کلمه جو
صفحه اصلی

trench


معنی : خندق، حفره، گودال، چال، سنگر، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی، خندق زدن، سنگربندی کردن، کندن
معانی دیگر : شیار دار کردن، (جوی یا سنگر یا گودال دراز و غیره) کندن، زهکشی کردن، جوی کشی کردن، سنگر دار کردن، سنگر کندن، (معمولا با: at) هم مرز بودن یا شدن، مجاور بودن، نزدیک شدن، (روی زمین) گودی دراز و جوی مانند، کندک (خندق)، مجرا، چاله، سنگر خاکی، کنده، آلنگ، مورچال، بریدن، قاچ کردن، (معمولا با: on یا upon) تجاوز کردن، تحمیل کردن

انگلیسی به فارسی

چال، جان پناه، خندق، گودال، سنگر، استحکامات خندقی، شیار طولانی، کندن، خندق زدن


ترانشه، سنگر، گودال، خندق، حفره، چال، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی، سنگربندی کردن، کندن، خندق زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: in the trenches
(1) تعریف: a deep narrow excavation or furrow; ditch.

(2) تعریف: an excavation embanked on one side with the dirt dug from it, used as shelter and concealment from enemy fire.

(3) تعریف: (pl.) a system of or like such excavations, used in warfare or any combat.

(4) تعریف: a long deep narrow depression in the ocean floor.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: trenches, trenching, trenched
(1) تعریف: to fortify with, or as if with, trenches; entrench.

(2) تعریف: to make a trench in.

(3) تعریف: to put or plant in a trench.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cut or dig a trench.

• ditch, canal
dig a deep ditch, fortify with trenches, entrench
a trench is a long, narrow channel that is dug in the ground in order to lay pipes or to provide drainage.
a trench is also a long narrow channel in the ground that is used by soldiers as a defensive position.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ترانشه - گود - برش - خندق - بریدگی - گودال - ژرفا - برش - دره - چاله
[برق و الکترونیک] چاله، گودال
[معدن] ترانشه (عمومی اکتشاف)
[آب و خاک] بریدگی یا ترانشه

مترادف و متضاد

خندق (اسم)
bay, hole, dike, gallery, ditch, trench, moat, pit, entrenchment, fosse

حفره (اسم)
hollow, hole, grave, cell, ditch, trench, pit, cavern, delve, socket, cavity, fossa, fovea, gutter, sinus, lacuna, loculus, pothole

گودال (اسم)
hole, swag, grave, trench, pit, cavern, puddle, cavity, sinkhole, fossa, fosse, fovea, vesicle, sinus, graben

چال (اسم)
hole, trench, pit, cavern, fossa, fosse, lubritorium

سنگر (اسم)
fortress, fort, stronghold, citadel, earthwork, trench, entrenchment, foxhole, rifle pit, slit trench

جان پناه (اسم)
shelter, parapet, trench, defilade, turret, mantelet

استحکامات خندقی (اسم)
trench

شیار طولانی (اسم)
trench

خندق زدن (فعل)
trench

سنگربندی کردن (فعل)
trench, entrench

کندن (فعل)
gnaw, pluck, channel, pug, pick, gully, pull, peel, trench, gouge, mine, dig, incise, enucleate, cut out, rend, scoop, evulse

ditch, channel dug in earth


Synonyms: arroyo, canal, cut, depression, dike, drain, drill, dugout, earthwork, entrenchment, excavation, fosse, foxhole, furrow, gorge, gulch, gully, gutter, hollow, main, moat, pit, rut, sink, trough, tube, waterway


جملات نمونه

1. trench digger
چال کن،گودال کن

2. trench warfare
جنگ خندق

3. the fill for a trench
خاک برای پر کردن چال

4. in order to lay the gas pipe, they had to dig a trench ten miles long
برای کشیدن لوله ی گاز لازم بود که چاله ای به طول ده مایل حفر کنند.

5. Workers dug a trench for gas lines.
[ترجمه ترگمان]کارگران گودالی برای خطوط گاز حفر کردند
[ترجمه گوگل]کارگران یک ترانشه برای خطوط گازی کشف کردند

6. The workmendug a trench for the new water - pipe.
[ترجمه ترگمان]The یک گودال برای لوله آب جدید است
[ترجمه گوگل]این کار، یک ترانشه برای لوله آب جدید است

7. He never experienced the full horrors of trench warfare.
[ترجمه ترگمان]او هرگز ترس های کامل جنگ را تجربه نکرده بود
[ترجمه گوگل]او هیچوقت وحشت کامل جنگ جنگی را تجربه نکرد

8. They recaptured their trench.
[ترجمه ترگمان]آن ها trench را دوباره تصرف کردند
[ترجمه گوگل]آنها ترانشه خود را بازپس گرفتند

9. Workmen were digging a trench beside the road.
[ترجمه ترگمان]کارگران مشغول کندن گودالی در کنار جاده بودند
[ترجمه گوگل]کارگران حفر کوچه یک طرفه در کنار جاده بودند

10. The combination of pad, mobile launcher and flame trench was cooled with a water deluge system.
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از پد، launcher موبایل و گودال شعله با یک سیستم سیل آب سرد شد
[ترجمه گوگل]ترکیبی از پد، پرتاب موبایل و ترمینال شعله با یک سیستم آب شیرین خنک شد

11. I clambered into the trench and was asleep before my head hit the ground.
[ترجمه ترگمان]از گودال بالا رفتم و قبل از اینکه سرم به زمین بخورد خواب بودم
[ترجمه گوگل]من به دهانه چسبیده بودم و قبل از اینکه سرم به زمین برسد خوابید

12. More years of trench warfare and carnage on the Western Front. were now almost unavoidable.
[ترجمه ترگمان]سال های بیشتری از جنگ جوی و کشتار در غرب غربی ما الان تقریبا اجتناب ناپذیره
[ترجمه گوگل]سالهای طولانی تر شدن جنگ و کشتار در جبهه غربی در حال حاضر تقریبا اجتناب ناپذیر است

13. The trench sides provide information about the stratigraphy, and can eventually be removed to give an unobstructed view of the plan.
[ترجمه ترگمان]طرف trench اطلاعات را در مورد چینه شناسی فراهم می کند و در نهایت می تواند برای ارایه نمای شفاف از این برنامه حذف شود
[ترجمه گوگل]طرف های ترنس اطلاعاتی در مورد چینه شناسی ارائه می دهند و در نهایت می توانند به نمای بیرونی از طرح منجر شوند

14. I found him in his trench enjoying a mug of tea and in deep conversation with a Commando friend of his.
[ترجمه ترگمان]من او را در حالی یافتم که از یک فنجان چای و گفتگوی عمیق با یکی از دوستان Commando او لذت می برد
[ترجمه گوگل]من او را در سنگر خود با بهره گیری از یک لیوان چای و در گفتگوی عمیق با یک دوست تکاور از خود را یافت

15. As Taff and I ducked down into the trench I upset the remains of my meal over the floor.
[ترجمه ترگمان]همچنان که به درون گودال خم شده بودم بقایای غذای خود را روی زمین کشیدم
[ترجمه گوگل]همانطور که تاف و من به دهانه رفته اند، باقی مانده های وعده های غذایی من را بر روی زمین تحسین می کنم

Afrasiab's dagger trenched Rustam's shoulder.

دشنه‌ی افراسیاب بر شانه‌ی رستم شکافی ایجاد کرد.


The land is trenched for irrigation.

زمین را برای آبیاری زه‌کشی کرده‌اند.


They trenched the town.

دور شهر سنگر کندند.


powerful armies trenching at a town

قشون‌های نیرومندی که به شهر نزدیک می‌شدند


In order to lay the gas pipe , they had to dig a trench ten miles long.

برای کشیدن لوله‌ی گاز لازم بود که چاله‌ای به طول ده مایل حفر کنند.


trench warfare

جنگ خندق


The trenches were full of the dead and wounded.

سنگرها پر از مرده و زخمی بود.


پیشنهاد کاربران

دراز گودال

آوردگاه. معرکه



باستان شناسی: ترانشه
test - trench: ترانشه ی آزمایشی

خندق که زمان جنگ کنده میشه

کمین

شکستگی ناشی از کسلش های طولانی وسط اقیانوسی
برش های کناری همراه با گودال های حاصل ازگسلش وسط اقیانوسی در جهت قائم جداشدگی صفحات زمین ساختی اقیانوسی

trench ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: برش راه
تعریف: راه پدیدآمده بعد از حفر طولی زمین در سطح شیب‏دار


کلمات دیگر: