انجام، اتمام، کمال، اوج، اجرا، پایان، انتها، فرجام، تکمیل ,انجام ,مقصد,کمال ,منتها
consummation
انجام، اتمام، کمال، اوج، اجرا، پایان، انتها، فرجام، تکمیل ,انجام ,مقصد,کمال ,منتها
انگلیسی به فارسی
به فعل رسانی ازدواج (با انجام جماع)
انجام، اتمام، کمال، اوج، اجرا
پایان، انتها، فرجام
انگلیسی به انگلیسی
• realization, culmination, perfection, completion
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of consummating; completion; fulfillment.
• مترادف: completion, culmination, fulfillment
• مشابه: accomplishment, achievement, attainment, conclusion, realization, termination
• مترادف: completion, culmination, fulfillment
• مشابه: accomplishment, achievement, attainment, conclusion, realization, termination
• (2) تعریف: an ultimate conclusion; end.
• مترادف: completion, culmination
• مشابه: close, conclusion, denouement, end, finale, finish, termination
• مترادف: completion, culmination
• مشابه: close, conclusion, denouement, end, finale, finish, termination
• (3) تعریف: the bringing of a marriage to completion by the first act of intercourse.
• مشابه: completion, culmination, fulfillment, realization
• مشابه: completion, culmination, fulfillment, realization
مترادف و متضاد
achievement, fulfillment
Synonyms: cleanup, completion, culmination, doing it to a T, end, mop-up, payoff, perfection, realization, to a finish, wind-up, wrap, wrap-up
Antonyms: failure, unfulfillment
جملات نمونه
1. a consummation devoutly to be wished
(شکسپیر) پایانی که باید از ته دل آرزو کرد
2. the consummation of a contract by mutual signature
به مرحله ی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین
3. (shakespeare) it's a consummation devoutly to be wished
آن فرجامی است که باید پرهیزکارانه در آرزویش بود.
4. The paintings are the consummation of his life's work.
[ترجمه Arya.Arya] آن نقاشی ها حاصل یک عمر کار اوست.
[ترجمه ترگمان]نقاشی ها اوج کار او هستند[ترجمه گوگل]نقاشی ها نتیجه کار زندگی او است
5. What we are witnessing is the eager consummation that follows a long and passionate seduction.
[ترجمه ترگمان]چیزی که ما شاهد آن هستیم، اتمام اشتیاق است که از یک اغوا کننده طولانی و پر شور پیروی می کند
[ترجمه گوگل]چیزی که شاهد آن هستیم، تکامل مستحکمی است که به دنبال یک فریب طولانی و پرشور است
[ترجمه گوگل]چیزی که شاهد آن هستیم، تکامل مستحکمی است که به دنبال یک فریب طولانی و پرشور است
6. For if consummation was the obverse side of the coin at Niagara, death or the prospect of death was the reverse.
[ترجمه ترگمان]زیرا اگر به طور کامل قسمت obverse سکه در آبشار نیاگارا بود، مرگ یا چشم انداز مرگ وارونه بود
[ترجمه گوگل]برای اینکه اگر انطباق طرف مقابل سکه در نایگارا باشد، مرگ یا چشم انداز مرگ، معکوس بود
[ترجمه گوگل]برای اینکه اگر انطباق طرف مقابل سکه در نایگارا باشد، مرگ یا چشم انداز مرگ، معکوس بود
7. Then it seemed that the consummation would follow soon on the heels of its inauguration.
[ترجمه ترگمان]آن وقت به نظر می رسید که به زودی روز افتتاحیه به پایان خواهد رسید
[ترجمه گوگل]سپس به نظر می رسید که نتیجه به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]سپس به نظر می رسید که نتیجه به پایان رسیده است
8. The principal must not interfere with the consummation of the agency or thwart the effectiveness thereof.
[ترجمه ترگمان]مدیر نباید در پایان نمایندگی دخالت کند و یا اثربخشی آن را خنثی کند
[ترجمه گوگل]مدیر باید با اتمام آژانس تداخل نداشته باشد یا اثر آن را خنثی کند
[ترجمه گوگل]مدیر باید با اتمام آژانس تداخل نداشته باشد یا اثر آن را خنثی کند
9. The bold and brilliant dream still awaits its consummation.
[ترجمه ترگمان]رویای شجاعانه و درخشان هنوز در انتظار آن است
[ترجمه گوگل]رویای جسورانه و درخشان هنوز هم به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]رویای جسورانه و درخشان هنوز هم به پایان رسیده است
10. But of this course the Sun makes consummation up in the South.
[ترجمه ترگمان]اما در این درس خورشید در جنوب به اوج خود می رسد
[ترجمه گوگل]اما از این دوره، خورشید در جنوب پیروی می کند
[ترجمه گوگل]اما از این دوره، خورشید در جنوب پیروی می کند
11. Whether or not it is completeness, consummation and gain don't change his humbleness.
[ترجمه ترگمان]چه کامل باشد، چه کامل باشد و کسب تواضع و فروتنی خود را تغییر ندهد
[ترجمه گوگل]این که آیا آن کامل است، تکمیل و به دست آورد، عفت او را تغییر نمی دهد
[ترجمه گوگل]این که آیا آن کامل است، تکمیل و به دست آورد، عفت او را تغییر نمی دهد
12. Death is to us change, not consummation, and the commencement of a new existence.
[ترجمه ترگمان]مرگ برای ما تغییر می کند، نه به نتیجه، و شروع یک زندگی جدید
[ترجمه گوگل]مرگ به ما تغییر می کند، و نه نتیجه گیری و آغاز یک موجود جدید
[ترجمه گوگل]مرگ به ما تغییر می کند، و نه نتیجه گیری و آغاز یک موجود جدید
13. The inane promise of consummation cannot attract people to around the Wheel of Law any longer.
[ترجمه ترگمان]وعده هایی که به اوج خود می رسند نمی توانند مردم را به دور چرخ قانون جذب کنند
[ترجمه گوگل]وعده محبت آمیز نمیتواند دیگران را در اطراف چرخهای قانون جذب کند
[ترجمه گوگل]وعده محبت آمیز نمیتواند دیگران را در اطراف چرخهای قانون جذب کند
14. Establishment and consummation of copyright collective management organization needs two steps.
[ترجمه ترگمان]تاسیس و تکمیل سازمان مدیریت جمعی به دو مرحله نیاز دارد
[ترجمه گوگل]ایجاد و به پایان رساندن سازمان مدیریت جمعی کپی رایت نیاز به دو مرحله دارد
[ترجمه گوگل]ایجاد و به پایان رساندن سازمان مدیریت جمعی کپی رایت نیاز به دو مرحله دارد
the consummation of a contract by mutual signature
به مرحلهی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین
(Shakespeare) it's a consummation devoutly to be wished.
آن فرجامی است که باید از روی تقوا در آرزویش بود.
پیشنهاد کاربران
زفاف
ازدواج کردن
وصال
وصال
کلمات دیگر: