کلمه جو
صفحه اصلی

take shape

انگلیسی به فارسی

شکل بگیر


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to come to have a more complete or definite form.
مترادف: crystallize
مشابه: form

- After hours of talking, a plan took shape.
[ترجمه abbas mohammadi] بعد از ساعتها گفتگو، طرح تکمیل شد.
[ترجمه ترگمان] پس از ساعت ها گفتگو، یک طرح شکل گرفت
[ترجمه گوگل] پس از ساعت صحبت کردن، یک طرح شکل گرفت

جملات نمونه

1. We watched the vase begin to take shape in the potter's hands.
[ترجمه ترگمان]ما شاهد بودیم که گلدان شروع به شکل گرفتن در دستان پاتر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]ما تماشا کردیم که گلدان شروع به شکل گرفتن در دستان گلدان می کند

2. The new building is beginning to take shape.
[ترجمه ترگمان]ساختمان جدید شروع به شکل گرفتن می کند
[ترجمه گوگل]ساختمان جدید شروع به شکل گرفتن می کند

3. An idea was beginning to take shape in his mind.
[ترجمه ترگمان]فکری در ذهنش شکل می گرفت
[ترجمه گوگل]ایده در ذهنش شکل گرفت

4. The plan is beginning to take shape in my mind.
[ترجمه ترگمان]این نقشه در ذهنم شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]این طرح در ذهن من شکل گرفته است

5. A new song began to take shape in her mind.
[ترجمه ترگمان]یک آهنگ جدید در ذهنش شکل گرفت
[ترجمه گوگل]آهنگ جدیدی در ذهنش شکل گرفت

6. The garden is beginning to take shape.
[ترجمه ترگمان]باغ شروع به شکل گیری می کند
[ترجمه گوگل]باغ شروع به شکل گرفتن می کند

7. A wonderful idea began to take shape in her brain.
[ترجمه ترگمان]یک ایده شگفت انگیز در مغزش شکل گرفت
[ترجمه گوگل]ایده شگفت انگیز در مغز او شکل گرفت

8. Our ideas are beginning to take shape.
[ترجمه ترگمان]ایده های ما کم کم شکل می گیرند
[ترجمه گوگل]ایده های ما شروع به شکل گیری می کنند

9. The new bridges across the Lagan slowly take shape.
[ترجمه ترگمان]پل های جدید در امتداد the به آرامی شکل می گیرند
[ترجمه گوگل]پل های جدید در سراسر Lagan به آرامی شکل می گیرند

10. Quickly the character of Witness began to take shape.
[ترجمه ترگمان]به سرعت شخصیت شاهد شروع به شکل گیری کرد
[ترجمه گوگل]شخصیت شاهد به سرعت شکل گرفت

11. A new geographical pattern began to take shape.
[ترجمه ترگمان]یک الگوی جغرافیایی جدید شروع به شکل گیری کرد
[ترجمه گوگل]الگوی جغرافیایی جدید شکل گرفت

12. He watched the puddle take shape on the floor, his arms crossed at the back of his head.
[ترجمه ترگمان]او به گودال نگاهی انداخت که روی زمین شکل گرفت، بازوهایش از پشت سرش عبور کردند
[ترجمه گوگل]او تماشا می کند که گودال بر روی زمین شکل می گیرد، دستانش در پشت سرش قرار دارد

13. Tourism elements are available, the industry beginning to take shape.
[ترجمه ترگمان]عناصر گردشگری موجود هستند، صنعت شروع به شکل گیری می کند
[ترجمه گوگل]عناصر گردشگری در دسترس هستند، صنعت شروع به شکل دادن

14. Cities take shape over time, as the work and wisdom of generations accumulate. They are the crystallisation of the public's pursuit of betterment.
[ترجمه ترگمان]شهرها در طول زمان شکل می گیرند، همان طور که کار و حکمت نسل ها جمع می شود آن ها crystallisation برای رسیدن عمومی به بهتر شدن هستند
[ترجمه گوگل]شهرهای در طول زمان شکل می گیرد، زیرا کار و خرد نسل ها تجمع می یابند آنها کریستالیابی تعقیب مردم برای بهبود است

15. He winced and smarted on seeing it take shape.
[ترجمه ترگمان]او خود را عقب کشید و از دیدن آن سخت متاثر شد
[ترجمه گوگل]او در حالی که میبیند شکل میگیرد، عصبانی می شود

پیشنهاد کاربران

کامل شدن ، شکل گرفتن ( برای پروژه ها به کار میرود )

قالب یافتن، قالب گرفتن

The idea of becoming a king was taking shape in his mind
ایده ی پادشاهی در ذهنش درحال شکل گرفتن بود


کلمات دیگر: