• punishment, correction; chastisement
chastening
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. the gambler's suicide had a chastening effect on his friends
خودکشی قمارباز اثرمنزه کننده ای بر دوستان او داشت.
2. He has clearly not been chastened by his thirteen days in detention.
[ترجمه ترگمان]او به روشنی سیزده روز بازداشت خود را تنبیه نکرده است
[ترجمه گوگل]او به طور واضح توسط سیزده روز بازداشتش متهم نشده است
[ترجمه گوگل]او به طور واضح توسط سیزده روز بازداشتش متهم نشده است
3. She has been chastened by all kinds of experiences in life.
[ترجمه ترگمان]او همه تجربه های زندگی را تنبیه کرده است
[ترجمه گوگل]او توسط تمام تجربیات زندگی به قتل رسیده است
[ترجمه گوگل]او توسط تمام تجربیات زندگی به قتل رسیده است
4. He felt suitably chastened and apologized.
[ترجمه ترگمان]او تنبیه خوبی شد و عذرخواهی کرد
[ترجمه گوگل]او احساس راحتی کرد و عذرخواهی کرد
[ترجمه گوگل]او احساس راحتی کرد و عذرخواهی کرد
5. Party workers have returned to their home towns, chastened by their overwhelming defeat.
[ترجمه ترگمان]کارگران حزبی به شهرهای اصلی خود بازگشته و با شکست شدید خود تنبیه شدند
[ترجمه گوگل]کارگران حزب به شهرهای اصلی خود بازگشته اند، که توسط شکست قریب الوقوعشان محکوم شده اند
[ترجمه گوگل]کارگران حزب به شهرهای اصلی خود بازگشته اند، که توسط شکست قریب الوقوعشان محکوم شده اند
6. From this chastening experience he learnt some useful lessons.
[ترجمه ترگمان]از این تجربه chastening درس های مفیدی یاد گرفت
[ترجمه گوگل]از این تجربه قصاص او برخی از درس های مفید را آموخت
[ترجمه گوگل]از این تجربه قصاص او برخی از درس های مفید را آموخت
7. He was chastened by his failure.
[ترجمه ترگمان]از کار افتادن او تنبیه می شد
[ترجمه گوگل]او توسط شکست خود محکوم شد
[ترجمه گوگل]او توسط شکست خود محکوم شد
8. She gave them a chastening lecture.
[ترجمه ترگمان]او به آن ها یک سخنرانی طولانی داد
[ترجمه گوگل]او به آنها یک سخنرانی قصاص داد
[ترجمه گوگل]او به آنها یک سخنرانی قصاص داد
9. chasten a proud spirit.
[ترجمه ترگمان]یک روح مغرور برای کار کردن
[ترجمه گوگل]یک روحیه افتخار بزنید
[ترجمه گوگل]یک روحیه افتخار بزنید
10. He was chastened by the traffic accident; he had nearly died.
[ترجمه ترگمان]از تصادف رانندگی یاد گرفته بود؛ نزدیک بود بمیرد
[ترجمه گوگل]او توسط تصادف تصادف محکوم شد؛ او نزدیک به مرگ بود
[ترجمه گوگل]او توسط تصادف تصادف محکوم شد؛ او نزدیک به مرگ بود
11. The President now seems a more chastened and less confident politician than when he set out a week ago.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور اکنون به نظر می رسد که سیاست مدار chastened و confident از زمانی است که یک هفته پیش شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور امروز به نظر می رسد یک سیاستمدار سخت تر و کمتر اعتماد به نفس از زمانی که او یک هفته پیش
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور امروز به نظر می رسد یک سیاستمدار سخت تر و کمتر اعتماد به نفس از زمانی که او یک هفته پیش
12. He was chastened by the defeat and determined to work harder in future.
[ترجمه ترگمان]او با شکست تنبیه شد و تصمیم گرفت در آینده سخت تر کار کند
[ترجمه گوگل]او توسط شکست شکست خورد و مصمم به کار سخت تر در آینده بود
[ترجمه گوگل]او توسط شکست شکست خورد و مصمم به کار سخت تر در آینده بود
13. His style was chastened by study of great writers.
[ترجمه ترگمان]سبک او به وسیله مطالعه نویسندگان بزرگ تنبیه شد
[ترجمه گوگل]سبک او توسط مطالعه نویسندگان بزرگ فریب خورده بود
[ترجمه گوگل]سبک او توسط مطالعه نویسندگان بزرگ فریب خورده بود
14. Age has chastened his violent temper.
[ترجمه ترگمان]دوران خوی خشن او را تنبیه کرده است
[ترجمه گوگل]عصر خشم خود را به قتل رسانده است
[ترجمه گوگل]عصر خشم خود را به قتل رسانده است
15. Military leaders, chastened by Vietnam, have learned to be cautious.
[ترجمه ترگمان]رهبران نظامی، تنبیه توسط ویتنام، یاد گرفته اند که محتاط باشند
[ترجمه گوگل]رهبران نظامی، که توسط ویتنام متهم شده اند، بسیار محتاط بوده اند
[ترجمه گوگل]رهبران نظامی، که توسط ویتنام متهم شده اند، بسیار محتاط بوده اند
کلمات دیگر: