کلمه جو
صفحه اصلی

benny


(امریکا - خودمانی) قرص آمفتامین

انگلیسی به فارسی

(آمریکا - عامیانه) قرص آمفتامین


بنی


انگلیسی به انگلیسی

• male first name (form of benjamin)
benzedrine tablet (type of medicine)

جملات نمونه

1. Benny is a pet name for the rabbit.
[ترجمه ترگمان]بنی \"یه اسم حیوون خونگی برای خرگوش هست\"
[ترجمه گوگل]بنی نام حیوان خانگی برای خرگوش است

2. Doctors have told Benny to slim down.
[ترجمه ترگمان]دکترها به بنی گفته بودند که کم کنند
[ترجمه گوگل]پزشکان به بنی گفتند باریک شدن

3. A classic example comes from comedian Jack Benny, famous for his parsimony.
[ترجمه ترگمان]یک مثال کلاسیک از کمدین جک بنی، معروف به خست او
[ترجمه گوگل]یک نمونه کلاسیک از کمدین جک بنینی، معروف به پارسیسم او است

4. Benny pulled himself up from the floor with difficulty.
[ترجمه ترگمان]بنی با زحمت خود را از زمین بلند کرد
[ترجمه گوگل]بنی خود را از روی زمین با سختی کشید

5. Despite his hectic work schedule, Benny has rarely suffered poor health.
[ترجمه ترگمان]علی رغم برنامه کاری پر مشغله او، بنی به ندرت از سلامت ضعیف رنج می برد
[ترجمه گوگل]به رغم برنامه کاری مبهم، بنی به ندرت رنج می برد

6. Benny soaked it all up for Eve.
[ترجمه ترگمان]بنی همه را برای ای و خیس کرده بود
[ترجمه گوگل]بنی آن را برای ایو خیس کرده است

7. For many years Jack Benny had a comic character on his programs named Mr Shlepperman-a timid, weak-kneed character.
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که جک بنی یک شخصیت کمدی داشت که اسمش آقای Shlepperman بود - شخصیت timid و weak
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از سالها جک بنی یک شخصیت خنده دار در برنامه هایش به نام آقای شلپپرمن داشت - شخصیت بی نظیر و ضعیف زانو

8. At four-thirty on the dot Benny put on his coat and cap and bade William goodnight.
[ترجمه ترگمان]در ساعت چهار و نیم، بنی روی کت و کلاهش گذاشت و به ویلیام خداحافظی کرد
[ترجمه گوگل]در چهارمین سی ان دنی، کت و کلاه خود را گذاشت و ویلیام را به خوبی به او داد

9. Now she would know where Benny went and studied; she would know the look of the place.
[ترجمه ترگمان]حالا می دانست که بنی کجا می رود و مطالعه می کند؛ از نگاه کردن به محل خود خبر دارد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او می دانست که بنی رفت و مطالعه کرد؛ او نگاهی به محل می داند

10. Among his peers, only Jack Benny was more adept at milking a laugh than Groucho.
[ترجمه ترگمان]در میان اطرافیان او فقط جک بنی در دوشیدن شیر بیشتر از Groucho مهارت داشت
[ترجمه گوگل]در میان همتایانش فقط جک بنی بیشتر در حال شیردهی کردن از Groucho بود

11. Benny wasn't going to pass up an opportunity like this.
[ترجمه ترگمان]بنی حق نداشت چنین فرصتی را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]بنی قصد نداشت تا یک فرصت مثل این را تصویب کند

12. Ask a silly question, Benny thought, and rolled her eyes.
[ترجمه ترگمان]بنی فکر کرد: از یک سوال احمقانه بپرس، و چشمانش را چرخی داد
[ترجمه گوگل]بنی فکر کرد، یک سوال احمقانه بپرسید و چشم هایش را برید

13. Seeing his brother walking away Benny followed hastily, rubbing off the damp sand from his hands on his shorts.
[ترجمه ترگمان]با دیدن برادرش که در حال راه رفتن بود، بنی رو با عجله دنبال کرد و شن خیس را از روی شلوارش پاک کرد
[ترجمه گوگل]با دیدن برادرش که راه می رفت، بنی به شدت دنبالش می کرد، ماسه ی مرطوب را از دست او بر روی شورت هایش مالش می داد

14. Benny was large and square, but she wouldn't look like that in the pink velvet dress.
[ترجمه ترگمان]بنی بزرگ و مربع بود، اما به نظر نمی رسید که لباس مخمل صورتی پوشیده باشد
[ترجمه گوگل]بنی بزرگ و مربع بود، اما او در لباس مخمل صورتی شبیه به آن نیست


کلمات دیگر: