کلمه جو
صفحه اصلی

overcharge


معنی : قیمت اضافی، غلو کردن، در قیمت اجحاف کردن، زیاد حساب کردن، بیش از ظرفیت پر کردن
معانی دیگر : گران فروشی کردن، گران حساب کردن، مغبون کردن، گران گرفتن، قیمت گران، بهای اجحاف آمیز

انگلیسی به فارسی

زیاد حساب کردن، در قیمت اجحاف کردن، قیمت اضافی،غلو کردن، بیش از ظرفیت پرکردن


بیش از حد، قیمت اضافی، غلو کردن، در قیمت اجحاف کردن، زیاد حساب کردن، بیش از ظرفیت پر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overcharges, overcharging, overcharged
(1) تعریف: to require an excessively high price from.
مترادف: soak
متضاد: undercharge
مشابه: burn, fleece, gouge, rip off, rook, sting, swindle

- The storekeeper mistakenly overcharged the customer.
[ترجمه چالش] مغازه دار به اشتباه بیشتر از قیمت واقعیِ جنس از مشتری پول گرفت.
[ترجمه ترگمان] The اشتباها از مشتری پول گرفته
[ترجمه گوگل] انبارها به اشتباه مشتری را بیش از حد خرج می کنند

(2) تعریف: to fill excessively or overload.
مترادف: overburden, overload
مشابه: charge, freight, glut, load, overcrowd, overwhelm, permeate, saturate, surfeit, swamp

- The play was overcharged with passion and violence.
[ترجمه ترگمان] این نمایشنامه سرشار از شور و هیجان و خشونت بود
[ترجمه گوگل] بازی با اشتیاق و خشونت بیش از حد شدید بود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to request or require an excessively high price.
مشابه: cheat, swindle
اسم ( noun )
• : تعریف: a price or charge that is unfairly or incorrectly high.
مترادف: gyp, ripoff
مشابه: con, fraud, gouge, swindle

• excessive price; act of charging and excessive price
overprice; fill a battery or circuit with an excessive amount of electrical charge; overload, overfill; exaggerate
if someone overcharges you, they charge you too much money for their goods or services.

دیکشنری تخصصی

[معدن] اضافهخرج (آتشباری)

مترادف و متضاد

قیمت اضافی (اسم)
overcharge

غلو کردن (فعل)
overstate, overcharge, overestimate

در قیمت اجحاف کردن (فعل)
overcharge

زیاد حساب کردن (فعل)
overcharge

بیش از ظرفیت پر کردن (فعل)
overcharge

جملات نمونه

1. They tried to overcharge me, but I didn't agree.
[ترجمه ترگمان]سعی کردند از من تجاوز کنند، اما من موافق نبودم
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند من را بپردازند، اما من قبول نکردم

2. Make sure they don't overcharge you for the drinks.
[ترجمه ترگمان]مطمئن شو که برای نوشیدنی دیگه زیادی مصرف نکنن
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که آنها برای نوشیدن بیش از حد هزینه نمی کنند

3. The family electricity should not overcharge in operation.
[ترجمه ترگمان]برق خانواده نباید در حال انجام عملیات باشد
[ترجمه گوگل]برق خانواده نباید در عملیات بیش از حد باشد

4. Large generators can overcharge batteries, ultimately destroying them as the electrolyte boils away and the plates heat up and buckle.
[ترجمه ترگمان]ژنراتورهای بزرگ می توانند باتری ها را تخلیه کنند و در نهایت آن ها را به صورت یک الکترولیت از بین ببرند و بشقاب ها بالا و پایین برود
[ترجمه گوگل]ژنراتورهای بزرگ می توانند باتری ها را بیش از حد تخلیه کنند، در نهایت آنها را از بین می برند به طوری که الکترولیتی ها دور می شوند و صفحات گرم می شوند و دست و پنجه نرم می کنند

5. Brown Inc. and other investment banking firms intentionally overcharge municipalities millions of dollars in fees while underwriting bond offerings?
[ترجمه ترگمان]شرکت براون و دیگر شرکت های بانکداری سرمایه گذاری به طور عمدی میلیون ها دلار در هزینه را در حالی که قرارداد ضمانت را امضا کردند
[ترجمه گوگل]شرکت Brown Inc و سایر بنگاه های سرمایه گذاری سرمایه عمدی بیش از حد شهرداری میلیون ها دلار هزینه در حالی که واریز باند پیشنهادات؟

6. Too many prosecutors overcharge an accused-with murder, say, when he is guilty only of manslaughter.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از prosecutors متهم به قتل هستند، می گویند، زمانی که او به جرم قتل غیرعمد گناهکار شناخته می شود
[ترجمه گوگل]می گویند زمانی که او تنها از قتل عام است، بیش از حد بسیاری از دادستان ها متهم را بیش از حد متهم می کنند

7. Besides the unlimited license to overcharge, the prosecutor has a crowbar called time to hold over your head.
[ترجمه ترگمان]دادستان گفت: علاوه بر این مجوز نامحدود برای مصرف بیش از بیش از حد لازم است که سر خود را روی سر شما نگه دارد
[ترجمه گوگل]علاوه بر مجوز نامحدود برای جبران خسارت، دادستان دارای یک جاروبرقی نامیده می شود که زمان برای نگه داشتن سر شما است

8. Garage mechanics are twice as likely to overcharge women car owners as men.
[ترجمه ترگمان]مکانیک کوانتومی دو برابر احتمال دارد که صاحبان خودروها را به عنوان مرد مورد استفاده قرار دهند
[ترجمه گوگل]مکانیک گاراژ دو برابر احتمال دارد که صاحبان ماشین های زنان را به عنوان مردان افزایش دهد

9. The cab driver tried to overcharge us for the ride from the airport.
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی سعی کرد که ما رو از فرودگاه برسونه
[ترجمه گوگل]راننده کابین تلاش کرد ما را برای سوار شدن از فرودگاه بالا ببرد

10. But no doubt small shops often do overcharge.
[ترجمه ترگمان]اما شکی نیست که مغازه های کوچک اغلب این کار را می کنند
[ترجمه گوگل]اما بدون شک مغازه های کوچک اغلب بیش از حد هزینه می کنند

11. Don't let those grasping taxi drivers overcharge you.
[ترجمه ترگمان]نذار اون راننده های تاکسی زیادی از تو کم کنه
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که این رانندگان تاکسی را درک کنند

12. Not only did the restaurant overcharge me, but they hadn't served me well.
[ترجمه ترگمان]نه تنها رستوران از دست من می گذشت، اما به من خوب خدمت نکرده بودند
[ترجمه گوگل]رستوران من نه تنها بیش از من بود، بلکه به من خدمت نکرده بود

13. The overcharge behavior of Li-ion batteries was studied from the rate of charge, the type of the anode materials and anode to cathode capacity ratio.
[ترجمه ترگمان]رفتار overcharge باتری های لیتیوم - یونی از نرخ شارژ، نوع آند و آند به نسبت ظرفیت کاتد مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]رفتار بیش از حد باتری های لیتیوم یون از میزان شارژ، نوع مواد آند و نسبت آن به ظرفیت کاتد مورد بررسی قرار گرفت

14. The taxi - driver tried to overcharge her.
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی سعی کرد او را آرام کند
[ترجمه گوگل]تاکسی - راننده سعی کرد او را بیش از حد کند

15. The single battery possibly endures overcharge and overdischarge though the battery pack operates at normal voltage range.
[ترجمه ترگمان]این باتری به احتمال زیاد overcharge و overdischarge را تحمل می کند، اگرچه گروه باتری در محدوده ولتاژ نورمال عمل می کند
[ترجمه گوگل]باتری تنها ممکن است بیش از حد و overdischarge در حالی که بسته باتری در محدوده ولتاژ طبیعی عمل می کند

The shopkeeper overcharged me.

مغازه‌دار از من زیادی پول گرفت.


پیشنهاد کاربران

گران فروشی کردن


کلمات دیگر: