کلمه جو
صفحه اصلی

punctation


معنی : نقطه، نقطه سازی
معانی دیگر : نقطه، نقطه سازی

انگلیسی به فارسی

نقطه، نقطه سازی


دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] منفذدارشدن، شرط دارابودن منفذ.

مترادف و متضاد

نقطه (اسم)
stop, ace, speck, point, spot, dot, part, jot, period, mark, prick, mote, minim, iota, plot, fleck, full stop, splotch, punctation, speckle, tittle

نقطه سازی (اسم)
punctation


کلمات دیگر: