کلمه جو
صفحه اصلی

shopping cart

انگلیسی به انگلیسی

• push cart in which one places items to be purchased

جملات نمونه

1. Two women wheeled the shopping cart into the dairy cooler for safekeeping so the Moes could go have lunch.
[ترجمه ترگمان]دو زن، چرخ دستی خرید را به the بستند تا آن را امن نگه دارند تا مو هم بتواند ناهار بخورد
[ترجمه گوگل]دو زن سبد خرید را به سمت کولر لبنی چرخانده بودند تا بتوانند ناهار بخورند

2. Pushing a shopping cart full of possessions.
[ترجمه رضا امینی] سبد حمل خرید
[ترجمه ترگمان] داشتن یه گاری پر از دارایی
[ترجمه گوگل]با فشار دادن یک سبد خرید پر از اموال

3. I wheel a shopping cart down the aisles of the neighborhood Grand Union, and he follows, swiftly, greedily.
[ترجمه ترگمان]من یک گاری خرید را از میان راهروهای آن ناحیه دور می کنم و او به چابکی و حریصانه به دنبال او می آید
[ترجمه گوگل]من یک سبد خرید را به پایین راهروهای محله اتحاد بزرگ می کشم، و به سرعت، به طرز وحشیانه ای دنبال می کند

4. When we park the shopping cart and dump our bag, they swoop down to investigate.
[ترجمه ترگمان]وقتی که ما گاری خرید رو پارک می کنیم و کیف هامون رو از بین می بریم اونا میخوان تحقیق کنن
[ترجمه گوگل]هنگامی که سبد خریدمان را پارک می کنیم و کیسه ی ما را می ریزیم، آنها به دنبال تحقیق می روند

5. It is really convenient. Let's get a shopping cart.
[ترجمه ترگمان]واقعا مناسب است بیایید یک سبد خرید داشته باشیم
[ترجمه گوگل]واقعا راحت است بگذارید یک سبد خرید بگیریم

6. Please bid if you already worked on this shopping cart and can do this fast.
[ترجمه ترگمان]لطفا اگر در حال حاضر بر روی این سبد خرید کار کرده اید و می توانید این کار را سریع انجام دهید، پیشنهاد قیمت دهید
[ترجمه گوگل]لطفا پیشنهاد دهید اگر قبلا در این سبد خرید کار کرده باشید و می توانید این کار را سریع انجام دهید

7. As the identity thief passed an abandoned shopping cart, Karen saw her arm swing out.
[ترجمه ترگمان]وقتی دزد هویت یک گاری خرید متروکه را رد کرد، کارن دید که دستش تاب می خورد
[ترجمه گوگل]همانطور که دزد هویت یک سبد خرید رها شده را منتقل کرد، کارن بازویش را باز کرد

8. I wish! A housewife with a shopping cart would've beaten me on that last hill.
[ترجمه ترگمان]ای کاش! یک زن خانه دار با یک گاری خرید مرا روی آن تپه آخری زده بود
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم! یک زن خانه دار با یک سبد خرید من در آخرین تپه من را مورد ضرب و شتم قرار داده ام

9. Then I wheeled the shopping cart up to the same cashier as before.
[ترجمه ترگمان]سپس چرخ دستی خرید را به یک صندوق دار مثل قبل حرکت دادم
[ترجمه گوگل]سپس من سبد خرید را به همان صندوقدار قبلا چرخیدم

10. Maybe we should get a shopping cart.
[ترجمه ترگمان] شاید بهتر باشه یه cart بخریم
[ترجمه گوگل]شاید ما یک سبد خرید داشته باشیم

11. Rounding the third aisle, catching up on months of gossip, we practically hit her with our shopping cart.
[ترجمه ترگمان]در کنار راهروی سوم، در حالی که چند ماه غیبت داشتیم، عملا با گاری our به او ضربه زدیم
[ترجمه گوگل]دور سوم مسافت را به پایان رسانده و در ماههای گذشته شایعات فراوانی به دست آورده ایم

12. In the supermarket, we felt grand wheeling around our shopping cart, overflowing with groceries enough for a whole week.
[ترجمه ترگمان]در سوپر مارکت، ما حس کردیم که در حال گردش با گاری our که یک هفته تمام آن را پر کرده و پر از مواد غذایی است
[ترجمه گوگل]در سوپرمارکت، ما در اطراف سبد خریدمان احساس غرور کردیم و برای یک هفته تمام مواد غذایی را به اندازه کافی پر کردیم

13. VerioStore incorporates on-line product catalogs, a cash register, a shopping cart and shipping and sales tax calculations.
[ترجمه ترگمان]VerioStore، فهرست های محصول لاین، یک ثبت نقدی، یک سبد خرید و محاسبات مالیاتی و فروش را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]VerioStore شامل کاتالوگ محصولات آنلاین، ثبت نقدی، سبد خرید و محاسبات حمل و نقل و مالیات بر فروش است

14. In another exercise, we were put in groups and given the job of redesigning a shopping cart.
[ترجمه ترگمان]در یک تمرین دیگر، ما در گروه قرار گرفتیم و کار طراحی مجدد یک گاری خرید را انجام دادیم
[ترجمه گوگل]در یک تمرین دیگر، ما در گروه قرار داده شد و با توجه به طراحی یک سبد خرید دوباره به آن پرداختیم

پیشنهاد کاربران

چرخ دستی، چرخ خرید فروشگاهی

=trolley ( انگلیسی بریتانیایی )


کارت خرید

سبد خر ید


سبد خرید فروشگاه

سبد خرید فرشگاه

دوزن

سبد فروشگاه


Is sth that u use when u go to shopping mall to put things in it

سبد چرخدار


کلمات دیگر: