کلمه جو
صفحه اصلی

focussed

انگلیسی به انگلیسی

• brought to a focus; brought into focus, made clear; centered, concentrating (i.e. on a task)

جملات نمونه

1. His eyes were focussed straight ahead.
[ترجمه ترگمان]چشمانش مستقیم به جلو دوخته شده بود
[ترجمه گوگل]چشمان او مستقیم به جلو حرکت کردند

2. She turned the camera and focussed on Martin's face.
[ترجمه ترگمان]او دوربین را برگرداند و بر چهره مارتین متمرکز شد
[ترجمه گوگل]او دوربین را عوض کرد و روی صورت مارتین تمرکز کرد

3. Their energies were focussed on the alleviation of the refugees' misery.
[ترجمه ترگمان]انرژی آن ها بر کاهش فقر پناهندگان متمرکز بود
[ترجمه گوگل]انرژی های آنها بر کاهش درد و رنج ناشی از پناهندگان تمرکز داشت

4. I've got to stay focussed if I want to win this competition.
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهم این رقابت را ببرم، باید از این موضوع دور بمانم
[ترجمه گوگل]اگر میخواهم این مسابقه را بگیرم، باید تمرکز کنم

5. It was focussed on a long-stay population.
[ترجمه ترگمان]آن بر روی جمعیت ساکن طولانی مدت متمرکز بود
[ترجمه گوگل]این در مورد جمعیت طولانی مدت متمرکز بود

6. The Programme is focussed on world mineral resources, production, trade and use.
[ترجمه ترگمان]این برنامه بر منابع معدنی جهان، تولید، تجارت و کاربرد متمرکز است
[ترجمه گوگل]این برنامه بر منابع معدنی جهان، تولید، تجارت و استفاده قرار می گیرد

7. More exposure together with more focussed teaching and learning would help the situation.
[ترجمه ترگمان]بیشتر نوردهی با آموزش و یادگیری متمرکز بیشتر به وضعیت کمک می کند
[ترجمه گوگل]قرار گرفتن در معرض بیشتر با تمرکز بیشتر آموزش و یادگیری به وضعیت کمک می کند

8. Prehistoric archaeologists the world over have increasingly focussed attention on the ecological and economic aspects of life in antiquity.
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان ماقبل تاریخ جهان بیش از پیش بر جنبه های اکولوژیکی و اقتصادی زندگی در عهد عتیق متمرکز شده اند
[ترجمه گوگل]باستان شناسان ماقبل تاریخ در سراسر جهان به طور فزاینده توجه توجه به جنبه های زیست محیطی و اقتصادی زندگی در دوران باستان

9. This change has focussed attention on the effectiveness of organisations in the member states.
[ترجمه ترگمان]این تغییر توجه متمرکز بر اثربخشی سازمان ها در کشورهای عضو دارد
[ترجمه گوگل]این تغییر توجه ویژه ای به اثربخشی سازمان ها در کشورهای عضو دارد

10. The team was well prepared and focussed on the issues.
[ترجمه ترگمان]تیم بخوبی آماده بود و بر روی مسائل متمرکز بود
[ترجمه گوگل]این تیم به خوبی آماده و متمرکز بر مسائل بود

11. Discussions focussed on education, training and the role of participatory radio in the process of social change.
[ترجمه ترگمان]مباحث بر روی آموزش، آموزش و نقش رادیو مشارکتی در روند تغییرات اجتماعی متمرکز است
[ترجمه گوگل]بحث بر روی آموزش، آموزش و نقش رادیو مشارکتی در روند تغییر اجتماعی متمرکز بود

12. All of our attention was focussed on the boy.
[ترجمه ترگمان]تمام حواس ما روی آن پسر متمرکز شده بود
[ترجمه گوگل]همه توجه ما بر روی پسر تمرکز داشت

13. Our attention should be focussed on the direction of movement and the relative change.
[ترجمه ترگمان]توجه ما باید بر جهت حرکت و تغییر نسبی متمرکز شود
[ترجمه گوگل]توجه ما باید بر روی جهت حرکت و تغییر نسبی تمرکز شود

14. All eyes focussed on her.
[ترجمه ترگمان]همه چشم ها روی او متمرکز شده بودند
[ترجمه گوگل]همه چشم ها بر او متمرکز شده اند

پیشنهاد کاربران

متمرکز


کلمات دیگر: