دوره گرد، دست فروش، خرده فروش
pedlar
دوره گرد، دست فروش، خرده فروش
انگلیسی به فارسی
دوره گرد،دستفروش،خرده فروش
pedlar
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: variant of peddler.
• one who travels about selling small wares, merchant; distributor; vendor (also peddler)
a pedlar is someone who sells small objects, especially by taking them round from house to house; an old-fashioned use.
a pedlar of particular ideas is someone who frequently expresses such ideas to other people; used showing disapproval.
a pedlar is someone who sells small objects, especially by taking them round from house to house; an old-fashioned use.
a pedlar of particular ideas is someone who frequently expresses such ideas to other people; used showing disapproval.
جملات نمونه
1. The tricky street pedlar cheated the girl into giving him all her money.
[ترجمه ترگمان]این دوره گرد حقه باز، دخترک را فریب داد و تمام پولش را به او داد
[ترجمه گوگل]والدین خیابانی روی حیله و تزویر دختر را فریب داد تا همه پولش را به او بدهد
[ترجمه گوگل]والدین خیابانی روی حیله و تزویر دختر را فریب داد تا همه پولش را به او بدهد
2. The pedlar beckoned me to follow him.
[ترجمه ترگمان]دوره گرد به من اشاره کرد که دنبالش بروم
[ترجمه گوگل]pedlar من را به دنبال او کرد
[ترجمه گوگل]pedlar من را به دنبال او کرد
3. The pedlar sponged money off us.
[ترجمه ترگمان]فروشنده پول را با اسفنج پاک کرد
[ترجمه گوگل]پولدور از ما پول میگیرد
[ترجمه گوگل]پولدور از ما پول میگیرد
4. The pedlar cast the scale slightly.
[ترجمه ترگمان]فروشنده این مقیاس را اندکی کاهش داد
[ترجمه گوگل]pedlar مقیاس را کمی مقیاس می دهد
[ترجمه گوگل]pedlar مقیاس را کمی مقیاس می دهد
5. The family had given shelter to an old pedlar.
[ترجمه ترگمان]خانواده به یک دوره گرد پیر پناهنده شده بودند
[ترجمه گوگل]خانواده به پناهگاه قدیمی دسترسی پیدا کرد
[ترجمه گوگل]خانواده به پناهگاه قدیمی دسترسی پیدا کرد
6. The pedlar clammed up when I mentioned the police.
[ترجمه ترگمان]فروشنده دوره گرد وقتی به پلیس اشاره کردم، آن را بلند کرد
[ترجمه گوگل]وقتی که من از پلیس میپرسم، pedlar سرحال بود
[ترجمه گوگل]وقتی که من از پلیس میپرسم، pedlar سرحال بود
7. The young pedlar cast him a wary glance and apparently decided on practicality over valour.
[ترجمه ترگمان]این مرد جوان نگاهی محتاطانه به او انداخت و ظاهرا به خاطر شجاعت و شجاعت به این نتیجه رسیده بود
[ترجمه گوگل]Pedlar جوان او را نگاه دقیق و ظاهرا تصمیم گرفت در عملیات بیش از ارزش
[ترجمه گوگل]Pedlar جوان او را نگاه دقیق و ظاهرا تصمیم گرفت در عملیات بیش از ارزش
8. The pedlar tried to sell me some small articles.
[ترجمه ترگمان]فروشنده سعی کرد چند تا مقاله کوچک به من بفروشد
[ترجمه گوگل]pedlar سعی کرد چند مقالهای کوچک به من بدهد
[ترجمه گوگل]pedlar سعی کرد چند مقالهای کوچک به من بدهد
9. My grandmother dickered with the pedlar over the price of apples.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگم با دست فروش سیب در قیمت سیب هم کاری می کند
[ترجمه گوگل]مادربزرگ من با سیب زمینی از قیمت سیب ها dickered
[ترجمه گوگل]مادربزرگ من با سیب زمینی از قیمت سیب ها dickered
10. Every pedlar praises his own needles.
[ترجمه ترگمان]هر دوره گرد از میل های بافتنی خود تعریف می کند
[ترجمه گوگل]هر pedlar ستایش سوزن خود را
[ترجمه گوگل]هر pedlar ستایش سوزن خود را
11. Pedlar plays tricks on the balance, this kind of thing almost everybody has been encountered.
[ترجمه ترگمان]pedlar در این تعادل حقه می زند، این چیزی است که تقریبا همه با آن مواجه شده اند
[ترجمه گوگل]Pedlar در مورد تعادل بازی می کند، این نوع چیزی است که تقریبا همه با آن مواجه شده اند
[ترجمه گوگل]Pedlar در مورد تعادل بازی می کند، این نوع چیزی است که تقریبا همه با آن مواجه شده اند
12. I buy to that book from flowing pedlar there.
[ترجمه ترگمان]من این کتاب را از دست یک فروشنده دوره گرد می خرم
[ترجمه گوگل]من آن کتاب را از آن جارو برقی خریدم
[ترجمه گوگل]من آن کتاب را از آن جارو برقی خریدم
13. As if to be more like a pedlar, I wear a silver ring.
[ترجمه ترگمان]مثل یک فروشنده دوره گرد، من حلقه نقره می زنم
[ترجمه گوگل]مثل اینکه بیشتر شبیه یک pedlar باشد، من یک حلقه نقره ای دارم
[ترجمه گوگل]مثل اینکه بیشتر شبیه یک pedlar باشد، من یک حلقه نقره ای دارم
14. The woman was bargaining with the pedlar.
[ترجمه ترگمان]آن زن داشت با فروشنده معامله می کرد
[ترجمه گوگل]زن با چوپان چتر داشت
[ترجمه گوگل]زن با چوپان چتر داشت
کلمات دیگر: