کلمه جو
صفحه اصلی

bronze


معنی : گستاخی، مفرغ، مسبار، برنزی، برنگ برنز
معانی دیگر : برنگ، برنز (آمیزه ای مرکب از مس و قلع)، آمیزه ی فلزی مرکب از مس و فلزی دیگر، رنگ قهوه ای مایل به قرمز، برنزه، برنگین، (از ریشه ی فارسی: برنگ یا پرنگ)، چیز ساخته شده از برنگ (برنز)، مجسمه ی برنگی، مفره

انگلیسی به فارسی

مفرغ، مسبار، برنزی، به رنگ برنز، گستاخی


برنز، مفرغ، مسبار، گستاخی، برنزی، برنگ برنز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an alloy consisting mainly of copper and tin.

- Weapons made of bronze were stronger than earlier weapons.
[ترجمه ترگمان] سلاح های ساخته شده از برنز قوی تر از سلاح های قبلی بودند
[ترجمه گوگل] اسلحه های ساخته شده از برنز قوی تر از سلاح های قبلی بودند

(2) تعریف: a reddish brown color like that of the metal.

- His face was bronze from the sun.
[ترجمه ترگمان] چهره اش از نور خورشید برنز گرفته بود
[ترجمه گوگل] صورت او برنز از خورشید بود

(3) تعریف: an object made of bronze, esp. a medal or work of art.

- As a sculptor, she is most famous for her bronzes.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک مجسمه ساز، به خاطر مدال های برنز خود مشهور است
[ترجمه گوگل] به عنوان یک مجسمه ساز، او معروف ترین برنز خود است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bronzes, bronzing, bronzed
• : تعریف: to give a bronze color to.

- The tropical sun bronzed their skin.
[ترجمه ترگمان] آفتاب استوایی پوست آن ها را می سوزاند
[ترجمه گوگل] خورشید گرمسیری پوست خود را براق کرد

• type of metal; items made from bronze
make the color of bronze; coat with bronze; get a tan
bronze is a yellowish-brown metal made from copper and tin.
something that is bronze is yellowish-brown.
a bronze is also the same as a bronze medal.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] (از ریشه ى فارسی : برنگ یا پرنگ ) 1- برنگ، برنز (آمیزه اى مرکب از مس و قلع )، آمیزه ى فلزى مرکب از مس و فلزى دیگر، مفرغ 2- چیز ساخته شده از برنگ (برنز)، مجسمه ى برنگی 3- رنگ قهوه اى مایل به قرمز، برنزى، برنزه، برنگین، برنگی 4- با برنز پوشاندن، برنگین کردن، رنگ برنز دادن به
[عمران و معماری] برنز - آلیاژ مس و قلع - مفرغ
[نساجی] برنزی شدن کالای رنگرزی شده - بور بودن - پر و تیره نشان دادن رنگهای مشکی و سرمه ای و سبز گاهی در اثرخشک کردن سریع کالای سلولزی رخ می دهد

مترادف و متضاد

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

مفرغ (اسم)
bronze, pewter, gunmetal

مسبار (اسم)
probe, bronze, tombac

برنزی (صفت)
bronze

برنگ برنز (صفت)
bronze

coppery-brown color


Synonyms: brownish, burnished, chestnut, copper, copper-colored, metallic brown, reddish-brown, reddish-tan, russet, rust, tan


جملات نمونه

1. a bronze statue
تندیس برنز

2. his bronze likeness stands in the middle of the square
تندیس برنزی او در وسط میدان قرار دارد.

3. lorestan bronze statues are world-famous
تندیس های برنزی لرستان شهرت جهانی دارند.

4. phosphor bronze
برنز دارای کمی فسفر

5. the bronze skin of the rustic girl
پوست برنزه ی دختر روستایی

6. patina to a bronze statue is like character to a face
زنگار روی مجسمه ی برنزی همچون شخصیت بر چهره است.

7. a national hero imaged in bronze on a village green
یک قهرمان ملی که مجسمه اش را در چمنزار دهکده برپا کرده بودند

8. his statue was cast in bronze
تندیس او از برنز ریخته (یا ساخته) شده بود.

9. a door with a heavy knob made of bronze
دری با دستگیره ی سنگین برنزی

10. The figure was cast in bronze.
[ترجمه ترگمان]پیکر او برنز به دست آمد
[ترجمه گوگل]این رقم در برنز ریخته شد

11. She got a bronze in the long jump.
[ترجمه ترگمان]او در پرش طول یک مدال برنز به دست آورد
[ترجمه گوگل]او در پرش طولانی یک برنز داشت

12. The swimmer won a bronze in the free style.
[ترجمه ترگمان]شناگر در سبک آزاد برنز گرفت
[ترجمه گوگل]شناگر یک برنز را در سبک آزاد به دست آورد

13. Bronze are now cast into coins.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر برنز به سکه های طلا تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]برنز در حال حاضر به سکه هدیه می شود

14. The team won two silvers and a bronze.
[ترجمه ترگمان]این تیم دو مدال نقره و یک برنز کسب کرد
[ترجمه گوگل]این تیم دو سیلور و یک برنز را به دست آورد

15. Many of the bronze statues were melted down and used to make weapons.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این مجسمه ها ذوب شدند و برای ساخت سلاح به کار رفتند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مجسمه های برنز ذوب شده و برای ساخت سلاح استفاده می شود

16. The bronze doors are covered with sculpted reliefs.
[ترجمه ترگمان]این دره ای برنزی با نقوش برجسته ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]درهای برنزی با امدادگران مجسمه پوشیده شده اند

17. The bronze statue had acquired a hard green patina with age.
[ترجمه ترگمان]مجسمه برنزی رنگ سبز سختی را به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]مجسمه برنز با سن پیتزا سبز سبز به دست آورد

Lorestan bronze statues are world-famous.

تندیس‌های برنزی لرستان شهرت جهانی دارند.


the bronze skin of the rustic girl

پوست برنزه‌ی دختر روستایی


پیشنهاد کاربران

برنز
I think she will win the bronze medal in the competition
من فکر می کنم که او مدال برنز مسابقه را برنده خواهد شد 👨🏻‍🏭👨🏻‍🏭


کلمات دیگر: