کلمه جو
صفحه اصلی

idling


علوم مهندسى : بى بارى

انگلیسی به فارسی

idling، وقت تلف کردن، وقت گذراندن، تنبل شدن


جملات نمونه

1. he was idling in the garden
او در باغ ول می گشت.

پیشنهاد کاربران

بیکار

هرزگرد

روشن موندن موتور

در جا کار کردن ( موتور ) ماشین

وقت تلف کردن
اتلاف بیهوده
تنبل

معطل ماندن


کلمات دیگر: