دارای کمربند، حمایل دار، ممتاز، ممتاز a belted knight اشرافی ممتاز
belted
دارای کمربند، حمایل دار، ممتاز، ممتاز a belted knight اشرافی ممتاز
انگلیسی به فارسی
دارای کمربند، حمایل دار، ممتاز
دارای بند یا نوار
کمربند، بستن، شلاق زدن، محاصره ردن، زدن، با شدت حرکت یا عمل کردن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: made with or having a belt.
- steel-belted tires
[ترجمه ترگمان] تایر ماشین به کمرش بسته شده بو
[ترجمه گوگل] لاستیک های کمربند فولادی
[ترجمه گوگل] لاستیک های کمربند فولادی
- a belted skirt
[ترجمه ترگمان] دامن کمربندی به کمرش بسته بود
[ترجمه گوگل] دامن کمربند
[ترجمه گوگل] دامن کمربند
• (2) تعریف: marked with a stripe or band of color around the abdomen.
- a belted cow
[ترجمه ترگمان] یک گاو زنجیر دار،
[ترجمه گوگل] گاو بافی
[ترجمه گوگل] گاو بافی
• girded, wearing a belt
جملات نمونه
1. a belted jacket
کت کمربند دار
2. a belted knight
اشرافی ممتاز،اشرافی حمایل بند
3. a belted tire
(اتومبیل) تایر تسمه دار
4. ahmad belted down the whole bottle
احمد همه ی بطری را پایین داد (سرکشید).
5. he was belted by two men
دو نفر او را سخت زدند.
6. the suitcase was belted down to the roof of the car
چمدان را با تسمه به طاق ماشین بسته بودند.
7. Her dress was tightly belted, accentuating the slimness of her waist.
[ترجمه ترگمان]پیراهنش به کمرش بسته بود و اندام ظریف کمرش را تنگ کرده بود
[ترجمه گوگل]لباس او به شدت کمربند بود، و کمرنگ تر از کمر او بود
[ترجمه گوگل]لباس او به شدت کمربند بود، و کمرنگ تر از کمر او بود
8. The policemen belted up and went out.
[ترجمه ترگمان]ماموران پلیس از جا برخاستند و خارج شدند
[ترجمه گوگل]پلیس زیر پا گذاشت و رفت
[ترجمه گوگل]پلیس زیر پا گذاشت و رفت
9. The coat is belted at the waist.
[ترجمه ترگمان]نیم تنه در کمر دارد بسته می شود
[ترجمه گوگل]کت با کمربند کمربند است
[ترجمه گوگل]کت با کمربند کمربند است
10. A radio belted out pop music.
[ترجمه ترگمان]یک رادیو موسیقی را به هم وصل کرده بود
[ترجمه گوگل]یک رادیو موسیقی پاپ را از دست داد
[ترجمه گوگل]یک رادیو موسیقی پاپ را از دست داد
11. We belted down Iveagh Parade to where the motor was.
[ترجمه ترگمان]ما Parade رو به جایی که موتور بوده نصب کردیم
[ترجمه گوگل]ما رژه ایوجه را به جایی که موتور رانده شده بود پایین کشیدیم
[ترجمه گوگل]ما رژه ایوجه را به جایی که موتور رانده شده بود پایین کشیدیم
12. Dan belted the ball towards the goal.
[ترجمه ترگمان]دن توپ را به سمت دروازه بست
[ترجمه گوگل]دن توپ را به سمت دروازه هدایت کرد
[ترجمه گوگل]دن توپ را به سمت دروازه هدایت کرد
13. He belted down his beer.
[ترجمه ترگمان]آبجو را به کمرش بست
[ترجمه گوگل]او آبجو را آب کشید
[ترجمه گوگل]او آبجو را آب کشید
14. She belted out ballads and hillbilly songs one after another all evening.
[ترجمه ترگمان]یک شب بعد از ظهر یکی از ترانه های جنگلی و جنگلی را به کمرش بست
[ترجمه گوگل]او تمام شبها را با یک تکه تکه تکه تکه تکه کرد
[ترجمه گوگل]او تمام شبها را با یک تکه تکه تکه تکه تکه کرد
15. The boxer belted his opponent out.
[ترجمه ترگمان]مشت زن حریف را به کمرش بست
[ترجمه گوگل]بوکسور حریف خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]بوکسور حریف خود را از دست داد
a belted knight
اشرافی ممتاز، اشرافی حمایلبند
a belted jacket
کت کمربنددار
a belted tire
(اتومبیل) تایر تسمهدار
کلمات دیگر: