کلمه جو
صفحه اصلی

wing


معنی : بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، جناح، شاخه، شعبه، بال، پره، پیمودن، بالدار کردن، پردارکردن
معانی دیگر : (پرنده و هواپیما و غیره) بال، بخش ضمیمه ی ساختمان، هر چیز بال مانند، (بنا) بخش، (انگلیس - اتومبیل و دوچرخه و غیره) گلگیر (امریکا: fender)، (حزب و غیره) جناح، (فوتبال و هاکی و غیره) گوشه، گوش، بازیکن گوش، پرواز کردن، به پرواز درآمدن، بال زدن، به پرواز درآوردن، پراندن، (مجازی) وسیله ی پرواز یا رفعت، (تیر) به دست یا بال زدن، بال را زخمی کردن، دارای بال کردن، تند کردن، بالدار بودن، دارای بال بخصوصی بودن، (در و پنجره) لنگه، (تئاتر) هر یک از دو طرف صحنه، جناح صحنه، تزیینات هریک از دو کنار صحنه، (برگ یا تخم گیاه و غیره) بال، بالچه، (بادزن برقی و پروانه ی هواپیما و آسیاب بادی و غیره) پره (vane هم می گویند)، (نیروی هوایی) تیپ هوایی (در امریکا از لشگر هوایی کوچکتر و از گروه هوایی بزرگتر است)، (جمع - به ویژه هواپیماهای نظامی) نشان هوایی، آرم (روی بازو یا جلو لباس)، نشان خلبانی، (خودمانی) دست، دست و بال، هر چیزی که هوا را برهم میزند مثل بال، طرف، پرش، پردار

انگلیسی به فارسی

بال، پره، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، (نظامی)گروه هوایی، هر چیزی که هوا را برهم میزند(مثل بال)،بال مانند، زائده حبابی، جناح، پره، زائده پره دار،طرف، شاخه، شعبه، دسته حزبی، پرواز، پرش، بالدارکردن، پردارکردن، پیمودن


بال، جناح، شاخه، پره، شعبه، بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، بالدار کردن، پردارکردن، پیمودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: under one's wing
(1) تعریف: either of a pair of movable appendages enabling a bird, bat, or insect to fly.

(2) تعریف: any corresponding body part that resembles such an appendage, but does not enable flight.

- the wing of a penguin
[ترجمه shiva_sisi‌] بال یک پنگوئـن
[ترجمه ناشناس] بال یک پنگوئن است
[ترجمه محمدحسن] بال پنگوئن است
[ترجمه ترگمان] بال یک پنگوئن
[ترجمه گوگل] بال پنگوئن

(3) تعریف: something having the shape or function of a wing.

- the wing of an airplane
[ترجمه shiva_sisi‌] یکی از بال های هواپــیـــما: )
[ترجمه ترگمان] بال هواپیما
[ترجمه گوگل] بال یک هواپیما

(4) تعریف: (informal) a human arm.

(5) تعریف: a side section of a building.
مشابه: annex, ward

- the north wing of the mansion
[ترجمه 😊MIRSMH] بخش شمالی عمارت
[ترجمه نیلی🌸] بال شمال عمارت
[ترجمه ترگمان] ضلع شمالی عمارت
[ترجمه گوگل] بال شمال عمارت

(6) تعریف: an extension at either top side of an armchair.

(7) تعریف: a group characterized by its extreme political orientation.
مشابه: limb

- the right wing
[ترجمه ترگمان] جناح راست
[ترجمه گوگل] بال راست

(8) تعریف: (pl.) the backstage area on both sides of the stage that is hidden from the view of the audience.

- The actors waited in the wings for their cue to enter.
[ترجمه ترگمان] هنرپیشه ها برای ورود به داخل بال ها منتظر بودند تا وارد شوند
[ترجمه گوگل] بازیگران در جناح چپ برای ورود به آن منتظر بودند

(9) تعریف: (chiefly British) the part on the side of a car that covers the wheels; fender.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wings, winging, winged
(1) تعریف: to move rapidly by or as if by means of flying.

- They winged her to the hospital in the ambulance.
[ترجمه ترگمان] آن ها او را در آمبولانس به بیمارستان پرواز دادند
[ترجمه گوگل] آنها را به آمبولانس به بیمارستان بردند

(2) تعریف: to transport by flying.
مشابه: fly

- They winged the cargo by air freight.
[ترجمه ترگمان] آن ها محموله را با بار مخصوص حمل می کنند
[ترجمه گوگل] آنها محموله را با حمل و نقل هوایی فروختند

(3) تعریف: to hit or wound in the arm or wing.

- The ball winged him as he tried to catch it.
[ترجمه ترگمان] گلوله وقتی خواست آن را بگیرد بال بال بال بال زد
[ترجمه گوگل] توپ او را به دام انداخت و تلاش کرد تا آن را بگیرد
- The bird had been winged and could not fly.
[ترجمه ترگمان] پرنده بال بال بود و نمی توانست پرواز کند
[ترجمه گوگل] پرنده بالدار بود و نمی توانست پرواز کند

(4) تعریف: to supply with wings.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: wing it
• : تعریف: to move by using or as if by using wings; fly.
مشابه: fly

• animal's limb used for flying; anything resembling a wing in appearance or function; unit in the air force that between a group and a division in size; part of a building; faction, subsidiary; side of a stage; arm (slang)
cross swiftly (as if by flight), fly; cause to fly; grow wings; supply with wings; wound on the arm or wing
the wings of a bird or insect are the parts of its body that it uses for flying.
the wings of an aeroplane are the long, flat parts at each side which support it while it is flying.
a wing of a building is a smaller part which sticks out from the main part or which has been added at a later date.
a wing of an organization is a group within it which has a particular function or beliefs.
the wings of a car are the parts around the wheels.
if something such as an aeroplane wings somewhere or wings its way somewhere, it flies to that place.
see also fixed-wing, left-wing, right-wing.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بال - جناح - پره
[زمین شناسی] جناح، بال

مترادف و متضاد

بال مانند (اسم)
wing

گروه هوایی (اسم)
wing

زائده حبابی (اسم)
wing

زائده پره دار (اسم)
wing

دسته حزبی (اسم)
wing

قسمتی از یک بخش یا ناحیه (اسم)
wing

جناح (اسم)
aisle, wing, flank, pinna, shoulder

شاخه (اسم)
grain, wing, horn, branch, arm, tributary, limb, bifurcation, bough, sprout, branch line, embranchment

شعبه (اسم)
wing, branch, member, arm, chapter, substation, department, offshoot, prong, embranchment

بال (اسم)
wing, whale, ball, fin, sail, pinion

پره (اسم)
blade, wing, septum, vane, paddle, fimbria

پیمودن (فعل)
measure, pace, travel, run, mete, wing, scale, survey, traverse, wend, perambulate

بالدار کردن (فعل)
wing

پردارکردن (فعل)
wing

organ, device of flight


Synonyms: aileron, airfoil, appendage, feather, pennon, pinion


section; extension


Synonyms: addition, adjunct, annex, arm, block, branch, bulge, circle, clique, coterie, detachment, division, ell, expansion, faction, group, part, projection, prolongation, protrusion, protuberance, segment, set, side, unit


Antonyms: base, headquarters


جملات نمونه

the surgical wing of a hospital

بخش جراحی بیمارستان


1. wing it
(امریکا - عامیانه) بدون نقشه و آمادگی قبلی نطق (یا عمل) کردن

2. a wing mirror
آیینه ی روی گلگیر

3. one wing of the army rested on the hills
یک جناح قشون در تپه ها قرار داشت.

4. the wing has a spread of two meters
میزان گستردگی بال دو متر است.

5. the wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous
بال خفاش و دست موش ساختمانی مشابه دارند.

6. the wing stroke of a bird
حرکت بال پرنده

7. to wing a duck
به بال اردک تیر زدن

8. to wing an arrow at a target
پیکانی را به سوی هدف پراندن

9. take wing
1- پرواز کردن،به پرواز در آمدن،پریدن و رفتن 2- شاد و خرم شدن،شادی کردن

10. the left wing of the labour party
جناج چپ حزب کارگر

11. the left wing of the party
جناح چپ حزب

12. the retreating wing tip of an airplane
نوک عقب رفته ی بال هواپیما

13. the right wing of the party
جناح راست حزب

14. the surgical wing of a hospital
بخش جراحی بیمارستان

15. the west wing of the building
جناح غربی ساختمان

16. on the wing
1- در حال پرواز 2- در حال حرکت،دست به کار

17. under one's wing
تحت سرپرستی یا حمایت کسی،در سایه ی کسی

18. a bird makes wing toward her nest
پرنده ای به سوی لانه ی خود پرواز می کند.

19. the expansion of the wing of a bird
گسترش بال یک پرنده

20. the team's new left wing
بازیکن جدید گوش چپ تیم

21. the airplane crashed and its wing burst apart
هواپیما به زمین خورد (سقوط کرد) و بالش متلاشی شد.

22. the views of the right wing predominate within the party
نظریات جناح راست در حزب حاکم شده است.

23. their attachment to the liberal wing
وابستگی آنان به جناح لیبرال

24. we walled off the left wing of the hall
ما جناح چپ تالار را تیغه کردیم.

25. the intricate designs on a butterfly's wing
طرح های ظریف بال پروانه

26. the eagle planed down in circles without moving a wing
عقاب بدون بال زدن به طرف پایین دور می زد.

27. aluminium sheets are riveted to the frame of an airplane's wing
صفحه های آلومینیمی به چهارچوب بال هواپیما پرچ میخ شده اند.

28. this bone serves as an attachment for the muscles of the wing
این استخوان عضلات بال را به هم مرتبط می کند.

29. The stables adjoin the west wing of the house.
[ترجمه ترگمان]اصطبل ها در مجاورت ضلع غربی خانه قرار داشت
[ترجمه گوگل]اصطبل ها در قسمت بالایی خانه قرار دارند

30. Ignorance is the curse of God, knowledge the wing wherewith we fly to heaven.
[ترجمه ترگمان]نادانی، نفرین خدا، علم و دانش است که ما به سوی آسمان پرواز می کنیم
[ترجمه گوگل]نادان بودن لعنت خداوند است، دانش بال که با آن به آسمان پرواز می کنیم

The bird spreads its wings.

پرنده بال‌های خود را گسترده می‌کند.


the wings of an aircraft

بال‌های یک هواپیما


the west wing of the building

جناح غربی ساختمان


a wing mirror

آیینه‌ی روی گل‌گیر


the left wing of the Labour Party

جناج چپ حزب کارگر


the team's new left wing

بازیکن جدید گوش چپ تیم


swallows winging northward

چلچله‌هایی که به‌سوی شمال پرواز می‌کردند


to wing an arrow at a target

پیکانی را به سوی هدف پراندن


A bird makes wing toward her nest.

پرنده‌ای به‌سوی لانه‌ی خود پرواز می‌کند.


on wings of music

بر بالهای موسیقی


Love lent wings to her inspiration.

عشق به الهام او رفعت بخشید.


to wing a duck

به بال اردک تیر زدن


A bullet winged our commander.

گلوله‌ای دست فرمانده ما را زخمی کرد.


Fear winged his feet.

ترس پاهای او را بالدار کرد (به او سرعت داد).


a delta-winged aircraft

هواپیمای دارای بال مثلث شکل


a winged insect

حشره‌ی بالدار


اصطلاحات

clip one's wings

دست و بال کسی را بستن، محدودیت (برای کسی) ایجاد کردن، (پای کسی را) توی پوست گردو گذاشتن


give wing(s) to

بال و پر دادن به، به پرواز در آوردن


on the wing

1- درحال پرواز 2- درحال حرکت، دست به کار


take wing

1- پرواز کردن، به پرواز در آمدن، پریدن و رفتن 2- شاد و خرم شدن، شادی کردن


under one's wing

تحت سرپرستی یا حمایت کسی، در سایه‌ی کسی


wait in the wings

آماده‌ی ادامه‌ی کار، آماده‌ی تحویل گرفتن کار از کسی دیگر


wing it

(امریکا - عامیانه) بدون نقشه و آمادگی قبلی نطق (یا عمل) کردن


پیشنهاد کاربران

۱ - بال، ۲ - سمت و جناح

قسمتی از ساختمان

بــآل🌁

اولن ک عایم ارمی

wig = one of the body parts that a bird uses for flying: ) ) )


بال

آسا ٠٩:٢٤ - ١٣٩٧/٠٥/٢٣
In the wings
آماده و در دسترس بودن خصوصا برای آنکه جای کس دیگری را بگیرد
به حالت آماده باش بودن
آماده بودن برای انجام کاری یا استفاده شدن در زمان مناسب
اگر کسی یا چیزی waiting in the wings باشد، یعنی آن ها فعال یا مهم نیستند ولی آماده ( برای فعالیت یا دیده شدن ) هستند یا احتمالا به زودی آماده می شوند.
این اصطلاح از تئاتر می آید که در آن بال ها مناطق چپ و راست صحنه اند، جایی که از دید عمومی پنهان است، و بازیگر منتظر است تا به صحنه رود.

. My assistant is waiting in the wings to take my job once I retire
. There are many younger tennis players in the wings, waiting for the chance to show their abilities
. Some police were in the wings in case of trouble at the rally


. One of the body parts that a bird uses for flying

. birds have got wings and it help them to fly in the sky

بال. پر

سمت، جناح


یکی از بخش های یک ساختمان ( بزرگ )
the east wing of the palace
the new wing of the hospital
She works in the hospital’s maternity wing.

. One of the body parts that a bird uses for flying
بــــآل پرندهــــ: )

بال
پر نمیشه

action wing
گروه عملیاتی
***بیشتر در مورد گروه های تروریست بکار می رود***

قسمت های مختلف بدن یک پرنده :
Wing : بال
Feather : پر
Tail : دم
Leg : پای پرنده
Beak : نوک
Nape : پس گردن - قفا
Claw : چنگال - پنجه ( البته paw هم میشه پنجه ولی بیشتر برای گربه سانان بکارمیبرن )
Tarsus : استخوان و ساق پای پرنده که قابل مشاهده هست

. One of the body parts that a bird uses for flying
کانون زبان ایران

one of the parts of a birds or insects body that it uses for flying

به عنوان فعل یعنی کاری یا حرفی و بدون برنامه یا آمادگی انجام دادن یا زدن

wing ( ورزش ) ==واژه بیگانه: wing 1, wing player, winger, wingmanواژه مصوب: بازیکن گوشتعریف: در اغلب بازی های تیمی میدانی، بازیکنی که در سمت راست یا چپ زمین بازی می کند |||متـ . گوش 1==wing ( هنرهای نمایشی ) ==واژه بیگانه: wing 2واژه مصوب: بال 2تعریف: هریک از فضاهای کنار صحنه که از دید تماشاگر پنهان است==wing ( علوم نظامی ) ==واژه بیگانه: wing 3واژه مصوب: بال نشانتعریف: علامت یا نشان فلزی یا پارچه ای شبیه به بال های پرنده که بر روی لباس کارکنان هوایی یا پروازی، به ویژه لباس پرواز خلبانان، نصب می شود==wing ( ورزش ) ==واژه بیگانه: wing 5, wing areaواژه مصوب: گوش 2تعریف: در اغلب بازی های تیمی میدانی، سمت راست یا چپ زمین که بازیکن گوش در آن بازی می کند==wing ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: بال
تعریف: ← بال اصلی


کلمات دیگر: