خلبانان، خلبان، پیلوت، خلبان هواپیما، رهبر، لیدر، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، راندن، رهبری کردن، خلبانی کردن
pilots
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. british pilots were saved by the french underground
سازمان مخفی (وطن پرستان) فرانسه خلبانان انگلیسی را نجات می داد
2. only skilled pilots can navigate a ship through the panama canal
فقط ناخدایان ماهر می توانند کشتی را در آبراه پاناما ناوبری کنند.
3. to brief pilots before a flight
پیش از پرواز دستورالعمل های لازم را به خلبانان دادن
4. the necessary qualifications for those volunteering to become pilots
خصوصیات لازم برای داوطلبان خلبانی
پیشنهاد کاربران
خلبانان
رهبرها. لیدرها. رهبری کردن . خلبانی کردن.
pilota have a hard job
خلبانان شغل سختی دارند
Pilots ( خلبانان )
خلبانان شغل سختی دارند
Pilots ( خلبانان )
کلمات دیگر: