1- (هیئت منصفه یا کمیته و غیره) عضو بودن 2- مورد بررسی قرار دادن، شور کردن 3- (عامیانه) مسکوت گذاشتن، (مطلبی را) خفه کردن
sit on
1- (هیئت منصفه یا کمیته و غیره) عضو بودن 2- مورد بررسی قرار دادن، شور کردن 3- (عامیانه) مسکوت گذاشتن، (مطلبی را) خفه کردن
انگلیسی به فارسی
مسدود کردن، توقیف کردن
مانع شدن
مسکوت گذاشتن
عضو بودن
انگلیسی به انگلیسی
• work at; serve as -, be a member of -
مترادف و متضاد
Restrain (a person), restrain
Take no action on
Be a member of
Block, suppress
جملات نمونه
1. We can't all be heroes. Somebody has to sit on the curb and clap as they go by.
[ترجمه ترگمان]همه ما نمی تونیم قهرمان باشیم یک نفر باید روی جدول بنشیند و همان طور که آن ها می روند دست بزنند
[ترجمه گوگل]همه ما نمی توانیم قهرمان باشیم کسی باید بر روی پای خود بایستد و به همان اندازه که می رود
[ترجمه گوگل]همه ما نمی توانیم قهرمان باشیم کسی باید بر روی پای خود بایستد و به همان اندازه که می رود
2. There's only one seat so you'll have to sit on my lap .
[ترجمه ترگمان]فقط یه صندلی هست که باید روی زانوی من بشینی
[ترجمه گوگل]تنها یک صندلی وجود دارد، بنابراین شما باید بر روی دامن خود نشسته باشید
[ترجمه گوگل]تنها یک صندلی وجود دارد، بنابراین شما باید بر روی دامن خود نشسته باشید
3. Come and sit on Grandpa's lap!
[ترجمه ترگمان]بیایید روی پای پدر بزرگ بنشینید!
[ترجمه گوگل]بیا و بر روی دامان پدربزرگ نشست
[ترجمه گوگل]بیا و بر روی دامان پدربزرگ نشست
4. Sit on the floor, stretching your legs out in front of you.
[ترجمه ترگمان]بشین روی زمین و پاهات رو جلوی خودت باز کن
[ترجمه گوگل]نشستن بر روی زمین، کشیدن پاهایتان در مقابل شما
[ترجمه گوگل]نشستن بر روی زمین، کشیدن پاهایتان در مقابل شما
5. He was invited to sit on the rostrum as a representative of extramural instructors.
[ترجمه ترگمان]از او دعوت شد که بر روی منبر به عنوان نماینده مربیان extramural بنشیند
[ترجمه گوگل]او دعوت شد تا به عنوان نماینده مربیان غربی در جلسه حضور یابد
[ترجمه گوگل]او دعوت شد تا به عنوان نماینده مربیان غربی در جلسه حضور یابد
6. Search for knowledge, read more, sit on your front porch and admire the view without paying attention to your needs.
[ترجمه ترگمان]در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید، روی ایوان جلویی بنشینید و منظره را بدون توجه به نیازهای خود تحسین کنید
[ترجمه گوگل]جستجو برای دانش، بیشتر بخوانید، بر روی حیاط جلویی خود نشسته و تحسین کنید بدون توجه به نیازهای شما
[ترجمه گوگل]جستجو برای دانش، بیشتر بخوانید، بر روی حیاط جلویی خود نشسته و تحسین کنید بدون توجه به نیازهای شما
7. There weren't enough chairs so I had to sit on the floor.
[ترجمه ترگمان]صندلی کافی نبود، بنابراین مجبور شدم روی زمین بنشینم
[ترجمه گوگل]صندلی های کافی نبود، بنابراین مجبور شدم بر روی زمین بنشینم
[ترجمه گوگل]صندلی های کافی نبود، بنابراین مجبور شدم بر روی زمین بنشینم
8. Come and sit on my lap and I'll read you a story.
[ترجمه ترگمان]بیا روی زانوی من بنشین و یک قصه برایت خواهم خواند
[ترجمه گوگل]بیا و بر روی دامنم بنشینم و یک داستان را بخوانم
[ترجمه گوگل]بیا و بر روی دامنم بنشینم و یک داستان را بخوانم
9. When riding a horse you sit on the saddle.
[ترجمه ترگمان]وقتی سوار اسب شدی روی زین نشستی
[ترجمه گوگل]هنگام سواری اسب روی زین نشسته اید
[ترجمه گوگل]هنگام سواری اسب روی زین نشسته اید
10. Don't sit on that bag - you'll squish the sandwiches.
[ترجمه ترگمان]روی اون کیفه نشو - the له می کنی
[ترجمه گوگل]بر روی آن کیسه نشسته نشوید - ساندویچ ها را خرد می کنید
[ترجمه گوگل]بر روی آن کیسه نشسته نشوید - ساندویچ ها را خرد می کنید
11. The male and female take turns to sit on the nest.
[ترجمه ترگمان]نر و ماده به نوبت روی لانه می نشینند
[ترجمه گوگل]مرد و زن به نوبت به لانه می روند
[ترجمه گوگل]مرد و زن به نوبت به لانه می روند
12. The pigeons are so tame they will sit on your shoulder.
[ترجمه ترگمان]کبوترها آنقدر رام هستند که روی شانه شما می نشینند
[ترجمه گوگل]کبوتر ها خیلی شیک هستند که روی شانه های شما نشسته اند
[ترجمه گوگل]کبوتر ها خیلی شیک هستند که روی شانه های شما نشسته اند
13. Don't sit on that chair ——I've just varnished it.
[ترجمه ترگمان]- روی اون صندلی نشین - من فقط واکس زدم
[ترجمه گوگل]بر روی آن صندلی نشسته اید - من فقط آن را رنگ کرده ام
[ترجمه گوگل]بر روی آن صندلی نشسته اید - من فقط آن را رنگ کرده ام
14. We sit on the terrace, which looks out on the sea.
[ترجمه ترگمان]روی ایوان نشستیم و به دریا نگاه کردیم
[ترجمه گوگل]ما روی تراس نشسته ایم که به دریا نگاه می کند
[ترجمه گوگل]ما روی تراس نشسته ایم که به دریا نگاه می کند
پیشنهاد کاربران
نشستن روی. . .
مثال:sitting on the bench
نشستن روی نیمکت
مثال:sitting on the bench
نشستن روی نیمکت
عضو بودن در هیئت مدیره
تأخیر کردن، دس دس کردن، به تاخیر انداختن، منتظر گذاشتن، نگه داشتن، جلوی چیزی را گرفتن، ناموفق عمل کردن
له و لورده کردن
گیر کردن
کلمات دیگر: