ازروی بدگمانی
distrustfully
ازروی بدگمانی
انگلیسی به فارسی
بی اعتمادی
انگلیسی به انگلیسی
• suspiciously, disbelievingly, dubiously
جملات نمونه
1. They advanced distrustfully, and as if they wished the distance were longer.
[ترجمه ترگمان]از روی ناباوری پیش رفتند، و انگار که مایل بودند دور از دور باشد
[ترجمه گوگل]آنها با بی اعتنایی پیشرفت کردند و به همین ترتیب مایل بودند فاصله طولانی تر باشد
[ترجمه گوگل]آنها با بی اعتنایی پیشرفت کردند و به همین ترتیب مایل بودند فاصله طولانی تر باشد
2. She looked at him distrustfully.
[ترجمه ترگمان]با ناباوری به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بی اعتمادی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بی اعتمادی به او نگاه کرد
3. The guard, the coachman, and the two other passengers eyed him distrustfully.
[ترجمه ترگمان]نگهبان و راننده و دو مسافر دیگر با ناباوری به او نگاه کردند
[ترجمه گوگل]نگهبان، مربی، و دو مسافر دیگر آنها را بی اعتمادی دیدند
[ترجمه گوگل]نگهبان، مربی، و دو مسافر دیگر آنها را بی اعتمادی دیدند
4. Our booked passenger showed in a moment that it was his name. The guard, the coachman, and the two other passengers eyed him distrustfully .
[ترجمه ترگمان]مسافر ما در یک لحظه به ما نشان داد که اسم او است نگهبان و راننده و دو مسافر دیگر با ناباوری به او نگاه کردند
[ترجمه گوگل]مسافر مسافری ما در یک لحظه نشان داد که نام او بود نگهبان، مربی، و دو مسافر دیگر آنها را بی اعتمادی دیدند
[ترجمه گوگل]مسافر مسافری ما در یک لحظه نشان داد که نام او بود نگهبان، مربی، و دو مسافر دیگر آنها را بی اعتمادی دیدند
5. I could see that they were all very nervous, eyeing me up and down distrustfully.
[ترجمه ترگمان]می توانستم ببینم که آن ها خیلی عصبی بودند و با ناباوری به من نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]من می توانستم ببینم که همه آنها بسیار عصبی بودند، به من نگاه نکردن و بی اعتمادی
[ترجمه گوگل]من می توانستم ببینم که همه آنها بسیار عصبی بودند، به من نگاه نکردن و بی اعتمادی
6. He looked at his grandson with gloom, out of which affection distrustfully glimmered.
[ترجمه ترگمان]او با اندوه به نوه اش نگاه کرد که از آن affection و distrustfully می درخشید
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی به نوه اش نگاه کرد، و از آن بی اعتمادی به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی به نوه اش نگاه کرد، و از آن بی اعتمادی به لرزه افتاد
کلمات دیگر: