کلمه جو
صفحه اصلی

doggedly

انگلیسی به فارسی

با دقت


انگلیسی به انگلیسی

• tenaciously, perseveringly, persistently

جملات نمونه

1. the soldiers defended the bridge doggedly
سربازان با سرسختی از پل دفاع کردند.

2. He was still doggedly pursuing his studies.
[ترجمه ترگمان]او همچنان سرسختانه مطالعات خود را دنبال می کرد
[ترجمه گوگل]او هنوز به سختی به دنبال تحصیلاتش بود

3. I kept at it, doggedly and patiently until finally I could skate.
[ترجمه ترگمان]سرسختانه و صبورانه به آن نگاه کردم تا بالاخره بتوانم اسکیت کنم
[ترجمه گوگل]من آن را نگه داشتم، به سختی و صمیمانه، تا زمانی که بالاخره توانستم اسکیت بکنم

4. Although the men fought doggedly on, a sense of hopeless despair engulfed them.
[ترجمه ترگمان]با وجود این که مردها سرسختانه مقاومت می کردند، احساس ناامیدی ناامیدی آن ها را در خود فرو می برد
[ترجمه گوگل]هرچند که مردان به شدت با آنها مبارزه می کردند، احساس ناامیدی ناامید شد

5. She would fight doggedly for her rights as the children's mother.
[ترجمه ترگمان]او سرسختانه برای حقوق خود به عنوان مادر بچه ها مبارزه می کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت برای حقوق خود به عنوان مادربزرگ مبارزه می کند

6. Wagner had climbed up the greasy pole doggedly, and methodically.
[ترجمه ترگمان]واگنر با لجاجت و methodically از میله روغنی بالا رفته بود
[ترجمه گوگل]واگنر به طور مرتب و روشناپذیر، قطب چربی را بالا برد

7. Like Mao before him, Deng doggedly clung to power, despite becoming less mentally sharp in his final years.
[ترجمه ترگمان]همانند مائو قبل از او، با وجود اینکه در ساله ای آخر عمر خود به لحاظ ذهنی کم تر هشیار شده بود، سرسختانه به قدرت چسبیده بود
[ترجمه گوگل]مانند مئو قبل از او، دنگ به شدت به قدرت پیوست، با وجود آن که در سالهای آخر عمر خود را از لحاظ ذهنی کمتری در بر داشت

8. Tom set his jaw, frowning, listening, and concentrating doggedly on his own life.
[ترجمه ترگمان]تام ابروهایش را درهم کشید، اخم کرد و با لجاجت به زندگی خودش تمرکز کرد
[ترجمه گوگل]تام فک خود را، فریاد زد، گوش دادن و تمرکز بر روی زندگی خود را

9. Three generations of imitation so doggedly faithful that it defied credibility.
[ترجمه ترگمان]سه نسل از تقلید که سرسختانه به آن وفادار بودند، اعتبار را به چالش کشیدند
[ترجمه گوگل]سه نسل از تقلید به طرز وحشیانه وفادار است که اعتبار را از بین می برد

10. In 1943 he was still doggedly pursuing his studies.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۴۳ او همچنان سرسختانه مطالعات خود را دنبال می کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1943 هنوز تحصیلاتش را ادامه داد

11. So she went off to go doggedly through the full factual screening of Posi's data of Fraxilly.
[ترجمه ترگمان]بنابراین او رفت تا سرسختانه از طریق غربالگری کامل واقعی داده های posi از Fraxilly برود
[ترجمه گوگل]بنابراین او رفت و به سختی از طریق غربالگری واقعی از داده های پوزی از Fraxilly

12. But not completely different, an inner voice amended doggedly.
[ترجمه ترگمان]اما نه کاملا متفاوت، صدای درونی سرسختانه اصلاح شد
[ترجمه گوگل]اما کاملا متفاوت نیست، صدای داخلی اصلاح شده است

13. He worked doggedly for beauty, sonority, exactness; perfection - but never the monogrammed perfection of a writer like Wilde.
[ترجمه ترگمان]سرسختانه برای زیبایی، sonority، دقیق و کامل کار می کرد - اما هرگز کامل یک نویسنده مثل وایلد را ندیده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت برای زیبایی، صداقت، دقیق کار کرد کمال - اما کمال تکثر نویسندگی مانند وایلد

14. He trudged forward doggedly, blinking the ice from his eyelashes.
[ترجمه ترگمان]سرسختانه به جلو پیش رفت و یخ را از مژگانش جدا کرد
[ترجمه گوگل]او به سختی به جلو حرکت کرد و چشم هایش را از مژه هایش پرت کرد

15. He sat down on a bench, unceremoniously, doggedly, like a man in trouble.
[ترجمه ترگمان]بدون تعارف و سرسختانه، مثل مردی که در دردسر افتاده باشد، روی نیمکتی نشست
[ترجمه گوگل]او روی یک نیمکت نشسته بود، بدون سر و صدایی، به سختی، مانند یک مرد در معرض

پیشنهاد کاربران

سرسختانه - لجوجانه

ترشرویی
لجوج
فک کنم سگ اخلاق هم بشه🥴


کلمات دیگر: