کلمه جو
صفحه اصلی

grandmotherly


وابسته به مادر بزرگ، مادر بزرگانه، مهربان، مادربزرگ وار، جده وار

انگلیسی به فارسی

وابسته به مادر بزرگ، مادر بزرگانه


مهربان


(عامیانه) عصبی و ایرادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning a grandmother or grandmothers.

(2) تعریف: having qualities considered normal for grandmothers, such as amused tolerance.

• of a grandmother, characteristic of a grandmother

جملات نمونه

1. The second woman was a grandmotherly type.
[ترجمه ترگمان]زن دوم از نوع grandmotherly بود
[ترجمه گوگل]زن دوم نوع مادربزرگ بود

2. Everybody liked grandmotherly Barbara Bush, who kept her wicked barbs private and mostly stayed out of public political combat.
[ترجمه ترگمان]هر کسی grandmotherly باربارا بوش را دوست داشت که خاره ای آلت دست او را به طور خصوصی نگه داشته بود و اغلب از نبرد سیاسی عمومی بیرون مانده بود
[ترجمه گوگل]همه دوست داشتند باربارا بوش، مادربزرگ، که خصوصیات خود را از دست داده بود و اکثرا از مبارزه سیاسی عمومی ماند

3. This tiny cottage was occupied by a charming, grandmotherly lady called Mrs. Newman.
[ترجمه ترگمان]این کلبه کوچک توسط یک خانم زیبا و grandmotherly که خانم Newman نامیده می شد اشغال شده بود
[ترجمه گوگل]این کلبه کوچک توسط یک خانم جذاب و مادربزرگ به نام خانم نیومن اشغال شد

4. That grandmotherly figure who always carries a handbag and never says anything controversial?
[ترجمه ترگمان]آن شخصیت grandmotherly که همیشه کیف دستی را حمل می کند و هرگز چیزی بحث برانگیز نمی گوید؟
[ترجمه گوگل]این شخصیت مادربزرگ که همیشه کیف دستی را حمل می کند و هیچوقت بحث برانگیز نیست؟

5. For example, a grandmotherly woman staffing an animal rights booth at a recent street fair was distributing a brochure.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک زن grandmotherly در یک غرفه حقوق حیوانات در یک نمایشگاه اخیر خیابانی در حال توزیع بروشور بود
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک زن مادربزرگ که در یک نمایشگاه خیابانی اخیر، یک غرفه حقوق حیوانات را در اختیار داشت، یک بروشور را توزیع کرد

6. I left my belongings with this grandmotherly figure and entered into this magnificent hall of learning.
[ترجمه ترگمان]وسایلم را با این هیکل grandmotherly ترک کردم و وارد این تالار مجلل و باشکوه شدم
[ترجمه گوگل]اموالم را با این شکل مادربزرگ ترک کردم و وارد این سالن یادگاری شدم

7. They look kindly at Marianne, and the grandmotherly wife sums up the story's theme when she remarks that "Sometimes what you get turns out to be better than what you wanted in the first place. "
[ترجمه ترگمان]آن ها با مهربانی به ماریا نه نگاه می کنند و وقتی او اظهار می کند که \"بعضی وقت ها آنچه که به نظر می رسد بهتر از آنچه که در وهله اول می خواستید، بهتر است\"
[ترجمه گوگل]آنها با مهربانی در ماریان نگاه می کنند، و همسر مادربزرگ موضوع را با هم جمع می کند، وقتی که اظهار می کند که 'گاهی اوقات آنچه شما می توانید بهتر از آنچه که می خواهید در وهله اول '

8. People often wonder what my mother-in-law's really like. People think she's a sweet, grandmotherly, Aunt Bea type. She's actually more like, mmm, Don Corleone.
[ترجمه ترگمان]مردم اغلب متعجب می شوند که مادر من چه شکلی است مردم فکر می کنن اون یه دختر شیرین و grandmotherly، خاله Bea اون بیشتر شبیه، هوم، Corleone
[ترجمه گوگل]مردم اغلب تعجب می کنند آنچه که مادر من واقعا دوست دارد مردم فکر می کنند او شیرین، مادر بزرگ، نوع عمه با است او در واقع بیشتر شبیه، mmm، Don Corleone است

9. I watched him beating his bunch of grass against his knees, with that preoccupied grandmotherly air that elephants have.
[ترجمه ترگمان]او را تماشا کردم که مشتی علف را روی زانوهایش گذاشت، با آن هوای گرم که فیل داشت
[ترجمه گوگل]من تماشا کردم او ضرب و شتم دسته خود را از چمن علیه زانو خود، با این هوا مادر بزرگ مشغول است که فیل

10. A small town prosecuting attorney called his first witness to a trial, a grandmotherly, elderly woman.
[ترجمه ترگمان]دادستان شهر کوچکی بود که نخستین شاهد محاکمه او در دادگاه بود
[ترجمه گوگل]یک وکیل مدافع کوچک شهر اولین شهادت خود را برای یک محاکمه، مادربزرگ و زن سالخورده خواند

11. Recently she landed a small role in a forthcoming movie opposite Ben Stiller. She'll be the grandmotherly lady sitting in a restaurant near Stiller and his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]اخیرا او نقش کوچکی در یک فیلم سینمایی مقابل بن استیلر فرود آورد اون خانم grandmotherly خواهد بود که در رستورانی نزدیک شهر استیلر و دوست دخترش نشسته بود
[ترجمه گوگل]او اخیرا نقش کوچکی را در یک فیلم آینده بر خلاف بن استیلر به دست آورد او خانم مادربزرگ است که در رستوران نزدیک ستیلر و دوست دخترش نشسته است

12. I was the only blonde on the platform, and even though I'm pear-shaped and grandmotherly, I had not gone unnoticed by the boys.
[ترجمه ترگمان]من تنها بلوند روی سکو بودم، و با وجود اینکه گلابی شکل و شکل گلابی دیدم، از بچه ها دور نبودم
[ترجمه گوگل]من تنها بلوند بر روی پلت فرم بود، و حتی اگر من گلابی شکل و مادربزرگ بود، من پسران را ندیده بودم

13. She is in her seventies, with curly white hair and a sweet, grandmotherly smile.
[ترجمه ترگمان]او در هفده سال سن دارد، با موهای مجعد و موهای مجعد و لبخندی دلنشین
[ترجمه گوگل]او در هفتاد و هشتاد سالگی، با موهای سفید ریز و لبخند شیرین و مادربزرگ است

14. But instead I shuffled into the dining room and sat at one of the long tables next to a grandmotherly woman eating from a Tupperware bowl.
[ترجمه ترگمان]اما در عوض من به اتاق غذا خوری رفتم و کنار یکی از میزه ای طویل کنار یک زن grandmotherly نشسته بودم که از کاسه مخصوص یخچال غذا می خورد
[ترجمه گوگل]اما در عوض من به اتاق ناهار خوری زدم و در یکی از جداول طولانی کنار یک خانم مادربزرگ که از یک کاسه Tupperware خوردم نشستم


کلمات دیگر: