کلمه جو
صفحه اصلی

disposal


معنی : دسترس، در اختیار، در معرض گذاری
معانی دیگر : (طرز قرارگیری) ترتیب، آرایش، صف آرایی، رسیدگی، اداره کردن، ارزانی داشتن، (از گیر چیزی) خلاص شدن، (از شر چیزی) راحت شدن، کلک (چیزی یا کسی را) کندن، دورانداختن، (دستگاهی که در زیر دستشویی آشپزخانه تعبیه شده و زباله و غیره را خرد می کند و به لوله ی فاضلاب می ریزد) زباله خرد کن (garbage disposal هم می گویند)، اختیار، آزادی، مصرف، درمعر­ گذاری

انگلیسی به فارسی

دسترس، در اختیار، مصرف، در معرض‌گذاری


دسترس، در اختیار، در معرض گذاری


انگلیسی به انگلیسی

• getting rid of; act of disposing, arranging; device that grinds up garbage
if you have something at your disposal, you can use it at any time.
disposal is the act of getting rid of something.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] واگذاری
[عمران و معماری] تخلیه - دفع
[بهداشت] دفع
[خاک شناسی] زدایش

مترادف و متضاد

دسترس (اسم)
access, disposal

در اختیار (اسم)
disposal

در معرض گذاری (اسم)
disposal, exposure

parting with or throwing something away


Synonyms: auctioning, bartering, chucking, clearance, conveyance, demolishing, demolition, destroying, destruction, discarding, dispatching, dispensation, disposition, dumping, ejection, jettison, jettisoning, junking, relegation, relinquishment, removal, riddance, sacrifice, sale, scrapping, selling, trading, transfer, transference, vending


Antonyms: hold, keeping, retention


conclusion, settlement of situation


Synonyms: action, allocation, arrangement, array, assignment, assortment, bequest, bestowal, consignment, control, conveyance, determination, dispensation, disposition, distribution, division, effectuation, end, gift, grouping, order, ordering, placing, position, provision, sequence, transfer, winding up


Antonyms: beginning, start


جملات نمونه

1. the disposal of dirty paper napkins
دور انداختن دستمال کاغذی های کثیف

2. the disposal of enemy aircraft by concentrated fire
نابود سازی هواپیمای دشمن با تیراندازی متمرکز

3. the disposal of furniture in a room
ترتیب مبل و صندلی در یک اتاق

4. the disposal of political offices to one's fellow party members
دادن شغل های سیاسی به دوستان هم حزب

5. the disposal of the troops along the river
صف آرایی قشون در راستای رودخانه

6. garbage disposal
بردن یا جمع آوری آشغال،آشغالدانی

7. at one's disposal
در اختیار،در دست،به فرمان،تحت فرمان

8. at the disposal of
در اختیار،به صلاحدید،بنابه خواست

9. he has several cars at his disposal
او چندین اتومبیل در اختیار دارد.

10. the house, such as it is, is at your disposal
خانه با آنکه قابلی ندارد در اختیار شماست.

11. The Commission has complete control over the disposal of the funds.
[ترجمه پوزیترون] کمیسیون بر تخصیص بودجه کنترل کامل دارد
[ترجمه ترگمان]کمیسیون کنترل کامل این سرمایه ها را در اختیار دارد
[ترجمه گوگل]کمیسیون کنترل کامل بر دفع بودجه دارد

12. The disposal of hazardous waste is a serious problem.
[ترجمه ترگمان]دفع زباله های خطرناک یک مشکل جدی است
[ترجمه گوگل]دفع زباله های خطرناک یک مشکل جدی است

13. Congress passed a law that regulates the disposal of waste.
[ترجمه ترگمان]کنگره قانونی تصویب کرد که دفع زباله را قانونمند سازد
[ترجمه گوگل]کنگره قانون را تصویب کرد که دفع زباله را تنظیم می کند

14. They city needs a new sewage disposal system.
[ترجمه ترگمان]این شهر به سیستم دفع فاضلاب جدیدی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]آنها شهر نیاز به یک سیستم دفع فاضلاب جدید دارند

15. Bomb disposal experts carried out a controlled explosion on the suspect package.
[ترجمه ترگمان]کارشناسان خنثی سازی بمب یک انفجار کنترل شده را بر روی بسته مظنون انجام دادند
[ترجمه گوگل]کارشناسان دفع بمب یک انفجار کنترل شده بر روی بسته مشکوک انجام دادند

16. I had no time at my own disposal.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت در اختیار خودم نداشتم
[ترجمه گوگل]من تا به حال در اختیار ندارم

17. Discarded acid should be neutralized with alkali before disposal.
[ترجمه ترگمان]اسید Discarded باید قبل از مصرف با قلیایی خنثی شود
[ترجمه گوگل]قبل از دفع اسید دفع شده باید با قلیایی خنثی شود

18. The profit or loss on the disposal of an asset must be accounted for.
[ترجمه ترگمان]سود یا ضرر در اختیار یک دارایی باید به حساب آید
[ترجمه گوگل]سود و زیان در اختیار دارایی باید حساب شود

the disposal of furniture in a room

ترتیب مبل و صندلی در یک اتاق


the disposal of the troops along the river

صف‌آرایی قشون در راستای رودخانه


the disposal of political offices to one's fellow party members

دادن شغل‌های سیاسی به دوستان هم‌حزب


the disposal of dirty paper napkins

دور انداختن دستمال کاغذی‌های کثیف


the disposal of enemy aircraft by concentrated fire

نابودسازی هواپیمای دشمن با تیراندازی متمرکز


He has several cars at his disposal.

او چندین اتومبیل در اختیار دارد.


اصطلاحات

at one's disposal

در اختیار، در دست، به فرمان، تحت فرمان


at the disposal of

در اختیار، به صلاح‌دید، بنا به خواست


پیشنهاد کاربران

انهدام


دسترس

مدیریت کاری
مثلا در pruning waste disposal می توان گفت مدیریت پسماندها و ضایعات حاصل از هرس

( پسماند ) مدیریت، رسیدگی

امحاء

موجود
بدردبخور
حاضر و آماده
قابل حصول
دراختیار

دفن ( شیمی - رادیو اکتیو )

دفع کردن ( محیط زیست )

دفع - امحا -

مدیریت، دفع، امحا

( آرشیو ) تعیین تکلیف

1. خلاصی از چیزی مثل دور ریختن
2. در اختیار کسی
3. زباله خرد کن ( در زیر سینک ظرف شویی )
4. فروش
5. خرج

1 - انهدام ( چه اشیا باشه مثل زباله چه انسان باشه مثل یک گروه سرباز )
2 - ترتیب

از رده خارج کردن

در دسترس
دفع
یکبارمصرف

۱ ) انهدام
۲ ) دسترسی

اتلاف _ انتقال

مواد دور ریختنی _ زباله

۱. خلاصی، خلاص شدن ( از شر چیزی ) ، انهدام، امحا
۲. ( فنی/تخصصی ) فروش، رد کردن
۳. نحوه ی خرج کردن
۴. بخش ( دستگاه/واحد ) پسماند ( زباله ) خردکنی ( زیر سینک آشپزخانه )
۵. at somebody’s/your disposal ( چیزی ) در اختیار کسی بودن، ( شخصی ) در خدمت کسی بودن ( آماده ی کمک بودن )

disposal ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: دفع 1
تعریف: فعالیت های مرتبط با مدیریت درازمدت پسماندهای غیرقابل استفاده و مواد باقی مانده از پردازش آنها

اسقاط


کلمات دیگر: