وابسته به یا در خور کشیش، کشیشانه، کشیشی، در خور کشیش یا کاهن، مانند کشیش یا کاهن، وابسته به کشیش یا کاهن
priestly
وابسته به یا در خور کشیش، کشیشانه، کشیشی، در خور کشیش یا کاهن، مانند کشیش یا کاهن، وابسته به کشیش یا کاهن
انگلیسی به فارسی
در خور کشیش یا کاهن،مانند کشیش یا کاهن،وابسته به کشیش یا کاهن
کشیش
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
حالات: priestlier, priestliest
مشتقات: priestliness (n.)
حالات: priestlier, priestliest
مشتقات: priestliness (n.)
• : تعریف: of, concerning, or befitting a priest.
- He put on his priestly garments and made ready for the mass.
[ترجمه ترگمان] لباس های کشیشی را پوشید و برای توده آماده شد
[ترجمه گوگل] او لباس های مقدس خود را گذاشت و برای جرم آماده شد
[ترجمه گوگل] او لباس های مقدس خود را گذاشت و برای جرم آماده شد
- He found he could no longer continue in the priestly life.
[ترجمه ترگمان] او دریافت که دیگر نمی تواند در زندگی کشیشی ادامه دهد
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که دیگر نمیتواند در زندگی مقدس زندگی کند
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که دیگر نمیتواند در زندگی مقدس زندگی کند
• pertaining to a priest, ministerial; pertaining to the clergy
priestly refers to things belonging or relating to a priest.
priestly refers to things belonging or relating to a priest.
جملات نمونه
1. the priestly order
طبقه ی کاهنان (کشیشان)
2. to perform one's priestly duties
وظایف کشیشی خود را انجام دادن
3. The priestly caste does not normally intermarry with the warrior caste.
[ترجمه ترگمان]طبقه کاهنان به طور معمول intermarry با طبقه جنگجویان نیست
[ترجمه گوگل]کاست قبیله ای به طور معمول با سرباز جنگجو نمی جنگد
[ترجمه گوگل]کاست قبیله ای به طور معمول با سرباز جنگجو نمی جنگد
4. Priestly robes hang on the walls.
[ترجمه ترگمان]ردای priestly روی دیوار آویزون شده
[ترجمه گوگل]روسپیان مذهبی بر روی دیوارها آویزان است
[ترجمه گوگل]روسپیان مذهبی بر روی دیوارها آویزان است
5. Traditionally, the Brahmins, or the priestly class, are set at the top of the social pyramid.
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی، یا شاگرد کشیشان در بالای هرم اجتماعی قرار دارند
[ترجمه گوگل]به طور سنتی، برهمین ها، یا کلاس مقدس، در بالای هرم اجتماعی قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]به طور سنتی، برهمین ها، یا کلاس مقدس، در بالای هرم اجتماعی قرار می گیرند
6. A son who might rise in the Roman priestly hierarchy was essential to family and dynastic interests.
[ترجمه ترگمان]پسری که ممکن بود در سلسله مراتب روحانیت روم ترقی کند برای منافع خانوادگی و dynastic ضروری بود
[ترجمه گوگل]پسری که ممکن است در سلسله مراتب روحانی رومی ظهور کند، منافع خانوادگی و مذهبی را ضروری می داند
[ترجمه گوگل]پسری که ممکن است در سلسله مراتب روحانی رومی ظهور کند، منافع خانوادگی و مذهبی را ضروری می داند
7. One proprietorial hand was laid, light as a priestly blessing, on an old-fashioned microscope in gleaming brass.
[ترجمه ترگمان]یک دستش را به عنوان دعای کشیشی به عنوان دعای کشیشی روی یک میکروسکوپ کهنه و برنجی قرار داده بود
[ترجمه گوگل]یک دستمال مخصوص، بر روی یک میکروسکوپ قدیمی که در برنج زرق و برق دار است، به عنوان یک برکت مقدس، نور را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]یک دستمال مخصوص، بر روی یک میکروسکوپ قدیمی که در برنج زرق و برق دار است، به عنوان یک برکت مقدس، نور را در بر می گیرد
8. But the priestly role was not finished, and their equally sacred duty of reading and explaining the law remained.
[ترجمه ترگمان]اما نقش کشیشی تمام نشده بود و وظیفه مقدس آن ها قرائت و توضیح قانون باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]اما نقش کشیشان به پایان نرسیده بود و وظیفه شان عادلانه به خواندن و توضیح قانون همچنان ادامه داشت
[ترجمه گوگل]اما نقش کشیشان به پایان نرسیده بود و وظیفه شان عادلانه به خواندن و توضیح قانون همچنان ادامه داشت
9. A flood of news reports about priestly pedophilia had inflamed Catholics' concern about the integrity of their clergy.
[ترجمه ترگمان]سیلی از گزارش های خبری در مورد کودک آزاری، کاتولیک ها را خشمگین کرده بود
[ترجمه گوگل]سیل گزارش های خبری مربوط به pedophilia کشیشان باعث نگرانی کاتولیک ها در مورد صحت روحانیت آنها شد
[ترجمه گوگل]سیل گزارش های خبری مربوط به pedophilia کشیشان باعث نگرانی کاتولیک ها در مورد صحت روحانیت آنها شد
10. My priestly friend set me down outside the two cathedrals and I bade him a fond farewell.
[ترجمه ترگمان]دوست priestly مرا از دو کلیسای بزرگ بیرون کشید و من به او خداحافظی کردم
[ترجمه گوگل]دوست متعصب من، من را در خارج از دو کلیسا گذاشت و من او را وادار می کردم که خداحافظی کنم
[ترجمه گوگل]دوست متعصب من، من را در خارج از دو کلیسا گذاشت و من او را وادار می کردم که خداحافظی کنم
11. Besides this diocesan system of priestly pastoral care, there are two other administrative bodies of crucial importance.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این نظام اسقفی مراقبت از شبانی کشیشی، دو نهاد اداری دیگر از اهمیت حیاتی برخوردار هستند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این سیستم مذهبی روحانی، دو بخش دیگر اداری مهم و اساسی وجود دارد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این سیستم مذهبی روحانی، دو بخش دیگر اداری مهم و اساسی وجود دارد
12. The Sadducees were the priestly caste.
[ترجمه ترگمان]The جزو طبقه کاهنان بودند
[ترجمه گوگل]Sadducees کست کشیش بودند
[ترجمه گوگل]Sadducees کست کشیش بودند
13. And the Priestly source, likewise, contains many, many older tradition but reached its full and final form in the exilic or post-exilic period.
[ترجمه ترگمان]و منبع priestly نیز دارای بسیاری از روایات قدیمی است اما به شکل کامل و نهایی خود در دوره exilic یا post رسیده است
[ترجمه گوگل]منبع خدایان نیز دارای بسیاری از سنت های قدیمی تر است، اما در دوره عهد عتیق یا پس از فروپاشی کامل و نهایی به رسمیت شناخته شده است
[ترجمه گوگل]منبع خدایان نیز دارای بسیاری از سنت های قدیمی تر است، اما در دوره عهد عتیق یا پس از فروپاشی کامل و نهایی به رسمیت شناخته شده است
14. An aged priestly warrior towered up, august and formidable, with his hand upon his dagger.
[ترجمه ترگمان]یک جنگجوی پیر مرد سالخورده با دستش بر قبضه خنجر خود بالا آمد
[ترجمه گوگل]یک جنگجوی سالخورده سالخورده، با دست خود را بر روی خنجر خود، برجای گذاشت، اوج و توانمند بود
[ترجمه گوگل]یک جنگجوی سالخورده سالخورده، با دست خود را بر روی خنجر خود، برجای گذاشت، اوج و توانمند بود
to perform one's priestly duties
وظایف کشیشی خود را انجام دادن
کلمات دیگر: