1. His actions lack consistence.
[ترجمه ترگمان]اعمال او فاقد آن است
[ترجمه گوگل]اقدامات او فاقد هماهنگی است
2. ZD - DFS assure the data consistence by using the lock mechanism, version counter mark, and heartbeat protocol.
[ترجمه ترگمان]ZD - DFS با استفاده از مکانیزم قفل، علامت ضد علامت و پروتکل ضربان قلب به آن اطمینان می دهند
[ترجمه گوگل]ZD - DFS، با استفاده از مکانیزم قفل، علامت نسخه مقایس و پروتکل ضربان قلب، اطمینان داده می شود
3. This consistence shew that organic crystals at least like benzophenone grown from their undercooled melts could reflect their characteristic morphologies.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که کریستال های آلی حداقل به benzophenone که از آب شدن their رشد می کنند می توانند morphologies مشخصه آن ها را منعکس کنند
[ترجمه گوگل]این سازگاری نشان می دهد که کریستال های آلی حداقل مانند بنزوفنون رشد کرده از ذوب های ناپیوسته خود می تواند منعکس کننده ویژگی های مورفولوژی خود را
4. Two cores melting speed can keep consistence is very important for twin electrode single arc welding to be stabilized.
[ترجمه ترگمان]دو هسته که در حال ذوب شدن هستند می توانند برای دو الکترود الکترود، که باید ثابت بماند، بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]دو ذره سرعت ذوب را می توان حفظ کرد بسیار مهم است برای جوشکاری تک قوس الکتریکی دوگانه تثبیت شده است
5. Special pressure mechanism provides the consistence between the pressure and the measurement.
[ترجمه ترگمان]مکانیسم فشار ویژه the بین فشار و اندازه گیری را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]مکانیزم فشار ویژه بین فشار و اندازه گیری را تضمین می کند
6. Perform in with process document to ensure process consistence and compliance with ISO stipulation.
[ترجمه ترگمان]انجام یک سند فرآیند برای اطمینان از استحکام فرآیند و انطباق با شرط ایزو
[ترجمه گوگل]انجام کار با سند روند برای اطمینان از روند سازگاری و انطباق با ایزو
7. This substance is evaporated into a firm consistence.
[ترجمه ترگمان]این ماده در یک جنس شرکت تبخیر می شود
[ترجمه گوگل]این ماده به یک تضاد ثابت تبخیر می شود
8. The consistence and transfer of flowrate measurement value is very important, and is the basis of flowrate measurement.
[ترجمه ترگمان]استحکام و انتقال مقدار اندازه گیری flowrate بسیار مهم است و اساس سنجش flowrate است
[ترجمه گوگل]Consistency و انتقال اندازه گیری جریان جریان بسیار مهم است و اساس اندازه گیری جریان جریان است
9. Consistence between isotopic model age of lead ore and intrusion age of quartz porphyry shows close relations among structure movements, magmatism and mineralization in Stage of Yenshan.
[ترجمه ترگمان]consistence بین سن مدل of سرب و سن نفوذ of quartz نشان دهنده روابط نزدیک بین جنبش های ساختاری، magmatism و کانی سازی در مرحله of است
[ترجمه گوگل]سازگاری بین مدل ایزوتوپیک سن سنگ سرب و سن نفوذ پورفیر کوارتز، روابط نزدیک بین جنبش های ساختاری، ماگماتیسم و کانی سازی در مرحله Yenshan را نشان می دهد
10. It shows good consistence between the calculated results with the measured ultraviolet photoemission spectroscopy (UPS) results.
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده غلظت خوبی بین نتایج محاسبه شده با نتایج طیف سنجی فرابنفش photoemission (UPS)است
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که نتایج محاسبه شده با نتایج طیف سنجی عکسبرداری ماورای بنفش اندازه گیری شده است
11. In order to maintain the consistence of shared design objects, system adopts user roles management, concurrency control and synchronization mechanism.
[ترجمه ترگمان]به منظور حفظ ماهیت موضوعات طراحی مشترک، سیستم، مدیریت نقش های کاربر، کنترل همزمانی و مکانیزم هماهنگ سازی را اتخاذ می کند
[ترجمه گوگل]به منظور حفظ سازگاری اشیاء طراحی مشترک، سیستم تصویب مدیریت نقش کاربر، کنترل همزمان و مکانیزم هماهنگ سازی
12. As a pharmaceutical company Janssen know how important dependability and consistence are.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک شرکت داروسازی، جانسن می دانست که قابلیت dependability و consistence چقدر است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک شرکت داروسازی، جانسن می داند که قابلیت اعتماد و سازگاری چیست
13. Mix the water into the cement until you get the right consistence.
[ترجمه ترگمان]آب را در سیمان مخلوط کنید تا اینکه بتوانید آن را پیدا کنید
[ترجمه گوگل]آب را به سیمان مخلوط کنید تا زمانی که سازگاری مناسب را دریافت کنید
14. They are consistent with the Sum Maximum Likelihood Estimate and have consistence and minimum bias.
[ترجمه ترگمان]آن ها با مجموع برآورد درست نمایی و have و حداقل تعصب سازگاری دارند
[ترجمه گوگل]آنها با حداکثر برآورد احتمالی مجموع و سازگاری و حداقل تعصب سازگار هستند