جوش داده شده، جوش دادن، جوشکاری کردن، پیوستن
welded
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] جوشی
جملات نمونه
1. welded pipes
لوله های جوشکاری شده
2. we welded the two rods together
ما آن دو میله را به هم جوش دادیم.
3. hassan's kindness welded his wife to him for ever
مهربانی حسن زنش را برای همیشه با او همبسته کرد.
کلمات دیگر: