کلمه جو
صفحه اصلی

unmindful


دچار غفلت، بی خبر، بی اطلاع، بی دقت، بی مبالات، بی توجه، بی اعتنا، بی اعتنا unmindful of danger بیاعتنا به خطر

انگلیسی به فارسی

دچار غفلت، بی خبر، بی اطلاع


بی دقت، بی مبالات، بی توجه، بی اعتنا


ناامید کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unmindfully (adv.), unmindfulness (n.)
• : تعریف: not aware or paying attention; oblivious or heedless.
متضاد: mindful
مشابه: heedless, inadvertent, inattentive, mindless, neglectful, oblivious, remiss

- She was unmindful of his many kindnesses.
[ترجمه ترگمان] هیچ توجهی به او نداشت
[ترجمه گوگل] او از بسیاری از مهربانی های او بی خبر بود

• forgetful; unthinking, rash

جملات نمونه

1. unmindful of danger
بی اعتنا به خطر

2. ahmad was not unmindful of his heavy responsibility
احمد از مسئولیت سنگین خود غافل نبود.

3. He worked on, unmindful of the time.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجهی به زمان نداشت
[ترجمه گوگل]او کار خود را بدون توجه به زمان انجام داد

4. He is unmindful of the time.
[ترجمه ترگمان]او هیچ توجهی به زمان ندارد
[ترجمه گوگل]او از زمان غافلگیر شده است

5. I was not inattentive to inanimate nature, nor unmindful of the past.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجهی به طبیعت بی جان نداشتم و هیچ توجهی به گذشته نداشتم
[ترجمه گوگل]من به طبیعت بی جان و بی توجه به گذشته توجه نداشتم

6. You should not be so unmindful of your health.
[ترجمه ترگمان]تو نباید این قدر به سلامتی خودت بی اعتنا باشی
[ترجمه گوگل]شما نباید از سلامت خود بی اطلاع باشید

7. We are surely not unmindful of our debt to the great classical figures of cosmogony.
[ترجمه ترگمان]ما بی شک به ارقام بزرگ و کلاسیک of غافل نیستیم
[ترجمه گوگل]ما مطمئنا از بدهی ما به شخصیت های بزرگ کلاسیک جهان بینی ناامید نیستیم

8. Regretting is only one more way of being unmindful.
[ترجمه ترگمان]تاسف خود را بیش از این ابراز تاسف می کند
[ترجمه گوگل]متاسفانه تنها یکی از راه های غیرمنتظره بودن است

9. He was unmindful of my advice.
[ترجمه ترگمان]به نظر من هیچ توجهی نداشت
[ترجمه گوگل]او از مشاوره من بی خبر بود

10. He is unmindful of his clothes.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجهی به لباس هایش نکرده است
[ترجمه گوگل]او از لباس هایش بی اعتبار است

11. She is too ostentatious, unmindful, apropos each other can be manacled without place.
[ترجمه ترگمان]خیلی هم زرق و برق دار است، بی آن که هیچ جای دیگری به او دست بند بزنند
[ترجمه گوگل]او بیش از حد ظالمانه و بی معنی است، به طوری که هر یک از دیگران می توانند بدون محل نگهداری شوند

12. I am unmindful that some of you have come here out of great trials and tribulations.
[ترجمه ترگمان]فراموش کرده بودم که برخی از شما از رنج و عذاب great به اینجا آمده اید
[ترجمه گوگل]من ناامید می شوم که بعضی از شما از محاکمه و مصیبت های بزرگ بیرون آمده اید

13. That gentleman raises a head, unmindful ground asks: " You is this brandy true? "
[ترجمه ترگمان]این آقا سرش را بلند کرد و گفت: این براندی واقعا راسته؟ \" \" \"
[ترجمه گوگل]این نجیب زاده ای سر می کشد، زمین بی فایده می پرسد: �آیا این براندی درست است؟ '

14. And We have made, above you, seven tracts ; and We are never unmindful of ( our ) Creation .
[ترجمه ترگمان]و ما در بالای شما هفت مقاله درست کرده ایم؛ و هرگز از خلق (our)غافل نیستیم
[ترجمه گوگل]و ما بیش از شما هفت ایستگاه ساختیم؛ و ما هرگز از ایجاد (خود) ما بی اطلاع هستیم

Ahmad was not unmindful of his heavy responsibility.

احمد از مسئولیت سنگین خود غافل نبود.


unmindful of danger

بی‌اعتنا به خطر



کلمات دیگر: