قطعا، حتما
decidedly
قطعا، حتما
انگلیسی به فارسی
به مقدار زیاد، بهطور آشکار، بسیار
مصممانه، با ارادهی راسخ، با عزم جزم
قطعی، بهطور مسلم
قطعا
انگلیسی به انگلیسی
• clearly, definitely
decidedly means to a great extent and in a way that is obvious.
if you say something decidedly, you say it in a way that suggests you are unlikely to change your mind.
decidedly means to a great extent and in a way that is obvious.
if you say something decidedly, you say it in a way that suggests you are unlikely to change your mind.
مترادف و متضاد
certainly
Synonyms: absolutely, bloody, by all means, clearly, decisively, determinedly, distinctly, downright, emphatically, flat out, for a fact, in spades, no catch, no holds barred, no ifs ands or buts, no mistake, no strings attached, of course, positively, powerful, real, really, right, straight out, strongly, sure, surely, terribly, terrifically, unequivocally, unmistakably
جملات نمونه
1. decidedly no
مسلما نه
2. she spoke decidedly
او با قاطعیت صحبت می کرد.
3. the soldiers were decidedly tired
سربازان به طور آشکاری خسته بودند.
4. The local provision of facilities is decidedly patchy.
[ترجمه ترگمان]تامین محلی امکانات، به طور قطع و تکه تکه (گسسته)است
[ترجمه گوگل]تسهیلات محلی تأسیسات، قطعا تکه تکه است
[ترجمه گوگل]تسهیلات محلی تأسیسات، قطعا تکه تکه است
5. She had a decidedly down-at-heel appearance.
[ترجمه ترگمان] اون یه جورایی روی پاشنه پا ظاهر شده بود
[ترجمه گوگل]او ظاهری کاملا پاشنه دار داشت
[ترجمه گوگل]او ظاهری کاملا پاشنه دار داشت
6. She had a decidedly murky past.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این او گذشته ای نسب تا تیره داشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال به طور اتفاقی تاریکه گذشته بود
[ترجمه گوگل]او تا به حال به طور اتفاقی تاریکه گذشته بود
7. Make up your mind to act decidedly and take the consequences. No good is ever done in this world by hesitation.
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که قطعا دست به کار شوید و نتایج را بگیرید هیچ سودی در این دنیا با دودلی انجام نمی شود
[ترجمه گوگل]ذهن خود را به طور مرتب عمل کنید و عواقب آن را بپذیرید هیچ تردیدی در این جهان وجود ندارد
[ترجمه گوگل]ذهن خود را به طور مرتب عمل کنید و عواقب آن را بپذیرید هیچ تردیدی در این جهان وجود ندارد
8. It all sounds decidedly risky to me.
[ترجمه ترگمان]به نظر من که همه چیز برای من خطرناک است
[ترجمه گوگل]همه اینها برای من کاملا خطرناک است
[ترجمه گوگل]همه اینها برای من کاملا خطرناک است
9. I feel decidedly unwell this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح احساس کسالت می کنم
[ترجمه گوگل]امروز صبح احساس ناخوشایند می کنم
[ترجمه گوگل]امروز صبح احساس ناخوشایند می کنم
10. She was decidedly cool about the proposal.
[ترجمه ترگمان]مسلما از پیشنهاد خواستگاری خیلی خونسرد بود
[ترجمه گوگل]او در مورد این پیشنهاد قطعا دلپذیر بود
[ترجمه گوگل]او در مورد این پیشنهاد قطعا دلپذیر بود
11. His musical achievements have been decidedly slender.
[ترجمه ترگمان]achievements موسیقی او قطعا باریک بوده است
[ترجمه گوگل]دستاوردهای موسیقی او قطعا باریک است
[ترجمه گوگل]دستاوردهای موسیقی او قطعا باریک است
12. The milk smells/tastes decidedly off.
[ترجمه ترگمان]مزه شیر خشک و مزه می شود
[ترجمه گوگل]بوی شیر کاملا شیرین است
[ترجمه گوگل]بوی شیر کاملا شیرین است
13. I came from a family that was decidedly oddball you know.
[ترجمه ترگمان]من از خانواده ای آمدم که از این تا به حال آدم عجیبی بود
[ترجمه گوگل]من از یک خانواده بی خبر بودم که به شدت عجیب و غریب بود
[ترجمه گوگل]من از یک خانواده بی خبر بودم که به شدت عجیب و غریب بود
14. She was decidedly cool towards me.
[ترجمه ترگمان]مسلما نسبت به من خیلی خونسرد بود
[ترجمه گوگل]او کاملا به سمت من خلوت بود
[ترجمه گوگل]او کاملا به سمت من خلوت بود
15. Lunch was a decidedly unglamorous affair.
[ترجمه ترگمان]ناهار واقعا مربوط به unglamorous بود
[ترجمه گوگل]ناهار یک امر کاملا غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]ناهار یک امر کاملا غم انگیز بود
پیشنهاد کاربران
قاطعانه
قطعا. حتما
definitely
Precisely
definitely
Precisely
با قاطعیت
به وضوح، آشکارا
کلمات دیگر: