کلمه جو
صفحه اصلی

unkindly


نامهربانانه، با بی مهری، با بیمهری رجوع شود به: unkind

انگلیسی به فارسی

نامهربانانه، با بیمهری


رجوع شود به: unkind


ناخوشایند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: unkindlier, unkindliest
• : تعریف: unkind.
متضاد: kindly
قید ( adverb )
مشتقات: unkindliness (n.)
• : تعریف: in an unkind manner; without kindness.
متضاد: kindly
مشابه: ill

• cruelly, meanly, unsympathetically, inconsiderately

جملات نمونه

1. I have treated you unkindly how can I atone ?
[ترجمه ترگمان]من با تو بدرفتاری کردم چطور میتونم جبران کنم؟
[ترجمه گوگل]من با شما رفتار نکنید چگونه می توانم خونریزی کنم؟

2. 'That's your problem,' she remarked unkindly.
[ترجمه ترگمان]با لحنی عاری از مهربانی گفت: این مشکل توست
[ترجمه گوگل]'این مشکل شما است،' بی تردید اشاره کرد

3. Several viewers commented unkindly on her costumes.
[ترجمه ترگمان]چندین بیننده با مهر و محبت در مورد لباس های او اظهار نظر کردند
[ترجمه گوگل]چندین بیننده در مورد لباس های خود به طور خلاصه توضیح دادند

4. 'Don't be silly,' he said, not unkindly.
[ترجمه ترگمان]با لحنی دوستانه گفت: احمق نباش
[ترجمه گوگل]او گفت، 'احمقانه نیست،' بی تردید

5. I'm sure it wasn't meant unkindly.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که منظورم این نبود
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که این به معنای ناخوشایندی نیست

6. He treated me unkindly.
[ترجمه ترگمان]با من خیلی دوستانه رفتار کرد
[ترجمه گوگل]او با بی رحمی رفتار کرد

7. He treats me unkindly.
[ترجمه ترگمان]با من خیلی دوستانه رفتار می کنه
[ترجمه گوگل]او به من نادانسته رفتار می کند

8. His aim might unkindly be described as the creating of rococo tragedy with Aristotle's support.
[ترجمه ترگمان]هدف او این بود که مانند ایجاد تراژدی rococo با حمایت ارسطو توصیف شود
[ترجمه گوگل]هدف او می تواند به طور ناخودآگاه به عنوان ایجاد فاجعه rococo با حمایت ارسطو توصیف شود

9. Mucha's bequest to his country was received with unkindly cold shoulders.
[ترجمه ترگمان]ارثیه Mucha با شانه های سردی به او رسیده بود
[ترجمه گوگل]قصاص مولا به کشورش با شانه های ناخوشایند دریافت می شود

10. He unkindly gave his sister's hair a tug.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی موی خواهرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او بی سر و صدا به خواهر خود را به چرخش

11. Hermia: Lysander! You are here! Why did you unkindly leave me so?
[ترجمه ترگمان]! Lysander تو اینجایی! چرا تو از من خواستی که این کار رو بکنم؟
[ترجمه گوگل]هرمی لیساندر! تو اینجایی! چرا شما بی رحمانه از من رد شد؟

12. She ran to him for a kiss, but he thrust her aside unkindly.
[ترجمه ترگمان]برای یک بوسه به سوی او دوید، اما او را با مهربانی کنار زد
[ترجمه گوگل]او برای بوسه به طرف او رفت، اما او را بی رحمانه کنار کشید

13. She ran to him for a kiss, but he pushed her away unkindly.
[ترجمه ترگمان]زن برای یک بوسه به سوی او دوید، اما او را با مهربانی کنار زد
[ترجمه گوگل]او برای بوسه به طرف او رفت، اما او را بی سر و صدا از او دور کرد

14. "He's a bit of an eccentric old fatty," Thomas thought, unkindly.
[ترجمه ترگمان]توماس با لحنی دوستانه گفت: \" او کمی چربی عجیب و غریب دارد \"
[ترجمه گوگل]توماس، ناخودآگاه فکر کرد، 'او کمی از یک چربی قدیمی بی نظیر است '


کلمات دیگر: