معنی : خندق، حفره، گودال، چال، سنگر، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی، خندق زدن، سنگربندی کردن، کندن
معانی دیگر : شیار دار کردن، (جوی یا سنگر یا گودال دراز و غیره) کندن، زهکشی کردن، جوی کشی کردن، سنگر دار کردن، سنگر کندن، (معمولا با: at) هم مرز بودن یا شدن، مجاور بودن، نزدیک شدن، (روی زمین) گودی دراز و جوی مانند، کندک (خندق)، مجرا، چاله، سنگر خاکی، کنده، آلنگ، مورچال، بریدن، قاچ کردن، (معمولا با: on یا upon) تجاوز کردن، تحمیل کردن