کلمه جو
صفحه اصلی

save time

انگلیسی به انگلیسی

• prevent loss or waste of time

جملات نمونه

1. To save time is to lengthen life.
[ترجمه ترگمان]برای صرفه جویی در زمان طولانی کردن زندگی است
[ترجمه گوگل]برای صرفه جویی در وقت، طول عمر است

2. To choose time is to save time.
[ترجمه ترگمان]زمان انتخاب زمان صرفه جویی در زمان است
[ترجمه گوگل]انتخاب زمان برای صرفه جویی در وقت است

3. If we cut across the field, it'll save time.
[ترجمه ترگمان]اگر از زمین میان بر بزنیم، وقت صرفه جویی می شود
[ترجمه گوگل]اگر ما در سراسر زمین برش را برداریم، زمان صرفه جوئی خواهد کرد

4. It'll save time if we go by cab.
[ترجمه ترگمان]اگر با تاکسی برویم، وقت صرفه جویی می شود
[ترجمه گوگل]اگر با کابین برویم وقت صرفه جویی می کنیم

5. With mathematical problems, you can save time by approximating.
[ترجمه ترگمان]با مشکلات ریاضی می توانید زمان را با تقریبی تقریبی صرفه جویی کنید
[ترجمه گوگل]با مشکلات ریاضی، شما می توانید با تقریب صرفه جویی در وقت

6. If you want to save time, this machine will provide the answer.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید زمان صرفه جویی کنید، این دستگاه پاسخ را خواهد داد
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید زمان صرفه جویی کنید، این دستگاه پاسخ را ارائه می دهد

7. Paperless trading can save time and money.
[ترجمه ترگمان]تجارت Paperless می تواند صرفه جویی در زمان و پول را پس انداز کند
[ترجمه گوگل]تجارت بدون کاغذ می تواند زمان و پول را صرفه جویی کند

8. You'll save time if you take the car.
[ترجمه ترگمان]اگر ماشین را ببری، وقتت را تلف می کنی
[ترجمه گوگل]اگر ماشین را بردارید، وقت صرفه جویی خواهید کرد

9. Just skim through the second section to save time.
[ترجمه ترگمان]فقط به بخش دوم نگاه کنید تا زمان صرفه جویی کنید
[ترجمه گوگل]فقط از بخش دوم برای صرفه جویی در وقت صرف نظر کنید

10. You would save time with a dishwasher.
[ترجمه ترگمان]تو باید زمان رو با ماشین dishwasher صرفه جویی کنی
[ترجمه گوگل]شما می توانید با یک ماشین ظرفشویی را صرفه جویی کنید

11. Being prepared for meetings will save time .
[ترجمه ترگمان]آماده شدن برای جلسات صرفه جویی در وقت خواهد بود
[ترجمه گوگل]آماده بودن برای جلسات زمان را صرفه جویی خواهد کرد

12. We'll take a cab to save time.
[ترجمه ترگمان]ما برای صرفه جویی یک تاکسی می گیریم
[ترجمه گوگل]ما یک کابین برای صرفه جویی در وقت می گیریم

13. I usually buy packs of prepared vegetables to save time.
[ترجمه ترگمان]من معمولا بسته های سبزیجات آماده را برای صرفه جویی در زمان می خرم
[ترجمه گوگل]من معمولا بسته های سبزیجات آماده می کنم تا زمان صرفه جویی کنند

14. Perhaps he could save time by collecting the money now.
[ترجمه ترگمان]شاید بتواند وقتش را با جمع کردن پول صرفه جویی کند
[ترجمه گوگل]شاید او بتواند با جمع آوری پول در زمان صرفه جویی کند

15. An effective windshield can save time and fuel.
[ترجمه ترگمان]یک شیشه جلو موثر می تواند زمان و سوخت صرفه جویی کند
[ترجمه گوگل]شیشه جلو موثر می تواند زمان و سوخت را صرفه جویی کند

پیشنهاد کاربران

صرفه جویی در زمان

وقت اضافه

معنی: صرفه جویی در وقت. . .

siving the time
صرفه جویی در زمان

صرفه جوی در زمان


کلمات دیگر: