کلمه جو
صفحه اصلی

scoutmaster


(مرد) سرپرست پیشاهنگان (پسر)، در پیشاهنگی :سررسد

انگلیسی به فارسی

(مرد) سرپرست پیشاهنگان (پسر)


scoutmaster


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the adult in charge of a Boy Scout troop.

• leader of a boy scout troop
a scoutmaster is a man who is in charge of a troop of boy scouts.

جملات نمونه

1. Sculley assumed the role of scoutmaster.
[ترجمه ترگمان]اسکالی نقش of را به عهده گرفت
[ترجمه گوگل]Sculley نقش scoutmaster را به عهده گرفت

2. Served as a scoutmaster in Greenwich and Dallas.
[ترجمه ترگمان]در گرینویچ و دالاس به عنوان a خدمت کرد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک ناظر در گرینویچ و دالاس خدمت کرده است

3. The more responsibility the Scoutmaster gives his patrol leaders, the more they will respond.
[ترجمه ترگمان]هر چه مسئولیت بیشتری به رهبران گشت او محول شود، آن ها بیشتر واکنش نشان خواهند داد
[ترجمه گوگل]مسئولیت بیشتر Scoutmaster به رهبران گشت و گذار خود، بیشتر آنها پاسخ خواهند داد

4. The Scoutmaster said that it was just a short haul to the lake.
[ترجمه ترگمان]The گفت که این فقط یک حرکت کوتاه به سمت دریاچه است
[ترجمه گوگل]Scoutmaster گفت که این فقط یک مسیر کوتاه به دریاچه بود

5. He was scoutmaster of Bill Sr. 's Boy Scout troop, leading the boys on hikes through the Olympic Mountains and driving them in a beat-up bus to Yellowstone and Glacier National Parks.
[ترجمه ترگمان]او یکی از اعضای گروه بیل پسر بود که پسران را از طریق کوهستان المپیک هدایت می کرد و آن ها را با اتوبوس به سمت Yellowstone و پارک های ملی Glacier هدایت می کرد
[ترجمه گوگل]او ناظر اسباب بازی Boy Scout بیل اسار بود که پسرها را در قله کوه های المپیک بالا می برد و آنها را در یک اتوبوس ضرب و شتم به یلوستون و پارک های ملی Glacier هدایت می کرد

6. My scoutmaster had an influence on the way I view the world.
[ترجمه ترگمان]scoutmaster من تاثیری بر روشی که من دنیا را دیدم داشت
[ترجمه گوگل]ناظم من تاثیری در نحوه دید من نسبت به جهان داشت

7. The Scoutmaster guides the boy in the spirit of another brother.
[ترجمه ترگمان]رئیس، پسر را به صورت یک برادر دیگر هدایت می کند
[ترجمه گوگل]Scoutmaster پسر را در روح برادر دیگری هدایت می کند

8. Three scouts reported to their scoutmaster that they had done a good deed that day.
[ترجمه ترگمان]سه نفر پیش از آن ها به scoutmaster اطلاع دادند که آن روز کار خوبی انجام داده اند
[ترجمه گوگل]سه ناظر گزارش دادند که آنها روزنامه خوبی را انجام داده اند

9. We told the scoutmaster what had happened in the evening.
[ترجمه ترگمان]ما به the گفتیم که در آن شب چه اتفاقی افتاده
[ترجمه گوگل]ما به خبرنگاران گفته بودیم چه اتفاقی در شب رخ داده است

10. The scoutmaster said that it was just a short haul to the lake.
[ترجمه ترگمان]The گفت که این فقط یک حرکت کوتاه به سمت دریاچه است
[ترجمه گوگل]Scoutmaster گفت که این فقط یک مسیر کوتاه به دریاچه بود

11. The occupant of the Oval Office had to be “a combination of scoutmaster, Delphic oracle, hero of the silver screen and father of the multitudes,” he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \"ساکن اتاق بیضی شکل باید\" ترکیبی از scoutmaster، غیب گوی، قهرمان صفحه نقره ای و پدر گروه انبوه باشد \"
[ترجمه گوگل]او گفت که ساکن دفتر بیضوی باید 'ترکیبی از اسکاتلند، دلفی یاور، قهرمان نقره ای و پدر تعداد زیادی از افراد باشد '


کلمات دیگر: