1. bureaucracy and its concomitant dangers of corruption and delay
دیوان سالاری و خطرات همایند آن که عبارتند از فساد و تاخیر
2. dissatisfaction is a common concomitant of adolescence
ناخشنودی معمولا با بلوغ همراه است.
3. Cultures that were better at trading saw a concomitant increase in their wealth.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ هایی که در تجارت بهتر بودند، شاهد افزایش مداوم ثروت آن ها بودند
[ترجمه گوگل]فرهنگ هایی که در تجارت بهتر بودند افزایش ثروت خود را افزایش دادند
4. Loss of memory is a natural concomitant of old age.
[ترجمه ترگمان]فقدان حافظه، یک نمونه طبیعی از سن و سال گذشته است
[ترجمه گوگل]از دست دادن حافظه، طبیعی است که با پیری همراه است
5. Any increase in students meant a concomitant increase in funding.
[ترجمه ترگمان]هر افزایشی در دانش آموزان منجر به افزایش مداوم بودجه می شود
[ترجمه گوگل]هر افزایش در دانش آموزان به معنای افزایش همزمان مالی بود
6. This approach was concomitant with the move away from relying solely on official records.
[ترجمه ترگمان]این رویکرد همراه با حرکت به دور از اتکا به بایگانی رسمی بود
[ترجمه گوگل]این رویکرد همراه با حرکت به دور از تکیه بر تکالیف رسمی بود
7. Clearly also the rise of urbanism brought a concomitant rise of crime and prostitution.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، ظهور شهرسازی یک افزایش ناگهانی جرم و فحشا را به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]واضح است که ظهور شهرنشینی، افزایش جرم و فحشا را هم افزایش داد
8. The provision of such packs of information is concomitant with that proposal.
[ترجمه ترگمان]ارایه چنین بسته های اطلاعاتی با این پیشنهاد همراه است
[ترجمه گوگل]ارائه چنین بسته های اطلاعاتی همراه با این پیشنهاد است
9. Soldiers must be aware of the concomitant risks and responsibilities of military service.
[ترجمه ترگمان]سربازان باید از خطرات و مسئولیت های خدمات نظامی آگاه باشند
[ترجمه گوگل]سربازان باید از خطرات و مسئولیت های خدمات نظامی آگاه باشند
10. But have these expanded powers and the concomitant increase in punitiveness had the desired effect upon crime?
[ترجمه ترگمان]اما آیا این قدرت های توسعه یافته و افزایش مداوم در punitiveness تاثیر مورد نظر بر جرم را داشته اند؟
[ترجمه گوگل]اما آیا این قدرت گسترش یافته و افزایش مجدد آن در مجازات تاثیر مثبتی بر جرم دارد؟
11. No other concomitant infective agents have been implicated in the course of the disease to date.
[ترجمه ترگمان]هیچ عامل دیگری درگیر این بیماری در طول این بیماری تا به امروز دخیل نبوده است
[ترجمه گوگل]هیچ عارضه دیگری از عفونت در طول بیماری به وقوع پیوست
12. Infusion of calcium concomitant with the diuresis will further augment renal magnesium excretion.
[ترجمه ترگمان]infusion کلسیم همراه با diuresis بیشتر دفع منیزیم renal را افزایش خواهد داد
[ترجمه گوگل]تزریق کلسیم همراه با دیورز باعث افزایش دفع منیزیم کلیوی می شود
13. Concomitant with the obsession with dirt was a desire for order.
[ترجمه ترگمان]concomitant با عقده دل فریب، آرزوی نظم و ترتیب بود
[ترجمه گوگل]همراه با وسواس با خاک، میل به سفارش بود
14. No patient had any concomitant disease.
[ترجمه ترگمان] هیچ بیمار بیماری concomitant نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ بیمار هیچ بیماری مشابهی نداشت