کلمه جو
صفحه اصلی

unluckily

انگلیسی به فارسی

خوشبختانه


انگلیسی به انگلیسی

• unfortunately, lucklessly, haplessly

جملات نمونه

1. I unluckily had a flat tire on the way here.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه از راه اینجا لاستیک پنچر داشتم
[ترجمه گوگل]من به زودی یک تایر صاف در اینجا داشتم

2. Luckily or unluckily, depending on how you look at it, we can't choose what sex our baby will be.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یا متاسفانه، بسته به اینکه چطور به آن نگاه می کنید، ما نمی توانیم انتخاب کنیم که بچه ما چه جنسی خواهد داشت
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یا خوشبختانه، بسته به نحوه نگاه کردن به آن، ما نمی توانیم جنس ما را انتخاب کنیم

3. Unluckily he did not get the job.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه متاسفانه، متاسفانه این شغل را به دست نیاورده بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه او کار را نکرد

4. He was injured in the first game and unluckily missed the final.
[ترجمه ترگمان]او در اولین بازی زخمی شده و متاسفانه در مسابقه نهایی شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در اولین بازی مجروح شد و به راحتی فینال را از دست داد

5. Unluckily our moral life is too complex for any single moral principle to be a despot over all the others.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه زندگی اخلاقی ما برای هر اصل اخلاقی بسیار پیچیده است که مستبد و مستبد باشد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه زندگی اخلاقی ما برای یک اصل اخلاقی تک بسیار پیچیده است که در برابر همه دیگران بی نظیر است

6. The bad end unhappily, the good unluckily.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه خیر بد، متاسفانه خیر
[ترجمه گوگل]پایان بد ناخوشایند، خوشبختی خوب است

7. Unluckily, though, the boyos were not interested in such cheap detritus.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، بدبختانه، پسرها علاقه ای به این فضله ارزان نداشتند
[ترجمه گوگل]با این حال، خوشبختانه، boyos علاقه مند به چنین detritus ارزان بود

8. Unluckily, in 196 in an interview with Kenneth Harris of the Observer, I had publicly admitted this deficiency.
[ترجمه ترگمان]بدبختانه در سال ۱۹۶ در مصاحبه ای با کنت هریس از ناظر، من علنا این کمبود را پذیرفته بودم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، در سال 196 در مصاحبه ای با کنت هریس از ناظر، من به طور علنی این کمبود را پذیرفتم

9. That Husameddin, perhaps unluckily, has wholly misrepresented Ibn Hajar is incontrovertible, however.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه این Husameddin به کلی خراب است و این Hajar incontrovertible است
[ترجمه گوگل]با این حال، حسام الدین، شاید ناخودآگاه، ابقاء حجاب را کاملا نادرست توصیف کرده است

10. Unluckily, it rained, so the match was cancelled.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه بازی لغو شد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، باران زد، بنابراین مسابقه لغو شد

11. Unluckily there is a obvious crack on the jade.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه متاسفانه در این اواخر، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه باید بگویم که متاسفانه
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یک جرقه آشکار در جید وجود دارد

12. But unluckily, I got caught in the traffic jam.
[ترجمه ترگمان] ولی متاسفانه توی ترافیک گیر کردم
[ترجمه گوگل]اما خوشبختانه من در ترافیک گرفتار شدم

13. Unluckily ( for Peter ) he did not get the job.
[ترجمه ترگمان]بدبختانه او این شغل را به دست نیاورد
[ترجمه گوگل]بی تردید (برای پیتر) او این کار را نکرد

14. Unluckily, raindrops the size of peas starts falling, we are in great confusion.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، متاسفانه، قطرات باران به اندازه نخود، در حال افتادن است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، قطرات باران، اندازه نخود فرنگی شروع به افتادن می کند، ما سردرگمی زیادی داریم

پیشنهاد کاربران

متاسفانه


کلمات دیگر: