و به نظر شما واقعا چه کسی است

4. Don't forget to turn out the light when you leave the classroom.
[ترجمه ترگمان]یادت نره وقتی از کلاس خارج شدی نور رو خاموش کنی
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که هنگامی که کلاس را ترک می کنید نور را روشن کنید

5. I'm sure the prime minister will turn out to be a good loser.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم نخست وزیر تبدیل به یک بازنده خوب خواهد شد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که نخست وزیر تبدیل به یک بازنده خوب خواهد شد

6. I feel certain that it will all turn out well.
[ترجمه ترگمان]یقین دارم که همه چیز روبه راه خواهد شد
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم مطمئن هستم که همه چیز خوب خواهد شد

7. If you want the dish to turn out right you should follow the recipe.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید ظرف غذا درست شود، باید دستورالعمل را دنبال کنید
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید ظرف را درست کنید، باید دستورالعمل را دنبال کنید

8. You never know how your children will turn out!
[ترجمه ترگمان]تو هیچ وقت نمی دونی که بچه هات چطور بیرون می شن
[ترجمه گوگل]شما هرگز نمی دانید که چگونه فرزندان شما تبدیل خواهد شد!

9. This could turn out to be our biggest mistake yet.
[ترجمه ترگمان]این میتونه بزرگ ترین اشتباه ما باشه
[ترجمه گوگل]این می تواند بزرگترین اشتباه ما باشد

10. Nearly 80% of Swiss citizens on average turn out to vote.
[ترجمه ترگمان]نزدیک به ۸۰ درصد از شهروندان سوئیسی به طور متوسط برای رای دادن خارج می شوند
[ترجمه گوگل]تقریبا 80 درصد از شهروندان سوئیس به طور متوسط ​​به رای دادن می رسند

11. Remember to turn out the lights before you go to bed.
[ترجمه ترگمان]یادت باشه قبل از اینکه بری بخوابی چراغ ها رو خاموش کنی
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید قبل از رفتن به رختخواب، چراغ ها را روشن کنید

12. I know things will turn out all right.
[ترجمه ترگمان]می دانم که اوضاع روبه راه خواهد شد
[ترجمه گوگل]من می دانم که همه چیز درست خواهد شد

13. Lea decided to turn out the attic.
[ترجمه ترگمان]Lea تصمیم گرفت که اتاق زیر شیروانی را خاموش کند
[ترجمه گوگل]لی تصمیم گرفت که اتاق زیر شیروانی را بیرون بیاورد

14. The teacher ordered him to turn out his pockets.
[ترجمه ترگمان]معلم به او دستور داد که جیب هایش را بچرخاند
[ترجمه گوگل]معلم به او دستور داد که جیبش را بیرون بیاورد

15. Her years with MMC would turn out to be fortuitous for Britney.
[ترجمه ترگمان]سال ها با MMC اتفاقی برای بریتنی (Britney)افتاد
[ترجمه گوگل]سال های او با MMC برای Britney اتفاق خواهد افتاد

16. The concert attracted a large turnout.
[ترجمه ترگمان]کنسرت گروه بزرگی را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]این کنسرت یک شرکت بزرگ را جذب کرد

17. Voter turnout was high at the last election.
[ترجمه ترگمان]حضور رای دهندگان در انتخابات گذشته بسیار بالا بود
[ترجمه گوگل]رای گیری در انتخابات بالا بود

18. On the big night there was a massive turnout.
[ترجمه ترگمان]اون شب بزرگ یه گردهمایی خیلی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]در شب بزرگ مشارکت عظیم بود

19. I'll give my room a good turnout.
[ترجمه ترگمان]به اتاقم یک جمع حسابی می دهم
[ترجمه گوگل]من اتاقم را به یک شرکت خوب برگزیده ام

20. This year's festival attracted a record turnout.
[ترجمه ترگمان]جشنواره امسال، شرکت کنندگان در این جشنواره را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]جشنواره امسال یک رویداد ثبت شده را به دست آورد

21. The poor turnout for the election will hopefully be a wake-up call to the government.
[ترجمه ترگمان]مشارکت ضعیف در انتخابات به امید تماس با دولت خواهد بود
[ترجمه گوگل]امیدوارم که انتخابات ضعیف برای انتخابات یک تماس بیداری برای دولت باشد

22. There was a good turnout for the concert.
[ترجمه nm] ازدحام خوبی برای کنسرت وجود داشت
[ترجمه ترگمان]کنسرت خوبی برای کنسرت وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک کنفرانس خوب برای شرکت کنندگان وجود داشت

23. Election officials said the turnout of voters was low.
[ترجمه ترگمان]مقامات انتخابات گفتند که مشارکت رای دهندگان بسیار پایین بوده است
[ترجمه گوگل]مقامات انتخاباتی گفتند که رای دهندگان کم است

24. There was a good turnout for the meeting - twelve of us to be precise.
[ترجمه ترگمان]حضور خوبی برای این جلسه وجود داشت - دوازده نفر از ما باید دقیق باشیم
[ترجمه گوگل]جلسه خوبی برای جلسه وجود داشت - دوازده نفر از ما دقیق بودیم

25. He gives little thought to his turnout.
[ترجمه ترگمان]او به میزان مشارکت خود فکر کمی می کند
[ترجمه گوگل]او به شرکت در انتخابات کمی فکر می کند

26. Election officials predict they'll set a new turnout record for an off-year election in Washington state.
[ترجمه ترگمان]مسئولان انتخابات پیش بینی می کنند که یک رکورد جدید مشارکت برای انتخابات خارج از سال در ایالت واشنگتن تعیین خواهند کرد
[ترجمه گوگل]مقامات انتخابات پیش بینی می کنند که در یک انتخابات سالانه در ایالت واشنگتن رکورد جدیدی را برای انتخابات تعیین خواهند کرد

27. The poor election turnout dismayed politicians.
[ترجمه ترگمان]حضور ضعیف انتخابات سیاستمداران را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل]انتخابات ضعیف انتخابات سیاستمداران را ناراحت کرد

28. The 'yes' vote was vitiated by the low turnout in the election.
[ترجمه ترگمان]رای بله با مشارکت ضعیف در انتخابات خدشه دار شد
[ترجمه گوگل]رأی 'بله' توسط انتخابات کم بود

29. The voter turnout in most precincts is expected to be high.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که مشارکت رای دهندگان در بیشتر صحن عالی باشد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که تعداد رای دهندگان در اکثر واحدها زیاد باشد

30. A high turnout was reported at the polling booths.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از مردم در غرفه های رای گیری گزارش شده اند
[ترجمه گوگل]مشارکت بالا در غرفه های رای گیری گزارش شد

پیشنهاد کاربران

تعداد . عده

معنی درست : مشخص شد ، نتیجه اومد که . . . ، به صورتی ( صفت ) اتفاق افتاد. . .
اینا معنی درستن!

اتفاق افتادن چیزی به صورت غیر منتظره

معلوم شدن، مشخص شدن

معلوم شدن، مشخص شدن
It turned out that he was studying at the same collage.

متوجه شدن یا فهمیدن

معلوم میشه

تغییر کردن

از آب در امدن ، ، معلوم شدن


کاشف به عمل آمدن

I always longed for the man of my dreams to be a kind and honest doctor, but he turned out to be a inveterate criminal.
همیشه آرزو داشتم که مرد آرزوهایم، یک دکتر مهربان و باصداقت باشد، اما او یک مجرم سابقه دار از آب در آمد ( اما مشخص شد که یک مجرم سابقه دار است )

حضور داشتن

حضور

پیدا شدن

برآمدن، معلوم شدن

to happen
to end up
to result

معنی درست کردن یا اماده کردن غذا هم میده
مثال:They are capable of turning out entire meals with ease
انها قادر به درست کردن تمام غذا ها به اسانی هستن

تعداد افرادیکه در یک رویداد ( برای یک رویداد ) حضور دارند.
تعداد افرادیکه در یک رویداد سازمان یافته حضور دارند.

بخصوص تعداد افرادی که در انتخابات شرکت میکنند. ( رای میدهند. رای دهندگان )
Voter turnout was high. مشارکت رای دهندگان بالا بود.
a 50%/high/low turnout مشارکت 50درصدی/مشارکت بالا/مشارکت پایین
a big/poor/record turnout مشارکت عظیم/مشارکت ناچیز /مشارکت بی سابقه


نتیجه دادن

علاوه بر فهمیدن، معلوم و مشخص شدن، معنیه حضور داشتن هم میده
Over 80000 people turned out at Azadi


کاشف بعمل اومد که. . .
معلوم شد که. . .
متوجه شدیم که. . .

یه چیزی خوب از کار دربیاد

علاوه بر معانی گفته شده، معنی رفتن هم میده، مثلا:
Thousands of people turned out to welcome the team

مشخص بودن
واضح بودن
قابل درک بودن
نتیجه دادن

turn out for بمعنای حضور پیدا کردن، شرکت کردن، دخیل بودن. برای مثال،
About 70% of the population turned out for the election.

اصطلاح:
1 - روی دادن
2 - سرانجام مشخص شدن، شناخته شدن، کشف شدن
3 - رفتن
4 - آمدن، حضور یافتن

https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/turn - out

اتفاق افتادن یک چیزی که شما انتظارشو نداشتین به طور مثال
To my surprise, it turned out that I was wrong

نشان دادن

از قرار معلوم

مشارکت کردن ( مخصوصا در انتخابات )

معلوم شد
All af a suden the phone starts ring
And it's turns out itsmy mother
ناگهان تلفن شروع ب زنگ زدن کرد
و معلوم شد ک مادرمِ

whose wife will be turned out better than I shall. "

که زنش بهتر از من حضور خواهد داشت ( از نظر لباس و . . . . )

Sometimes your first love turns out to be . the best

ثابت کردن، نشان دادن، معلوم کردن

معلوم شدن، کاشف به عمل آمدن

رقم خوردن، به عمل آمدن

Stop paying attention

مشخص شدن.

به جایی ختم شدن و به گونه خاصی به سرانجام رسیدن/در جملات سوالی با how یعنی:آخرش چی میشه، چطور به سرانجام میرسه
Despite our worries everything turned out well.
You never know how your children will turn out.
I have to read the rest of this book and find out how this bad boy turns out.

بزرگ شدن

To have a particular result

از کار درامدن
“What if I’m failing my children and they turn out to be terrible people?”
https://messymotherhood. com/the - unexpected - way - motherhood - changes - you/


مشارکت

. A turnout: The number of people at an event
"Verb: "to turn out

به معانی هم میتونه باشه
کشف کردن
ثابت کردن

مشارکت در انتخابات

The happiest country turned out singapor
شاد ترین کشور مشخص شد که سنگاپور است

وارونه شدن

حضور مردم مثلا در انتخابات

تعداد حضار ( number of people who attend an event )
برای مثال :
The average turnout at the coffeehouse is 50 people on weeknights and 200 on
weekends.



کلمات دیگر: