ناخوشایند
unpleasantly
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• in an unpleasant manner, disagreeably, offensively
جملات نمونه
1. The Heidlers are an unpleasantly hypocritical pair.
[ترجمه ترگمان]The یک جفت hypocritical unpleasantly
[ترجمه گوگل]هیدلرها یک جفت ناخوشایند ریاکارانه هستند
[ترجمه گوگل]هیدلرها یک جفت ناخوشایند ریاکارانه هستند
2. The drink is very sweet, but not unpleasantly so.
[ترجمه ترگمان]نوشیدنی خیلی شیرین است، اما به طور ناخوشایندی بد نیست
[ترجمه گوگل]نوشیدنی بسیار شیرین است، اما ناخوشایند نیست
[ترجمه گوگل]نوشیدنی بسیار شیرین است، اما ناخوشایند نیست
3. The water moved darkly around the body, unpleasantly thick and brown.
[ترجمه ترگمان]آب اطراف بدن را گرفته بود، به طرز ناخوشایندی ضخیم و قهوه ای بود
[ترجمه گوگل]آب به آرامی در اطراف بدن حرکت کرد، ناخوشایند ضخیم و قهوه ای بود
[ترجمه گوگل]آب به آرامی در اطراف بدن حرکت کرد، ناخوشایند ضخیم و قهوه ای بود
4. His comments struck unpleasantly close to home.
[ترجمه ترگمان]نظرات او به طور ناخوشایندی به خانه نزدیک شد
[ترجمه گوگل]نظرات او ناخوشایند به خانه نزدیک شد
[ترجمه گوگل]نظرات او ناخوشایند به خانه نزدیک شد
5. He smirked unpleasantly when we told him the bad news.
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار بد رو بهش می گفتیم پوزخند می زد
[ترجمه گوگل]وقتی به او خبر بد دادید، او ناخوشایند را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]وقتی به او خبر بد دادید، او ناخوشایند را ناراحت کرد
6. He licked his lips in an unpleasantly reptilian way.
[ترجمه ترگمان]او لب هایش را به طرز ناخوشایندی تکان می داد
[ترجمه گوگل]او لب هایش را به شیوه ای ناخوشایند خزنده لایک کرد
[ترجمه گوگل]او لب هایش را به شیوه ای ناخوشایند خزنده لایک کرد
7. The smell was unpleasantly strong.
[ترجمه ترگمان]این بو به طور ناخوشایندی قوی بود
[ترجمه گوگل]بوی ناخوشایند قوی بود
[ترجمه گوگل]بوی ناخوشایند قوی بود
8. My heart was hammering unpleasantly.
[ترجمه ترگمان]قلبم به شدت می تپید
[ترجمه گوگل]قلبم ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]قلبم ناخوشایند بود
9. The green hat stares out unpleasantly.
[ترجمه ترگمان]کلاه سبز به طور ناخوشایندی به بیرون خیره می شود
[ترجمه گوگل]کلاه سبز ناخوشایند را تماشا می کند
[ترجمه گوگل]کلاه سبز ناخوشایند را تماشا می کند
10. He laughed unpleasantly at his own jest.
[ترجمه ترگمان]او به طرز ناخوشایندی به شوخی خود خندید
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی ناخوشایند خندید
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی ناخوشایند خندید
11. It felt unpleasantly like the sweat of fear.
[ترجمه ترگمان]احساس ناخوشایندی به او دست داده بود
[ترجمه گوگل]آن ناخوشایند مانند عرق ترس احساس می شود
[ترجمه گوگل]آن ناخوشایند مانند عرق ترس احساس می شود
12. But Taiwan was also an unpleasantly repressive place.
[ترجمه ترگمان]اما تایوان همچنین یک مکان repressive ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]اما تایوان نیز یک محل سرکوب ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]اما تایوان نیز یک محل سرکوب ناخوشایند بود
13. He had been unpleasantly surprised.
[ترجمه ترگمان]او به طرز ناخوشایندی شگفت زده شده بود
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند شگفت زده شده بود
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند شگفت زده شده بود
14. He had said he would drag her through every court in the land, which sounded unpleasantly threatening.
[ترجمه ترگمان]او گفته بود که او را از هر دادگاه در سرزمینی که به طرز ناخوشایندی تهدید آمیز بود بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او گفته بود که او را از طریق هر دادگاهی در سرزمینش که آن را ناخوشایند تهدید می کند، بکشاند
[ترجمه گوگل]او گفته بود که او را از طریق هر دادگاهی در سرزمینش که آن را ناخوشایند تهدید می کند، بکشاند
پیشنهاد کاربران
دلپذیر نبودن و مخالف pleasantly
کلمات دیگر: