کلمه جو
صفحه اصلی

absorbed


مجذوب، مستغرق (در انجام کاری)، جذب شده، درآشامیده، مستحیل شده، هضم شده

انگلیسی به فارسی

جذب شده، درآشامیده، مستحیل شده، هضم شده


مجذوب، مستغرق (در انجام کاری)


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: absorbedly (adv.)
• : تعریف: deeply engaged or involved.
متضاد: distracted
مشابه: busy, rapt

- He was deeply absorbed in his work and didn't look up when we entered the room.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] او عمیقاً غرق در کار خود بود و هنگامی که ما وارد اتاق شدیم، به بالا نگاه نکرد.
[ترجمه ترگمان] او عمیقا مجذوب کارش بود و وقتی وارد اتاق شدیم به بالا نگاه نکرد
[ترجمه گوگل] او عمیقا در کار خود جذب شد و هنگامی که وارد اتاق شدیم نگاه نکردیم

• taken in, swallowed up; engrossed, engaged, preoccupied

دیکشنری تخصصی

[شیمی] جذب شده، درآشامیده، مستحیل شده، هضم شده

مترادف و متضاد

being completely occupied mentally


Synonyms: captivated, consumed, deep in thought, engaged, engrossed, fascinated, fixed, gone, head over heels, held, immersed, intent, involved, lost, preoccupied, rapt, really into, up to here, wrapped up


Antonyms: bored, disinterested, distracted, indifferent, uninterested


جملات نمونه

1. absorbed in studying
غرق در مطالعه

2. he is absorbed by thoughts of home
غرق در فکر وطن است.

3. rain is absorbed by the litter and then seeps into the soil
باران توسط خاکرویه جذب می شود و سپس کم کم به خاک نفود می کند.

4. Let the rice cook until it has absorbed all the water.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] بگذارید برنج بپزد، تا زمانی که همه ی آب آن کشیده شود.
[ترجمه ترگمان]بگذار برنج را تا زمانی که تمام آب را به خود جذب می کند آشپزی کند
[ترجمه گوگل]اجازه دهید برنج طبق تا زمانی که تمام آب جذب شده است

5. All of us were deeply absorbed in happy reminiscences.
[ترجمه ترگمان]همه ما در خاطرات خوش و شاد بودیم
[ترجمه گوگل]همه ما عمیقا در خاطرات خوشحال جذب شده بودیم

6. She was absorbed with the mathematical problem.
[ترجمه ترگمان]او با این مساله ریاضی مستغرق بود
[ترجمه گوگل]او با مشکل ریاضی جذب شد

7. The acrobatic tricks absorbed the children.
[ترجمه ترگمان]حرکات آکروباتیک بچه ها را به خود اختصاص داده بود
[ترجمه گوگل]ترفندهای آکروباتیک کودکان را جذب می کنند

8. He eyed the coming tide with an absorbed attention.
[ترجمه ترگمان]او با توجه به جزر و مد دریا خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او با توجه به توجه جذاب در حال گذر است

9. The drug is quickly absorbed into the bloodstream.
[ترجمه ترگمان]دارو خیلی سریع جذب جریان خون میشه
[ترجمه گوگل]دارو به سرعت در جریان خون جذب می شود

10. A jigsaw puzzle can keep me absorbed for hours.
[ترجمه ترگمان]یک معمای جیگساو میتونه منو ساعت ها جذب کنه
[ترجمه گوگل]پازل اره منبت کاری می تواند من را برای ساعت ها جذب کند

11. They are absorbed in the experiment.
[ترجمه ترگمان]آن ها در این آزمایش جذب می شوند
[ترجمه گوگل]آنها در آزمایش جذب می شوند

12. Absorbed in her work, she was totally oblivious of her surroundings.
[ترجمه ترگمان]اما چون در کارش فرورفته بود، از محیط پیرامونش کام لا بی خبر بود
[ترجمه گوگل]در کار او نفوذ کرد، او کاملا از محیط اطراف خود فراموش کرده بود

13. He is absorbed in his book.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] او در کتاب خود فرو رفته است.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] او غرق در کتاب خود است.
[ترجمه ترگمان]او در کتاب خود مستغرق است
[ترجمه گوگل]او در کتاب خود جذب شده است

14. The role of administrator absorbed much of Ben's energy.
[ترجمه ترگمان]نقش مدیر بخش اعظم انرژی (بن)را جذب می کند
[ترجمه گوگل]نقش مدیر بزرگ انرژی بن را جذب کرد

15. Environmental ideas have been absorbed into the mainstream of European politics.
[ترجمه ترگمان]ایده های محیطی به جریان اصلی سیاست اروپا معطوف شده اند
[ترجمه گوگل]ایده های محیطی به جریان اصلی سیاست اروپا جذب شده اند

absorbed in studying

غرق در مطالعه


پیشنهاد کاربران

غرق ( انجام کاری ) شدن
( در کاری - چیزی ) غرق شدن !


جاذب

حسابداری:
absorbed burden
سربار جذب شده

Absorb = جذبیدن
Absorbing = جذبیدن، جذبان
جذبان مانند خندان.
Absorbingly = جذبانانه
Absorbed = جذبیده
Absorbedly = جذبیدِهانه
Absorber = جذبنده
Absorbable = جذبپذیر
Absorbability = جذبپذیری
Absorbabilize = جذبپذیرایاندن
Absorbent = جذبمند
Absorbentity = جذبمندی
Absorbance = جذبوَری
Absorbancy = جذبمندی
Absorptive = جذبومند
Absorptivate = جذبومَندیدن
Absorptivation = جذبومَندِش
Absorptiveness = جذبومندیّت
Absorptivity = جذبومندی
Absorption = جذبش
Absorptance = جذبَند




Very much interested


کلمات دیگر: