کلمه جو
صفحه اصلی

set down


معنی : نوشتن، یادداشت کردن، پیاده کردن، نشاندن، بزمین گذاشتن
معانی دیگر : 1- قراردادن، کار گذاشتن 2- زمین گذاشتن 3- (هواپیما) نشاندن، فرود آوردن 4- نوشتن، ضبط کردن 5- وابسته دانستن (به چیزی)، نسبت دادن 6- (مقررات و غیره) برقرار کردن

انگلیسی به فارسی

یادداشت کردن، نوشتن


انگلیسی به انگلیسی

• lay down, return; land an aircraft; write down; relate to

مترادف و متضاد

نوشتن (فعل)
character, pen, inscribe, write, write down, set down, indite

یادداشت کردن (فعل)
note, comment, set down

پیاده کردن (فعل)
disembark, take down, set down, disassemble, demodulate, dismount, dismantle, overhaul, unsaddle

نشاندن (فعل)
seat, embed, infix, set, imprint, imbed, immigrate, push, enchase, inlay, set down, stud

بزمین گذاشتن (فعل)
set down

Write


جملات نمونه

1. The Convention set down rules for deciding which country should deal with an asylum request.
[ترجمه ترگمان]این کنوانسیون قوانینی را برای تصمیم گیری در مورد این که کدام کشور باید با درخواست پناهندگی معامله کند تنظیم کرده است
[ترجمه گوگل]این کنوانسیون قوانینی را برای تصمیم گیری درباره کشور با درخواست پناهندگی تعیین می کند

2. 13 April has been set down for the trial.
[ترجمه ترگمان]۱۳ آوریل برای محاکمه تعیین شده است
[ترجمه گوگل]13 آوریل برای دادگاه تعیین شده است

3. He was set down as a fool.
[ترجمه ترگمان]او را احمق فرض کرده بودند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک احمق تنظیم شده بود

4. The rules for service have been set down.
[ترجمه ترگمان]مقررات خدمات تنظیم شده است
[ترجمه گوگل]قوانین مربوط به خدمات تنظیم شده اند

5. The train stopped at the station to set down lots of waste.
[ترجمه ترگمان]قطار در ایستگاه توقف کرد تا زباله های زیادی را پیاده کند
[ترجمه گوگل]قطار در ایستگاه ایستاد تا مقدار زیادی از زباله ها را تخلیه کند

6. I was set down by my father.
[ترجمه ترگمان] پدرم رو کنار گذاشته بودم
[ترجمه گوگل]من توسط پدرم تنظیم شده بودم

7. The bus stopped to set down an old lady.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس ایستاد تا یک پیرزن را متوقف کند
[ترجمه گوگل]اتوبوس متوقف شد تا بانوی پیر را بچرخاند

8. I see that you're set down as a former police officer; why do you want this job?
[ترجمه ترگمان]من می بینم که شما به عنوان یک افسر پلیس سابق کار می کنید؛ چرا این شغل را می خواهید؟
[ترجمه گوگل]من می بینم که شما به عنوان یک افسر پلیس سابق تنظیم شده اید؛ چرا این شغل را می خواهی؟

9. She listened attentively and set down every word he said.
[ترجمه آرمیتا علاالدینی] او با دقت گوش داد و هر کلمه ایی که او گفت را نوشت
[ترجمه ترگمان]او با دقت گوش داد و هر کلمه را که گفته بود روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل]او با دقت گوش کرد و هر حرفی را که گفت گفت

10. The second passenger asked to be set down at the church.
[ترجمه ترگمان]مسافر دوم خواست که در کلیسا مستقر شود
[ترجمه گوگل]مسافر دوم خواست که در کلیسا قرار گیرد

11. Coaches will set down and uplift passengers only as directed by the police in the streets mentioned.
[ترجمه ترگمان]مربیان تنها به همان صورتی که پلیس در خیابان ها به آن ها اشاره کرده است، مسافران را پایین و بالا خواهند برد
[ترجمه گوگل]مربیان تنها به عنوان پلیس در خیابان ها اشاره می کنند که مسافرین را تنها می گذارند

12. The rules of the club are set down in the members' handbook.
[ترجمه ترگمان]قوانین این باشگاه در دفترچه راهنمای اعضا تنظیم شده است
[ترجمه گوگل]قوانین این باشگاه در فهرست اعضا قرار می گیرند

13. He was the one who first set down the stories of the Celtic storytellers.
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی بود که داستان داستان گویان سلتیک را یادداشت کرد
[ترجمه گوگل]او کسی بود که برای اولین بار داستان داستانگران سلتی را گذاشت

14. Clear guidelines have been set down for teachers.
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل های روشن برای معلمان تنظیم شده است
[ترجمه گوگل]دستورالعمل های واضح برای معلمان تعیین شده است

15. We set down in a heavy fog.
[ترجمه ترگمان]در مه غلیظی سقوط کردیم
[ترجمه گوگل]ما در یک مه سنگین قرار گرفتیم

پیشنهاد کاربران

نشست ( ساختمان )

ثبت کردن

تعیین کردن

مقرّر کردن، مسجّل کردن، معیّن کردن، وضع کردن، بنا نهادن

نوشتن ایده و متن
یادداشت برداری کردن
ب قلم تحریر در آوردن ( در رمان ها )


کلمات دیگر: