کلمه جو
صفحه اصلی

arid


معنی : خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه
معانی دیگر : بی آب و علف، لم یزرع، کم باران، کم آب، خشک و بی روح، عاری از لطافت، کسل کننده، خالی

انگلیسی به فارسی

خشک، بایر، لم‌یزرع، خالی، بی‌مزه، بی‌روح، بی‌لطافت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: aridly (adv.), aridity (n.), aridness (n.)
(1) تعریف: extremely dry or parched, esp. as land which has received little or no rainfall.
مترادف: dry, parched, thirsty
متضاد: wet
مشابه: dehydrated, desert, desiccated, sere, torrid, waterless, withered

- Survival is a challenge in the arid desert.
[ترجمه ترگمان] بقا یک چالش در صحرای لم یزرع است
[ترجمه گوگل] زنده ماندن یک چالش در بیابان خشک است

(2) تعریف: lacking imagination or feeling; uninteresting.
مترادف: barren, bland, dull, insipid, jejune, sterile, unimaginative, uninteresting, vapid
متضاد: vibrant
مشابه: boring, dry, flat, humdrum, lifeless, matter-of-fact, monotonous, prosaic, prosy, tedious

- The book's topic was of interest, but the writer's arid prose put her to sleep.
[ترجمه ترگمان] موضوع کتاب مورد علاقه بود، اما نثر خشک نویسنده او را به خواب برد
[ترجمه گوگل] موضوع کتاب علاقه مند بود، اما داستان نادرست نویسنده او را به خواب برد

• dry, parched
land that is arid is so dry that very few plants can grow on it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خشک - کماب - بایر
[زمین شناسی] خشک، کم آب منطقه ای که دارای کمبود بارندگی است و معمولا به آب و هوا یا به ناحیه ای اطلاق می شود که متوسط سالیانه باران آن کمتر از 250 میلیمتر باشد
[خاک شناسی] خشک
[آب و خاک] خشک، کم آب

مترادف و متضاد

Antonyms: interested, lively, spirited


uninterested, spiritless


Synonyms: boring, colorless, drab, dreary, dry, dull, flat, insipid, lackluster, lifeless, tedious, unanimated, uninspired, vapid, wearisome


خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

بی روح (صفت)
tame, inconscient, arid, meek, apathetic, apathetical, dead, soulless, spiritless, prosaic, pedestrian, vapid, inert, exanimate

بایر (صفت)
sterile, arid, incult

بی لطافت (صفت)
arid, awkward, jejune

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

dry


Synonyms: barren, bone-dry, desert, dry as a bone, dry as dust, dusty, moistureless, parched, thirsty, waterless


Antonyms: damp, humid, moist, wet


جملات نمونه

1. arid land
زمین خشک

2. the arid desert climate had dwarfed the trees
آب و هوای خشک صحرا رشد درختان را مختل کرده است.

3. his speech was long and arid
نطق او طولانی و بی روح بود.

4. much of central iran is arid
خیلی از نواحی مرکز ایران کم باران هستند.

5. Water from the Great Lakes is pumped to arid regions .
[ترجمه ترگمان]آب از دریاچه های بزرگ به مناطق خشک پمپ می شود
[ترجمه گوگل]آب از دریاچه های بزرگ به مناطق خشک پمپ می شود

6. The desert is so arid that nothing can grow there.
[ترجمه ترگمان]صحرا خیلی خشک است که هیچ چیز نمی تواند در آنجا رشد کند
[ترجمه گوگل]صحرا خیلی خشک است که هیچ چیز نمی تواند در آنجا رشد کند

7. He began to season the arid climate in the Middle East.
[ترجمه ترگمان]او شروع به فصل کردن آب و هوای خشک در خاور میانه کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به فصل آب و هوای خشک در خاورمیانه کرد

8. After several arid years, the company has started to become successful.
[ترجمه ترگمان]پس از چندین سال بایر، این شرکت شروع به موفق شدن کرده است
[ترجمه گوگل]پس از چند سال خشک، این شرکت شروع به موفقیت کرده است

9. The pioneers hoped to transform the arid outback into a workable landscape.
[ترجمه ترگمان]The امیدوارند که این outback بایر را به یک منظره کار ساز تبدیل کنند
[ترجمه گوگل]پیشگامان امیدوار بودند که بیلیون خشک را به یک چشم انداز کارآمد تبدیل کنند

10. We had to cross a large area of arid, featureless desert.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم از یک منطقه بزرگ خشک و بی آب و علف عبور کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم از یک منطقه وسیعی از بیابان خشک و بیابانی عبور کنیم

11. These trees will shield off arid winds and protect the fields.
[ترجمه ترگمان]این درختان از باده ای خشک محافظت می کنند و از مزارع محافظت می کنند
[ترجمه گوگل]این درخت ها از باد های خشک محافظت می کند و از زمین ها محافظت می کند

12. Nothing grows in these arid regions.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز در این مناطق خشک رشد نمی کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در این مناطق خشک رشد نمی کند

13. She had given him the only joy his arid life had ever known.
[ترجمه ترگمان]او تنها لذتی را که زندگی خشک او تا به حال شناخته بود به او داده بود
[ترجمه گوگل]او تنها شادی را برای او به ارمغان آورده بود

14. I found his writing extremely arid.
[ترجمه ترگمان]نوشته های او را بسیار خشک و خشک یافته بودم
[ترجمه گوگل]من نوشتم بسیار ناراحت شدم

15. Nothing grows in these arid conditions.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز در این شرایط خشک رشد نمی کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در این شرایط خشک رشد نمی کند

16. The surface of the moon is arid and lifeless.
[ترجمه ترگمان]سطح ماه خشک و بی روح است
[ترجمه گوگل]سطح ماه خشک و بی روح است

17. The movement born as an alternative to the arid materialism of consumer culture is here hawked and promoted like any commercial venture.
[ترجمه ترگمان]این جنبش به عنوان جایگزینی برای مادی گرایی خشک فرهنگ مصرف کننده در اینجا عرضه می شود و مانند هر کسب وکار تجاری تبلیغ می شود
[ترجمه گوگل]جنبش به عنوان یک جایگزین برای مادی گرایی فرهنگ مصرف کننده متولد شده است و به عنوان هر گونه تجارتی تبلیغ شده است

a desert of extreme aridity

صحرایی بسیار خشک


Much of central Iran is arid.

خیلی از نواحی مرکز ایران کم‌باران هستند.


arid land

زمین خشک


His speech was long and arid.

نطق او طولانی و بی‌روح بود.


پیشنهاد کاربران

نازایی و خشکی و بی روح و هر چیزی که تولید ندارد زمین خشک و روح بی علاقه به زندگی . . . از واژه لاتینی گرفته شده به معنای خشک بودن یا شدن . . . من خشک و بی حال ام به عبارتی من روی اتشم یا من می سوزم

خشک

[میوه]

گس

سترون، عقیم

آب و هوا یا منطقه خشک با بارش کم باران
فاقد ویژگی های جذاب، جدید و خلاق بودن مثل an arid discussion

به معنای شکست یا عدم موفقیت هم هست ( unsuccessful )

مثال: after several arid years, the company has started to become successful.
پس از چندین سال شکست، این شرکت شروع به موفقیت کرده است.

معنی دیگش چیزی که جالب یا جذاب نباشد و نشان دادن هیچ نوع ابتکار یا تصوری ( به معناهای کسل کننده، بی روح، بی لطافت، خالی )

مثال : i found his writing extremely arid.
من نوشتن او را بسیار خشک و بی روح یافتم.
my mind was arid, all inspiration gone
ذهنم خالی بود ، همه افکارم از بین رفت.

خشک ؛ خسته کننده , بی روح ؛ ناموفق

# Nothing grows in these arid lands
# Survival is a challenge in the arid desert
# His speech was long and arid
# I found his writing extremely arid
# After several arid years, the company has started to become successful

arid ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: خشک
تعریف: ویژگی منطقه یا اقلیم یا شرایطی که دارای رطوبت ناکافی و تبخیر بیش از بارش است


کلمات دیگر: