1. He was also a brilliant propagandist for free trade.
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک تبلیغ عالی برای تجارت آزاد بود
[ترجمه گوگل]او همچنین یک تبلیغگرای درخشان برای تجارت آزاد بود
2. The papers were full of the most blatant propagandist nonsense.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها پر از the و blatant بودند
[ترجمه گوگل]این مقالات پر از بی معنی ترین تبلیغات تبلیغاتی بود
3. It was they who would make full propagandist use of Suez as a blatant example of Western imperialism.
[ترجمه ترگمان]آنان بودند که از سوئز به عنوان نمونه آشکار امپریالیسم غربی استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]اینها کسانی بودند که استفاده کامل از تبلیغاتی سوئز را به مثابه نمونه ی پر از امپریالیسم غربی می کردند
4. Because public praise just is best propagandist means.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که ستایش عمومی بهترین تبلیغات است
[ترجمه گوگل]از آنجا که ستایش عمومی تنها بهترین ابزار تبلیغاتی است
5. He never ceased from his activities as a propagandist.
[ترجمه ترگمان]او هرگز از فعالیت های خود به عنوان یک propagandist دست برنداشته بود
[ترجمه گوگل]او هرگز از فعالیت هایش به عنوان یک تبلیغگر متوقف نشد
6. He had been the chief prophet and propagandist of the Nazi movement.
[ترجمه ترگمان]او رهبری و تبلیغات حزب نازی را بر عهده داشت
[ترجمه گوگل]او پیامبر و تبلیغگر جنبش نازی بوده است
7. And he was a lifelong propagandist for the liberating force of the music he helped create.
[ترجمه ترگمان]و او برای رهایی از نیرویی که به خلق کردن آن کمک می کرد، یک تبلیغات چی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]و او یک تبلیغات مادام العمر برای نیروی آزادسازی موزیک بود که به ایجاد آن کمک کرد
8. The matter was discussed ex parte by propagandist on both sides.
[ترجمه ترگمان]در هر دو طرف این موضوع مورد بحث و بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این مسئله توسط طرفداران تبلیغ در هر دو طرف مورد بحث قرار گرفت
9. Besides being a propagandist, the Field Mouse was also a literary man of sorts.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر یک تبلیغات چی، مجله موش صحرایی نیز یک مرد ادبی از نوع بود
[ترجمه گوگل]علاوه بر اینکه یک تبلیغگر بود، موش صحرایی نیز نوعی ادبیات بود
10. Meanwhile, we still carry case of propagandist typical case, awe law-breaker, formed powerful public opinion momentum.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ما هنوز هم یک مورد معمول را حمل می کنیم، قانون awe، که افکار عمومی قدرتمند را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]در ضمن، ما هنوز موارد خاص پروپاقانتی، قانون گذار محرمانه، شکل می گیریم، شکل گیری قدرتمند قدرت عمومی است
11. He was in large part a journalist and propagandist.
[ترجمه ترگمان]او به بزرگی یک روزنامه نگار و یک تاجر بود
[ترجمه گوگل]او بخش بزرگی از روزنامه نگار و تبلیغگر بود
12. He was rescued by chief minister Robert Harley, who put him to work as a government spy and propagandist.
[ترجمه ترگمان]او توسط وزیر اعلی، رابرت هارلی، نجات یافت که او را به عنوان جاسوس و تبلیغات دولتی به کار برد
[ترجمه گوگل]او توسط رابرت هارلی، وزیر امور خارجه، نجات یافت و او را به عنوان یک جاسوسی و تبلیغاتی دولتی کار کرد
13. Was it a matter of routine, or was there some specific, possibly propagandist purpose?
[ترجمه ترگمان]آیا این یک امر عادی بود، یا شاید یک هدف خاص و احتمالا تبلیغاتی وجود داشت؟
[ترجمه گوگل]آیا این مسئله ای معمول بود یا هدف خاصی که احتمالا تبلیغاتی بود وجود داشت؟